=آكل-
مؤاكلة وإكالا ه: با او غذا خورد، او را غذا داد،- ايكالا
فلانا الشي ء: او را غذا خورانيد.
=آكل النمل-
(ح): جانور مورچه خوار. اين جانور دندان ندارد ومورچگان را با
زبان خود شكار مى كند ومى خورد.
=الآكلة-
بيمارى خوره كه در عضو بدن پديد مىيد وبتدريج عضو را خورده
ونابود مى كند.
=آل-
### || يؤول أولا ومآلا [أول] اليه: بسوى او برگشت؛ «آل
الأمر اليه»: كار بدست او افتاد؛ «آل به المطاف الى»: گرديدن وپيگيرى او را به ... رسانيد،- إيالا وأولا الرعية: امور مردم را با سياست وتدبير اداره كرد،- أولا وإيالا وإيالة على القوم: امور آن قوم را بعهده گرفت وبر آنها فرمانروائى كرد.
=الآل-
[أول]: سراب يا آنچه كه در تابستان يا در ميانه روز همانند آب
ميان زمين وآسمان در بيابان ديده شود، خانواده بزرگ واشرافى؛ «آل الرجل»: خانواده مرد.
=آلى-
إيلاء [ألو]: سوگند خورد؛ «آليت أفعل كذا»: سوگند خوردم كه آن كار را نكنم (با حذف لا پس از فعل قسم)،- على نفسه أن:
تعهد نمود كه ...
=الآلاتي-
[أول]: آنكه امور ابزارى را عهده دار باشد، نوازنده ابزار
موسيقى.
=الآلة-
ج آل وآلات: آلت، ماشين، ابزار؛ «الآلة الحاسبة»: ماشين حساب؛ «الآلة الكاتبة»:
ماشين تحرير؛ «آلة الجر» و«الآلة الرافعة»:
ماشين جرثقيل، كارگر مجري (انجام دهنده كار)؛ «هو آلة بين
يديه»: او مجري اوامر اوست.
=آلف-
إلافا ومؤالفة ه: با او آميزش ومعاشرت كرد،- إيلافا المكان:
ملازم آن مكان شد وبه آن عادت كرد،- ه المكان:
او را به آن مكان عادت داد وملازم آنجا كرد،- القوم: آن قوم را
يكهزار نفر كرد،- القوم: آن قوم يكهزار نفر شدند.
=آلم-
إيلاما ه: او را به درد آورد.
=الآله-
[وله]: مرادف (الواله) است.
=الآلي-
[أول]: منسوب به (الآلة) است، اتوماتيكى؛ «حركة آلية» حركت ماشينى؛ «الهاتف الآلي»: تلفن مغناطيسى؛ «القوات الآلية»: نيروى زرهى كه عهده دار نقل وانتقال سربازان است.
=آم-
يئيم أيمة وأيما [أيم] الرجل من زوجته أو المرأة من زوجها: آن
مرد زن خود را يا آن زن مرد خود را از دست داد.
=آمر-
مؤامرة ه في أمر: در كارى با او مشورت كرد.
=الآمر-
امر دهنده، فرمانده، كارفرما؛ «الآمر الناهي»: فرمانرواى مطلق،
آنكه گره كار بدست او باز شود.
=آمن-
إيمانا به: او را تأييد وبه او اعتماد كرد،- له: از او
فرمانبردارى وبه وى فروتنى كرد.
=الآمن-
آنكه در امان واطمينان باشد.
=آمين-
اسم فعل است بمعناى «استجب»:
اجابت كن، بپذير يا بمعناى «فليكن كذلك»: آن چنان باشد.
=آن-
يئين أينا [أين]: هنگام آن فرارسيد؛ «آن لك ان تفعل كذا»:
هنگام انجام آن كار براى تو فرارسيد: «آن الأوان»: فرصت بدست آمد.
=الآن-
اين كلمه ظرف زمان است بمعناى هم اكنون،- ج آونة: هنگام، اكنون؛ «فى آن واحد»: در يك زمان؛ «من آن الى آخر»:
گاهگاهى؛ «ما بين آن وآخر»: از هنگامى به هنگام ديگر؛ «آنا بعد آن» پياپى، ساعت به ساعت، لحظه به لحظه؛ «حتى الآن»:
تاكنون؛ «بعد الآن»: از هم اكنون به بعد؛ «من الآن فصاعدا»: از
اكنون تا آينده؛ «آنا فآنا»: بتدريج، پى در پى.
=آنى-
إيناء [أني] فلانا: او را بتأخير انداخت.
=آناء-
[أين] الليل: ساعات شب، شبانگاه.
=الآنام-
خلق، آفريده شدگان.
=آنث-
إيناثا ت المرأة: آن زن دختر زائيد.
=آنس-
يؤنس إيناسا ه: او را مأنوس كرد، او را سرگرم كرد،- الصوت: صدا
را شنيد،- الشي ء: آن چيز را ديد؛ «آنس من جانب الطور نارا»: از سمت كوه طور آتشى ديد،- فيه الكفاية: كفايت وتوان را بدست آورد،- يؤانس مؤانسة ه: با او انس گرفت، با وى مهربانى كرد، به او تسليت گفت ودلدارى داد.
=الآنسة-
ج أوانس: دختر خوش قلب، دوشيزه.
=آنفا-
از زمانى نزديك، پيش از اين؛ «ذكرته آنفا»: يك ساعت قبل در ذكر
وياد او بودم. اين كلمه منصوب به ظرفيت است.
=آنق-
إيناقا ه: او را به شگفتى درآورد.
=آنق-
إيناقا ونيقا [نوق] الشي ء فلانا: آن چيز فلانى را شگفت زده
كرد، (آنق مقلوب كلمه أناق است ومصدر آن بر خلاف قياس نيقا مى باشد).
=الآني-
آنكه بسيار دورانديش وبردبار باشد.
=آه-
اسم فعل است بمعناى مضارع كه براى درد بكار مى رود، افسوس.
=آه-
-- أوها [أوه]: شكايت كرد ودرد كشيد، آه يا آها يا أوه يا اوه
گفت، آه كشيد.
=آه-
مرادف (آه) است؛ «آه من هذا الأمر»:
آه از اين امر كه براى من دردمند است.
=آه-
مرادف (آه) است.
=آها-
مرادف (آه) است.
=الآهل-
آنكه زن وفرزند دارد، عيالمند،- من الأمكنة: جايى كه مردم در
آن زندگى كنند.
=آوى-
إيواء [أوي] ه البيت وإلى البيت: او را در خانه جاى داد، او را
به خانه برد وساكن كرد.
=آوب-
مؤاوبة [أوب] الركاب: سواران در راه با هم مسابقه دادند،-
القوم: آن قوم تمامى روز را راه رفتند وشب هنگام استراحت كردند.
=الآي-
[أوي]: جمع (آية) است.
صفحہ 3