بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى اما بعد اين چند فقره اى است كه از نسمات قدس و رشحات انس به خاطر فاتر اين قليل البضاعة ريخته اند خواستم كه از جهت يادگار به قيد تحرير آيند تا برادران ملت و مذهب از آن منتفع شوند مخفى مباد كه در اين زمان فرقه از اهل هوا در اسلام پيدا شده است كه خود را اهل حديث مىنامند و در مقابله اهل السنة والجماعة خصوص مقلدين مذهب حنفيه كار رواييهاى مخالفانه به پيمانه اعلى به عمل مىآرند و در پس اطفاء نور ملت و مذهب به جان كوشان اند و بسا عوام را در دام فريب خود آورده هم مشرب خود نموده اند و استاد اول اين طائفه در هندوستان مولوى اسمعيل دهلوى است كه تقريبا در سنه دوازده صد و پنجاه هجرى در هند ظهور كرده بود و كتاب التوحيد محمد بن عبدالوهاب بخدى را به زبان فارسى ترجمه كرده بنام تقوية الايمان در هند شايع نمود و بعد از آن صراط مستقيم و غيره رسائل را براى فريفتن مسلمانان و راهزنى اسلام تأليف نمود شاگردان او چون عبدالله غزنوى و نذير حسين دهلوى و صديق حسن خان بهوپالى و رشيد احمد گنگوهى و بعض افراد مدرسه ديوبنديه و تلاميذ اينها، بر آن افزودند و كتب و رسائل و دفاتر كثيره تأليف نمودند و بسيارى از خلق الله را در دام تزوير خود آوردند متأخرين اين فرقه دو نوع روش اختيار كردند يك فرقه ظاهر ظهور خود را اهل حديث گفته از تقليد شخصى انكار كردند و اكابر امت مرحومه را از طبقه علماء و صلحا و اولياء مشركين و مبتدعين گفتند. فرقه ديگر
صفحہ 1
به طريق نفاق خود را در پرده حنفيت مستور داشته عملا حنفى مىباشند اما اعتقادا با فرقه اولى هم نفس و هم قفس اند و سبب اخفاء اين فرقه اراده اضلال عوام مسلمانان احناف است كه در صورت اظهار وهابيت نفرت خلق را مد نظر داشته اين حيله اظهار حنفيت را سبب حصول مقصود خود دانسته اند والحق به اين حيله و مكر به مقصود خود رسيده اند پس ضرر اين طائفه در اغواء خلق الله و بر هم زنى عقايد اسلاميه زياده از ضرر فرقه اولى است بنابراين اكثر مخاطبه در اين رساله با همين فرقه است اگر نظر به ظاهرش كنى گويى كه پخته مسلمان است و اگر از خباثت باطنش خبردار شوى گويى كه بدتر از شيطان است ظاهرش به صلاح آراسته با جامه پاك سفيد با ريش دراز مشروع با اظهار تقوى با گفتار نرم و شيرين با تحمل اذى از عوام الناس و باطنش پر از خباثت طعن و لعن بر كافه امت مرحومه و انكار از طرق مشايخ سلاسل اربعه و انكار از تقليد مذاهب اربعه و انكار از كرامت اولياء الله و شرك دانستن استمداد از ارواح طيبه و انكار از ايصال ثواب به ارواح اموات تبعيين دهم و چهلم و ساليانه و انكار شفاعت رسول اكرم صلى الله عليه و سلم إلا أن يأذن الله له و حرام دانستن سفر به زيارت او صلى الله عليه و سلم و حرام دانستن نداء غايب به لفظ يا رسول الله و نحو ذلك و حرام دانستن توسل به ارواح انبياء و صلحاء إلى غير ذلك من سوء عقائدهم چونكه ذكر عقايد وهابيه در ميان آمد بايد كه چندى از عقايد اينها منسوب به كتب مصنفه آنها براى اعلام خلق الله ذكر شود اگر چه نقل كفر كفر نباشد اما دل و قلم از ذكر آن مىلرزد كه ذكرش از سوء ادب خالى نيست ولو حكايته مگر ضرورت اعلام مقتضى آن است كه ذكر آن كرده شود بدان كه مايه و ناز اين طايفه مسأله توحيد است و توحيد را مخصوص به جماعت خود مىدانند
صفحہ 2
و ديگران را مشرك في التوحيد مىپندارند اما احوال توحيد آنها اين است:
(مسألة امكان كذب بارى تعالى) يعنى ممكن است كه حق تعالى دروغ گويد عياذا بالله و حق تعالى را از جهت و مكان منزه دانستن بدعت و گمراهى است ملخصا ايضاح الحق اسمعيل صفحه 23 وصيانة الايمان صفحه 5 مؤلفه شهود الحق شاگرد نذير حسين و براهين قاطعه مصدقه رشيد احمد گنگوهى صفحه 2 حق تعالى بر عرشش نشسته است بر كرسى هر دو پاى خود داشته است و كرسى از آن چرچر مىكند وحيد الزمان در ترجمه قرآن در حاشيه آية الكرسى صفات او تعالى حادث اند و علم تفصيلى او تعالى هم حادث است. اقامة البرهان عبدالاحد غازيپورى وازاحة العيب صدى او تعالى پيش از خلق آسمان و زمين در هوا مىماند فتادى محمديه صفحه 2 سطر 23 اين است عقايد آنها در باب توحيد الآن درباره رسالت بايد شنود آن حضرت خاتم النبيين نيست كه الف لام براى عبد خارجى است جامع الشواهد بحواله نصر المومنين صفحه 2 و 12 مؤلفه صديق حسن خان تمام انبياء در تبليغ احكام معصوم نيستند جامع الشواهد به حواله كتاب رد تقليد صفحه 12 مطبوعه صديقى بار اول مؤلفه صديق حسن خان تعظيم آن حضرت صلى الله عليه و سلم به مقدار تعظيم برادر كلان كردن بايد تقوية الايمان به لفظ صفحه 20 سطر 2 و 3 مؤلفه مولوى اسمعيل دهلوى هر مخلوق خرد باشد يا كلان در پيش شأن او تعالى از (1) چمار هم ذليل است تقوية الايمان صفحه 13 سطر 15 آن حضرت صلى الله عليه و سلم در قبر حيات ندارد بلكه مرد و خاك شد تقوية الايمان سفر به قبر محمد و مشاهد او و مساجد او و سفر به قبر نبى يا ولى و ديگر بتان و غيرها شرك اكبر است تقوية الايمان صفحه 63 و كتاب التوحيد محمد بن عبدالوهاب صفحه 133 علم غيب آن حضرت را آنچه او را خداى تعالى عطا كرده است
صفحہ 3
اعتقاد كردن بد است تقوية الايمان صفحه 26 خيال آن حضرت صلى الله عليه و سلم در نماز بدتر از خيال گاو خر است صراط مستقيم صفحه 93 مؤلفه مولوى اسمعيل عضائى من از محمد بهتر است در قتل مار و غيره اوضح البراهين صفحه 10 به حواله سيد احمد دحلان اوليا و انبيا بيكاراند تقوية الايمان صفحه 29 انبياء و اولياء هيچ قدرت ندارند و نه مىشنوند صفحه 23 و 29 نظير او عليه السلام ديگر نبى هم پيدا شدن ممكن است تقوية الايمان صفحه 30 آن حضرت را صلى الله عليه و سلم در علم غيب چه خصوصيت است اينچنين علم زيد و عمرو و بكر بلكه هر كودك و ديوانه بلكه جميع بهائم و حيوانات را هم حاصل است و به نص ثابت نيست حفظ الايمان مؤلفه اشرف على تهانوى صفحه 7 آن حضرت را علم از ملك الموت و شيطان كم است و هر كه عقيده آن كند كه علم او عليه السلام از ملك الموت و شيطان زياده است و به نص ثابت است اين شرك است براهين قاطعه صفحه 51 اجماع امت كه سند آن به ما معلوم نباشد حجت شرعى نيست معيار الحق صفحه 121 از خواندن كتب متداوله فقه آدمى كافر مىشود بايد كه آن كتب سوختانيده شوند بوى غسلين از ولوى عبدالجليل سامردى در هر وقت ضرورت پيغمبران و شهيدان و فرشتگان را ندا كردن شرك است. تقوية الايمان صفحه 5 انبياء و اولياء را شفيع خود دانستن شرك است تقوية الايمان صفحه 2 اين زمانه را تمام مردم كافراند، تقوية الايمان بلفظه صفحه 45 را مچندركشن جى لچهمن اين جمله انبيا بر حق بودند بر آنها ايمان آوردن واجب است هديته المهدى صفحه 85 از وحيد الزمان نبى و ولى را مزارات مثل بت است از آن ممد خواستن شرك است، هداية السائل از صديق حسن خان صفحه 20 تقليد شخصى و ميلاد مبارك و قيام و وظيفه يا رسول الله و عبد عم القادر جيلانى شيئا لله و سوم و چهلم و يازدهم پير پيران و اسقاط ميت اين جمله كفر و شرك و بدعت است لوامع الانوار صفحه 80 مؤلفه غلام حسن ساهوواله و براهين
صفحہ 4
قاطعه صفحه 38 و ستة ضروريه مع فتوى عبد الجبار امر تسرى آن حضرت عليه السلام در نزد او تعالى از ذره ناچيز هم كمتر است تقوية الايمان صفحه 55 در پيش روضه آن حضرت به طريق تعظيم استادان شرك است تقوية الايمان صفحه 23 هر كه از مزار ولى الله امداد خواهد او كافر و بى ايمان و شيطان است تذكير الاخوان صفحه 153 و صفحه 211 مع تقوية الايمان خاندان قادرى نقشبندى چشتى و غيره گمراه اند تعويذ و رشته و مراقبات كردن شرك است (تذكير الأخوان صفحه 7) اين است اعتقاد وهابيه در باب رسالت مختصرا قدرى از عمليات آنها نيز بشنو هر كه جماع كرد و انزال نشد نماز او به غير غسل جايز است، هداية القلوب صفحه 27 و بلاغ المبين نكاح خاله غير حقيقى كه پدر يك باشد و مادران جدا باشند بر خواهر زاده درست است جامع الشواهد به حواله فتاوى عبدالقادر غير مقلد شاگرد نذير حسين نكاح جده با پسر زاده جايز است كه حرمت او منصوص نيست پرچه اهل حديث نمبر 45 و به مهر ثناء الله امر تسرى 3 رمضان سنه 1320 هجرى اگر از ظرفى سگ آب بخورد پس خورده او پاك است طريقه احمديه نصر البارى پاره اول صفحه 73 بر حاشيه نوشته كه پس خورده سگ و خنزير هر دو پاك است منى مرد و زن هر طرح پاك است عرف الجادى صفحه 10 و كنز الحقايق وحيد الزمان صفحه 16 و روضه نديه صفحه 11 و 12 به حواله كلمة الفصيح گوشت مردار و گه و بول غير آدمى جمله پاك است روضه نديه صفحه 8 تا 10 قرآن مجيد را در قاذورات يعنى پليدى انداختن و وقت ضرورت او را زير مقعد داشتن يا او را زير پا داشتن كه به مكان بلند طعام و غيره را دست برسد درست است كتاب تحريق اوراق صفحه 3 و 5 تصنيف غلام على كلمة الفصيح صفحه 32 از هر ظرفى كه خنزير آب خورد يك بار شستن او كافى است طريقه احمديه كلان صفحه 33 پوست خنزير و پى آن به دباغت پاك مىشود كنز الحقايق صفحه 13 ده عورت را در نكاح يك جا آوردن درست است
صفحہ 5
عرف الجادى صفحه 115 اصحاب از صريح حديث انكار مىكردند و بر فتوى خود عمل مىكردند فتادى عبدالجبار غزنوى صفحه 181 آب پاك است او را هيچ چيز نجس نمىكند تا كه او صاف ثلثه او مبدل نشود لعاب سگ و خنزير و پس خورده آنها پاك است نزل الابرار من فقه النبى المختار مصنفه وحيد الزمان صفحه 491 رطوبت فرج و شراب و پيشاب حيوان حرام باشد يا حلال پاك است صفحه 45 جلد اول و صفحه 8 جلد سوم از نزل الابرار اين جمله عقايد و حواله ها كه ذكر شدند منقول از كتاب اباطيل وهابيه تصنيف مولوى احمد على مؤى و كتاب سيف الابرار از نظام الدين ملتانى است اما اينجا مختصر نوشته شد در اصل به تفصيل نوشته اند كه عقايد باطله آنها را نمبراز 250 هم زياده است اگر كسى را تحقيق اين كردنى باشد اصل را مطالعه نمايد پس اى برادران اسلام خدا را انصاف از دست ندهيد و بفرماييد كه آيا اين عقايد و عمل اصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم را بوده، آيا اين عقايد و عمل اتباع اصحاب را بوده يا تبع اتباع را بوده آيا اين عقايد و عمل سلف صالح امت را بوده آيا در اين عقايد توحيد آنها جسم و مكان و عجيز او تعالى را ثابت نمىشود آيا در اين عقايد ايشان در باب رسالت توهين و تحقير و تذليل رسول اكرم صلى الله عليه و سلم تصريحا و تلويحا ثابت نيست آيا در اين عقايد توهين و تحقير شريعت محمدى عليه وعلى آله الصلاة والسلام ثابت نيست بلى والله كه از روى انصاف جمله ثابت است پس با وجود چنين خباثت باطنى آيا دعوى اهل حديث بودن اينان را مىسزد آيا دعوى مسلمانى اينان را مىرسد آيا با چنين عقايد و عمل پاكيزگى لباس ظاهر و درازى لحيه و نرمى گفتار و طلاقت لسان كه براى فريفتن خلق الله به عمل مىآرند اينان را روز قيامت از روى شرع نجات خواهد داد؟ هرگز نه بلكه علامات منافقين
صفحہ 6
زمانه نبوت على صاحبها الصلاة والسلام مو به مو در اين قوم موجودند اگر پرسى كه آن كدام علامات است گويم بشنو حق تعالى در قرآن مجيد در سوره بقره ركوع دوم احوال منافقين چنين مىفرمايد أعوذ بالله من الشيطان الرحيم و من الناس من يقول امنا بالله وباليوم الآخر و ما هم بمؤمنين اينها هم مىگويند ايمان داريم به خدا و به روز جزا اما حق تعالى تكذيب اين دعوى مىكند و مىفرمايد وماهم بمؤمنين يعنى نيستند مؤمنان يخادعون الله والذين آمنوا يعنى فريب مىدهند خداى را بزعم خود به دعوى ايمان و همچنين فريب مىدهند مسلمانان را ترديد اين خداع حق تعالى مىفرمايد و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون يعنى فريب نمىدهند در حقيقت مگر نفس هاى خود را و نمىدانند قباحت فعل خود را اين طايفه نيز براى فريب خلق الله اظهار تقوى كردن و بر سر زبان آيات و احاديث را داشتن تا مردم مرا به مكر در دام خود آرند عادت دارند في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا يعنى در دلهاى ايشان بيمارى نفاق است پس زياده كرد آنها را حق تعالى آن بيمارى ولهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون واذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون يعنى هرگاه گفته شود منافقين را فساد مكنيد در ملك گويند بدرستى كه ما مصلحانيم و همين است عادت وهابيه كه خود را حاميان دين و شريعت مىدانند حق تعالى در ترديد آنها مىفرمايد الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون يعنى بدرستى كه اينان مفسدانند مگر نمىدانند فساد عقايد خود را واذا قيل لهم آمنوا كما آمن الناس قالوا آمن كما آمن السفهاء يعنى هر گاه گفته شود آنها را كه ايمان آريد به صدق چنانچه ديگر مردم ايمان به صدق آورده اند در جواب مىگويند آيا ما ايمان آريم چنانچه ايمان آورده است نادانان و بىعقلان و همين احوال است وهابيان زمان را اگر
صفحہ 7
كسى آنها را گويد عقايد باطله خود را بگذاريد و چون عموم امت مرحومه عقايد و عملهاى خود را صحيح و ثابت نماييد مىگويند كه شمايان نادان و بىعقل هستيد قول الله و قول الرسول را گذاشته به قول زيد و عمرو عمل مىكنيد ما هرگز به مثل ايمان شما ايمان نمىآوريم حق تعالى در ترديد اين قولشان مىفرمايد ألا إنهم هم السفهاء ولكن لا يعلمون يعنى خبردار شويد اينها خود نادانند مگر نمىدانند نادانى خود را كه قول مجتهد مذهب مو به مو موافق قول الله و قول الرسول است مگر وهابيان نمىدانند مأخذ قياس مجتهد را وإذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا وإذا خلوا إلى شياطينهم قالوا إنا معكم إنما نحن مستهزؤون يعنى هرگاه ملاقى مىشوند منافقان با مؤمنان خاص مىگويند ايمان آورديم به اخلاص و هر گاه خلاص مىشوند به رفيقان و سركردگان خود مىگويند ما با شما هستيم در عقايد با مؤمنان در اظهار ايمان مسخره كنان هستيم و همين است احوال وهابيان حنفى نما كه جماعت احناف را گويند ما حنفى هستيم و هر گاه با رؤساى وهابيه جمع مىشوند مىگويند ما با شماييم ما فقط براى فريفتن آنها اظهار حنفيت مىكنيم فايده حق تعالى رؤساى منافقين را شياطين فرمود و آنها در اظهار بنى آدم بودند براى اينكه بدانى كه اعتبار عمل و عقايد را هست نه جسد و صورت را گو صورتش انسان باشد اما چونكه كار شياطين مىكند او شيطان است چنانچه در سوره والناس مىفرمايد يوسوس في صدور الناس من الجنة والناس حق تعالى در ترديد اين قول آنها مىفرمايد الله يستهزئهم ويمتدهم في طغيانهم يعمهون يعنى حق تعالى جزاى تمسخر آنها مىدهد و مهلت مىدهد در سركشى آنها در حالتى كه سرگردانند در حيرت و نابينايانند از چشم بصيرت اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى يعنى اينانند كه خريدند گمراهى را به هدايت و همين است احوال غير مقلدان مذهب كه گمراهى پسند كردند از راه راست امت
صفحہ 8
مرحومه حق تعالى نتيجه اين خريدارى آنها چنان مىفرمايد فما ربحت تجارتهم وما كانوا مهتدين يعنى فايده نكرد تجارت منافقين و نيافتند راه راست را همچنين است حال وهابيان كه در اين عقايد فاسده خود راه راست نيافتند و گمراه گشتند در اينجا اگر كسى گويد كه همين آيات متلوه را اگر غير مقلدين از طرف خود بر شما حجت آرند مىتوانند كه مقلدين مذاهب را تشبيه به منافقان داده علامات نفاق را در شمايان ثابت نمايند در جواب گوييم نمىتوانند به دو وجه وجه اول آنكه حق تعالى در اول آيات لفظ ومن الناس فرموده است و لفظ من تبعيضى است يعنى بعض الناس كه جماعت منافقان مدينه طيبه بودند و آنها به نسبت ديگر افراد اصحاب اقل قليل بودند همچنين غير مقلدين به نسبت مقلدان مذاهب اربعه اقل قليل اند پس اين تشبيه با منافقان بر غير مقلدين صادق مىآيد نه بر مقلدين ديگر آنكه در اين آيات منافقان را حق تعالى مىفرمايد وإذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا وإذا خلوا إلى شياطينهم قالوا إنا معكم الآية اين علامت در مقلدين گاهى پيدا نمىشود كه نزد وهابيان بگويند كه ما به مذهب شماييم و هر گاه به رؤساى مقلدين برسند گويند كه ما به طريق تمسخر خود را وهابى نموديم تا ديگر وهابيان را به فريب مقلد نماييم و همين علامت به عينه در غير مقلدين حنفى نما موجود است من اوله إلى آخره ببين در تمام مقلدين كسى هست كه خود را به نفاق وهابى ظاهر سازد و هزارها وهابيان هستند كه خود را به نفاق حنفى مىگويند فانصف وتنبه الحاصل اصول ما به النزاع در ميان مقلدين و غير مقلدين چهار چيز است التعظيم لغير الله التوسل بأرواح الصلحاء والاستمداد منها النداء للغائب وسماع الموتى
صفحہ 9
الاتباع والتقليد لارباب المذاهب الاربعه اين هر چهار چيز وهابيه شرك و كفر و بدعت مىدانند چنانچه در عقايد آنها به حواله كتب آنها ذكر يافت و اهل السنة والجماعة مقلدين مذاهب اربعه اين هر چهار چيز را مباح و مسنون و واجب مىدانند الحال بر ما مقلدان لازم است كه دلايل اباحت و تسنن و وجوب امور معلومه از روى كتاب الله و حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم و اقوال و افعال سلف صالح و جمهور علماء امت مرحومه ثابت كنيم اما قبل از شروع در مقصود جماعت غير مقلدين را عموما و جماعت وهابيه حنفى نما را خصوصا به كمال ادب معروض كه براى خدا پرده تعصب و آتش قهر و غيظ بىمحل كه با مقلدان مذاهب دارند يكسو انداخته به طريق انصاف كه احسن الاوصاف است به كمال فراخ دلى فكر غائر منصفانه بر مضامين رساله بعمل آورده نتيجه كه مقتضاى انصاف باشد بر آرند كه حق طلبى اين است و خواه مخواه به مجرد سماع دليل مخالف طبع بر دو قدح آن نكوشند كه اين طريقه نفس پرورى است والله يهدى من يشاء إلى صراط مستقيم اصل اول التعظيم لغير الله ثابت است بكتاب الله واحاديث صحيحه رسول الله صلى الله عليه وسلم و اقوال و افعال سلف صالح و جمهور علما و امت اما كتاب الله تعالى فقد قال الله تعالى في كتابه العزيز ومن يعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب يعنى هر كه تعظيم كند نشانه هاى حق تعالى را پس اين تعظيم از تقوى و پرهيزگارى است اول معناى شعائر بايد فهميد محقق دهلوى شيخ عبد الحق رحمه ربه مىفرمايد شعائر جمع شعيره است و شعيره علامت را گويند پس هر چيز كه از ديدن آن خدا
صفحہ 10
ياد آيد از شعائر الله است انتهى پس شعائر الله مخصوص به صفا و مروه نيست بلكه آنها بعضى از شعائر الله هستند قال الله تعالى ان الصفا والمروة من شعائر الله و نه مخصوص به عرفات و مزدلفه و منى است حضرت شاه ولى الله رحمة الله عليه در حجة الله البالغه صفحه 69 مىفرمايد ومعظم شعائر الله اربعة القرآن والكعبة والنبي والصلوة و همين بزرگ در الطاف القدس صفحه 30 مىفرمايد و محبت شعائر الله عبادت از محبت قرآن وپيغامبر و كعبه است بلكه محبت هر چه منتسب باشد به خدا حتى اولياء الله نيز انتهى پس ادين عبارت مفهوم شد كه اولياء الله نيز داخل شعائر الله خود سر گروه وهابيان مولوى اسمعيل در كتاب خود صراط مستقيم در باب اولى مىگويد و از فروع حب منعم است تعظيم شعائر او يعنى امورى كه به آن مناسبت خاصه مىدارد به حيثيتى كه ذهن كسى كه واقف به آن مناسبت باشد از آن امور به آن منعم انتقال مىكند مثل تعظيم نام او و كلام او و لباس او و سلاح او حتى كه مركب او و مسكن او الخ انتهى از اين عبارت معلوم شد كه تعظيم شعائر رسول الله صلى الله عليه وسلم عين محبت منعم حقيقى است پس تعظيم نام آن سرور عليه الصلوة والسلام و كلام او و لباس او و مركب او و مسكن و مولد و مرقد او و مشاهد او و مساجد او عين تعظيم آن سرور است عليه الصلوة والسلام كه در حقيقت تعظيم رب العزة است و در پس آن تعظيم المبيت او و تعظيم اصحاب او و چيزهايى كه به آن بزرگواران منسوب اند تعظيم آن سرور است صلى الله عليه وسلم كه در حقيقت تعظيم رب العزة است زيرا كه سبب تعظم آن است كه او فرستاده و محبوب رب العزة است و محبوب محبوب لا محالة محبوب مىباشد مولوى اسمعيل پس از عبارت فوق اين (1) رباعى در صراط مستقيم خود مىنويسد
صفحہ 11
نازم به چشم خود كه جمال تو ديده است * افتم به پاى خود كه به كويت رسيده است هردم هزار بوسه زنم دست خويش را * كو دامنت گرفته به سويم كشيده است اين همه تعظيم لغير الله است يا چيز ديگر چونكه سر گروه و مقتداى قوم چنين مىگويد و در باب منتسبات حضور اكرم اينقدر تأكيد مىكند معلوم نيست كه اين بدبختان به پيروى كدام شخص در عوض تعظيم تحقير و توهين و هدم و محو آثار آن حضرت صلى الله عليه وسلم مىكنند كه خود سر گروه اينها اين آثار متبركه را از جمله شعائر الله مىنويسد و حق تعالى امر به تعظيم آنها مىكند اين است اتباع اين قوم مر كلام الله را و مرشد و مقتداى خود را اگر اين دو آيه را به طريق قياس منطقى به هم جمع كنى ان الصفا والمروة من شعائر الله ومن يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب بعد سقوط حد اوسط نتيجه چنين برمىآيد ومن يعظم الصفا والمروة فإنها من تقوى القلوب تعظيم صفا و مروه كه دو كوهك خرد متصل حرم مكى اند به سبب رفت وآمد سيدتنا هاجره والده حضرت اسمعيل نبى الله على نبينا وعليه الصلوة والسلام از شعائر الله به نص قرآن ثابت شد كه يادگار آن معصومه محترمه است امكنه مقدسه كه يادگار فخر الاولين والآخرين سيد الانبياء والمرسلين محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم هستند چون مولد او ومسكن او و معبد او و مهجر او و مسجد او و مرقد او و آثار و مرقد آل و اصحاب او صلى الله عليه وسلم تعظيم به جاى خود دارند هب وهابيه قابل البقاء بحال خود هم نماندند بلكه واجب التخريب گشتند انا لله وانا اليه راجعون اگر به نظر انصاف ورق گردانى قرآن مجيد تمام قرآن پر از تعظيم و توقير او عليه الصلوة والسلام يابى سوره حجرات بسم الله الرحمن الرحيم يا أيها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله ورسول واتقوا الله ان الله سميع عليم
صفحہ 12
يا أيها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي ولا تجهروا الله بالقول جهر بعضكم لبعض ان تحبط أعمالكم وأنتم لا تشعرون ان الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفرة وأجر عظيم ان الذين ينادونك من وراء الحجرات اكثرهم لا يعقلون ولو انهم صبروا حتى تخرج اليهم لكان خيرا لهم والله غفور رحيم ط 5 در اين پنج آيه اگر كسى به غور و انصاف فكر كند معلوم مىتواند كرد كه حق تعالى چه مقدار ساحت عزت و تعظيم و توقير رسول مقبول خود را صلى الله عليه وسلم بلند ساخته و به كدام مرتبه امر و ارشاد مراعات آداب او عليه الصلوة والسلام بر امت او فرض نموده و تا كدام حد تهديد و تقريع بىادبان بيان فرموده كه فقط بلندى آواز را بر آواز او عليه الصلوة والسلام سبب تحبط اعمال فرموده و اعمال را به صيغه جمع فرمود براى اشعار به آنكه جميع اعمال صالحه كه در اسلام كرده اند بلكه خود اسلام هم عملى است از عمل هاى نيك به سبب سوء ادب رفع صوت محبوط و نابود مىگردند و در شان نزول ان الذين ينادونك من وراء الحجرات مفسرين مىنويسند كه عيينه بن حصن فزارى و اقرع بن حابس با هفتاد نفر از قوم خود بنى تميم وقت نيم روز در مدينه منوره رسيدند و حضور اقدس رسول مقبول صلى الله عليه وآله در استراحت قيلوله بودند پس اين قوم بيرون حجره هاى ازواج طاهرات به طريق بىادبانه نعره ها برپا كردند و گفتند يا محمد اخرج الينا پس حق تعالى زجر و توبيخ كرد اين روش بى ادبانه آن قوم را و امر به تعظيم و توقير و ثبات و صبر فرمود عجب اينكه اين قوم بنى تميم كه نجديان اين زمان هم خود را منسوب به بنى تميم مىكنند از اول زمان
صفحہ 13
همچنين بىادب و با روش جاهلانه بودند، زان وجه در حديث وارد است الغلظ والجفاءتى المشرق و خاص در حق نجد فرمود منه يطلع قرن الشيطان صدقه رسول الله صلى الله عليه وسلم والله قد خرج منه قرن الشيطان ومنه وقعت الفتن والزلازل في المسلمين وأي الفتن والزلائل نهبت الاموال وقتلت الرجال وسبيت الحريم والأطفال واتمر الوبال على اهل الحرمين إلى هذا الحال فتسأل الله الكريم المتعال ان يمن بفضله ويكشف السوء والنكال ويحسن الحال والمال اگر نزول قرآن به انتقال حضور اقدس او صلى الله عليه وسلم منقطع نمىگشت در حق اين بىادبان نجديان چه آيات وعيد شديد نازل مىگشتند اما افسوس كه آن سلسله مقطوع گشت الحال نجديان در تخريب آثار و هنديان در تحسين آن تخريب خشنودند فايده در اول آيات سوره حجرات شروع ارشاد آداب به لفظ يا ايها الذين امنوا لا تقدموا الآية فرمود و در شروع آيه ثانيه باز لفظ يا أيها الذين آمنوا را مكرر فرمود اگر چه ايجاز و جزالت قرآن كريم مقتضى واو عاطفه است يعنى اگر ولا ترفعوا اصواتكم إلى اخر الآية مىفرمود كافى بود اشعار به اينكه ارشاد عدم رفع صوت به حضور او عليه الصلوة والسلام و ارشاد عدم مخاطبه او عليه الصلوة والسلام به مثل مخاطبه آنها با يكديگر و در صورت عدم امتثال وعيد تحبط اعمال مخصوص به اهل زمان آن سرور صلى الله عليه وسلم نيست بلكه هر كسى كه متصف به ايمان باشد إلى يوم القيامه اين حكم تحفظ آداب آن حضرت عليه الصلوة والسلام دامنگير اوست اگر مخصوص به اهل زمان بودى يا اصحاب النبى ونحوه مىفرمود و آن احكامى كه مخصوص به اهل زمان است چون يا نساء النبى او يا اهل يثرب
صفحہ 14
او يا أيها الذين هادوا به الفاظ مخصوصه ذكر فرموده است بلكه چون نماز و روزه و حج و زكات و باقى اصول اسلام را به لفظ يا أيها الذين آمنوا ذكر كرده است كه تا روز قيامت جمله مؤمنان مر آن عمل نمايند اين ارشاد آداب را هم به همان طرح به لفظ مكرر يا ايها الذين آمنوا ارشاد فرمود پس مدفوع گشت به ذكر اين فايده آنچه وهابيان مىگويند كه تعظيم آن سور وعليه الصلوة والسلام محدود به ايام حيات او بود و اجساد و ارواح انبياء و صلحاء بعد از مردن قابل تعظيم و استمداد نيستند زيرا كه مراعات آداب حضور انور تا روز قيامت بر جميع مؤمنان به حكم همين آيات فرض گشت فتدبر وانصف اين همه تأكيدات مراعات آداب تعظيم لغير الله است يا چيز ديگر بلكه تعظيم غير الله است لله آيه كريمه يا أيها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا وقولوا انظرنا واسمعوا وللكافرين عذاب اليم چونكه كفار و منافقان لفظ راعنا را در مخاطبات حضور انور راعينا مىگفتند و اصحاب كرام راعنا حسب اصطلاح لغت عرب مىگفتند و هر دو لفظ بصورت مشابهت با هم داشت حق تعالى مؤمنان را از استعمال لفظى كه مشابه لفظ كفار بود منع فرمود و در پس آن فرمود وللكافرين عذاب اليم يعنى اگر كسى مراعات ادب نكند و اصرار بر آن كند او كافر است و كافران را عذاب دردناك است اين امر از جانب الهى مر مؤمنان را براى تعظيم حضور انور است يا چيز ديگر و در صدر آيه يا أيها الذين آمنوا فرمود اشعار به اينكه هر كه مؤمن باشد إلى يوم القيامة بر او مراعات آداب حضور انور فرض است كريمه ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما يعنى اگر آنها هر گاه كه ظلم كنند بر خود به كفر يا به فسق بيايند نزد تو پس طلب
صفحہ 15
مغفرت كنند از او تعالى و طلب مغفرت كند براى آنها رسول هر آينه خواهند يافت او تعالى را توبه قبول كننده و بسيار مهربان اين آيه شريفه به كمال ايضاح ترديد مذهب غير مقلدين مىكند زيرا كه لفظ جاؤوك عام است از دور بيايند يا از نزديك پس آنچه اين محرومان مىگويند كه سفر روضه مباركه حضرت خير البريه حرام و شرك است صريح مخالف و مصادم قول او تعالى است زيرا كه مجيئت از دور به غير سفر ممكن نيست فاستغفروا الله ندا مىكند كه دعاى مغفرت و قضاى حاجات در اماكن متبركه مقدسه مقبول است ور نه استغفارى الهى در هر مكان ممكن بود فاء تعقيبى زياده تر توضيح آن مىكند يعنى استغفارى كه پس از مجيئت واقع شود آن مقبول است ترديد است قول محرومان را كه او تعالى هر جا دانا و بينا است اماكن مقدسه را تاثيرى و دخلى در آن نيست واستغفر لهم الرسول باب شفاعت كشاد گويا كه استغفار رسول شرط مغفرت است كه استغفار الهى آن وقت مفيد مىافتد كه مقرون شود به استغفار رسول و آنچه اين محرومان انكار شفاعت مىكنند و مىگويند كه شفاعت به غير اذن كسى نمىتواند استدلالا بقوله تعالى من ذا الذى يشفع عنده إلا باذنه گوييم بالكل صحيح به غير اذن كسى نمىتواند شفاعت كرد اما رسول مقبول را اذن شده است كه مقام محمود موعود همين مقام شفاعت كبرى است بدليل حديث صحيح اعطيت الشفاعة به صيغه ماضى و اگر محرومان اعتراض آرند و گويند كه اين آتيه مخصوص به حالت حيات او بود عليه الصلوة والسلام گوئيم لفظ إذ ترديد مىكند اعتراض شما را كه إذ مخصوص به زمان دون زمان نيست پس از اين كريمه سه امر ثابت شد سفر روضه مطهره او عليه الصلوة والسلام و اجابت دعا در اماكن مقدسه
صفحہ 16
و شفاعت آن سرور صلى الله عليه وسلم مر عاصيان را فتنبة كريمه ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم يعنى آن كسانى كه بيعت مىكنند با تو بدرستى كه بيعت با خدا مىكنند سبحان الله چه مقدار مرتبه قرب است آرى خليفه مطلق هم رسول بر حق است يد الله فوق ايديهم اسرارى دارد كه بيرون از حيطه تحرير است قلم اينجا رسيد و سر بشكست كريمه وما كان الله ليعذبه وانت فيهم يعنى حق تعالى عذاب نمىفرستد بر كفار و (1) حال آنكه وجود مسعود تو در ميان آنها است اى عزيز قوم هر نبى بعد از طغيان مورد نزول عذاب مىگشت و امت آن حضرت از نزول عذاب الهى در دار دنيا مأمون اند به سبب بودن وجود مبارك او عليه الصلوة والسلام در ميان امت خود إلى يوم القيمه اگر وجود مسعود او عليه الصلوة و السلام در ميان ما نبودى هر آينه به سبب انواع طغيان مستحق انواع عذاب مىگشتيم ترديد است مر قول محرومان را كه او از ميان ما رفت و خاك شد خاك باشد در دهان آن قوم كريمه يا أيها النبي انا ارسلناك شاهدا ومبشرا ونذيرا وداعيا إلى الله باذنه وسراجا منيرا يعنى اى نبى مكرم ما فرستاديم ترا در حالى كه شاهد هستى بر احوال امت و بشارت دهنده هستى مر مومنان را به دخول جنت و ترساننده هستى مر كفار را به دخول دوزخ و خواننده هستى مرد و مرا بسوى بندگى او تعالى به اذن او و چراغ روشن هستى اين جمله تشريفات و تعظيمات كه از جانب او تعالى مر حبيب او را صلى الله عليه وسلم عطا شده است قابل غور هستند در آخر آيته فرمود و چراغ روشن هستى و اين چراغ از نور ذات الهى روشن شده است وهابيان در پى اطفاء اين چراغ هستند يريدون أن يطفؤا نور الله بأفواههم والله
صفحہ 17
متم نوره ولو كره الكافرون و حال آنكه چراغى را كه ايزد برفروزد * اگر كس پف زند ريشش بسوزد ريش سوختن آسان است اما ايمان سوختن امر مشكل مؤلف رساله عفى عنه رموز اين كريمه و ديگر متعلق اين باب در رساله تهليليه خود به تفصيل و اشباع نوشته است من شاء فليرجع اليها كريمه وعلمك ما لم تكن تعلم وكان فضل الله عليك عظيما يعنى آموخت ترا آنچه نمىدانستى آنرا و فضل خدا بر تو اى نبى مكرم عظيم است لفظ ما تقاضاى عموم مىكند كه علوم اولين و آخرين داخل اين عموم مىتواند شد و در اين باب احاديث صحيحه نيز به مرتبه تواتر رسيده اند و چه عجب كسى كه فضل خدا بر او به نص قرآن عظيم باشد بايد كه چنين باشد ترديد است مر قول محرومان را كه مىگويند از علم او عليه الصلوة والسلام علم ملك الموت و علم شيطان زياده است كه به نص ثابت است اول سوال اين است كه آن كدام نص است كه دال بر عموم علم ملك الموت و شيطان است چرا آن نص را ظاهر نمىكنند واز اين نص مذكور چرا چشم بصيرت اينها كور است سعدى خوش گفت چشم بد انديش كه بر كنده باد * عيب نمايد هنرش در نظر، مؤلف از اين بحر بىپايان چه مقدار نوشته مىتواند كسى كه به متابعت او مرتبه محبوبيت در درگاه الهى حاصل مىشود خودش به كدام مرتبه محبوب و مقرب خواهد بود قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله كسى كه اطاعت او عين اطاعت خدا باشد وصف قرب او به كدام زبان بيان مىتواند كرد من تطع الرسول فقد اطاع الله كسى كه امتثال امر و نهى او را حق تعالى سفارش مىكند عظمت قدر او را هم او مىداند ما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا اين بحث را به اين بيت ختم كنم
صفحہ 18
لايمكن الثناء كما كان حقه * بعد از خدا بزرگ تويى قصه مختصر، صلى الله على سيدنا محمد وآله واصحابه وبارك وسلم اللهم ارزقنا شفاعته وامتنا على سنته رجوع به اصل مطلب كنيم كه تعظيم لغير الله چه حكم دارد حق تعالى مىفرمايد وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا ابليس أبى واستكبر وكان من الكافرين اين امر ملائكه كرام را به سجود آدم عليه السلام به جهت تعظيم آدم بود يا به جهت تحقير او اگر تحقير بود شيطان چرا مبادرت نكرد كه او اول آنان است كه از تعظيم غير الله انكار كرده اند و او اول آنان است كه تحقير انبياء عليهم الصلوة والسلام مد نظر مىدارند و اگر به جهت تعظيم آدم بود پس تعظيم غير الله مأمور به گشت يا نه كريمه وخروا له سجدا اين سجده اخوان و ابوين يوسف عليه السلام براى او به جهت تعظيم او بود يا چيز ديگر اگر تعظيم غير الله كفر و شرك بودى حق تعالى در محل توصيف ذكر آن نمىفرمود اگر چه نزد ما جماعه مقلدين سجده بعينه لغير الله حرام است كه سجده تعظيم مشابه سجده تعبد است و آن حضرت صلى الله عليه وسلم از سجده لغير الله منع فرموده است به حديث ابى حصريرة رضى الله عنه قال قال النبى صلى الله عليه وسلم لو كنت أمر أحدا أن يسجد لأحد لاموت الموأة أن تسجد لزوجها ترمذى اما از حرمت سجده حرمت بلكه كفر و شرك تعظيم لغير الله از كجا فهميدند فايده اول آنان كه انكار كرد از تعظيم لغير الله ابليس بود پس استاد اول نجديان و نجدى پرستان ابليس است از آن وجه ابليس را با نجديان تعلق و رشته دارى محكم است چه هرگاه كه در حضور انور صلى الله عليه وسلم در صورت بنى آدم ظاهر شده است سجليه نجديان ظاهر شده است قصه دار الندوه كه كفار قريش در قتل حضور انور صلى الله عليه وسلم مشورت مىكردند و شيطان به صورت شيخ نجدى بر آنها ظاهر گشت و طريق قتل آنها را نشان داد و جمله كفار گفتند
صفحہ 19
القول ما قال الشيخ النجدى اما حق تعالى حبيب خود را از شر آنها نجات داد مشهور و معروف است از آن روز نام شيطان شيخ نجدى مقرر گشت ببين كتب لغت غياث و غيره شيخ ابن عربى رحمة الله عليه در كتاب مسامرات خود آورده است كه سالكيه قريش بناى كعبه معظمه مىكردند و در وضع حجر اسود اختلاف افتاد هر رئيس قوم مىگفت كه من مستحق اين خدمتم آخر به صلاح يكى از آنها قرار بر آن گرفت كه هر كه فردا اول از دروازه فلان به حرم در آيد او را سپرد اين كار شود اتفاقا حضور انور صلى الله عليه وسلم كه در عمر 25 سالگى بود اول از آن دروازه درآمد جمله به اتفاق گفتند هذا الامين رضينا به آن حضرت به جهت مراعات خاطر همه رئيسان امر فرمود كه حجر مبارك را بر گليمى داشتند و هر رئيس را امر فرمود كه يك گوشه گليم را گرفته حجر شريف را بالا كنند چون چنان كردند خود به دست مبارك برداشته بر محل مقرر او ثبت نمود در آن حالت شيطان به صورت شيخ نجدى ظاهر گشت و اشاره كرد رسول مقبول را عليه الصلوة والسلام به سنگى يعنى اين سنگ را در پس حجر استوار بكن مقصودش آن بود كه هرگاه سنگ ديگر در آن طاق داشته شود هر آينه حجر اسود پس خواهد غلطيد و مردم فعل او را عليه الصلوة والسلام مشئوم خواهند دانست اما حضور انور عليه الصلوة و السلام به نور نبوت مقصد او را دريافته فرمود اعوذ بالله من الشيطان الرجيم پس خائب و خاسر ناپيدا گشت مسامرات باب بناء الكعبه از آن وجه حضور انور صلى الله عليه وسلم نجديان را قرن الشيطان فرمود كما في البخارى هناك الزلازل والفتن وبها يطلع قرن الشيطان وعن ابن عمر انه سمع النبى صلى الله عليه وسلم وهو مستقبل المشرق يقول الا ان الفتنة ههنا من حيث يطلع قرن الشيطان بخارى هرگاه كه نجديان را با
صفحہ 20