353

============================================================

حرف الراء293 عرب ابهامى هست. مؤلف لسان العرب مى گويد: «والصرفان الرصاص القلعى والصرفان الموت ومنهماقول الزباء الملكة.» بنابراين معلوم نيست كه مقصود در شعر رصاص قلعى است يا هاه مرگ. براى فهم معنى آن لازم است هر چهار مصراع را كه در لسان العرب آمده است نقله كنيم مبا للجمال مشيها وئيدا أجندلا يخيلن امم حبديدا ام صرفانا بارداء شديدا ام الرجال جثما قعودا «چه شده است كه اشتران به كندى و آرامى راه ميروند؟ آيا سنگ مى برند يا آهن يا ارزيز سرد سخت يا مردان چمباتمه زده نشسته را؟ل بنايراين، «مرگ در مصراع مذكور معنيمنمى دهد وه اما عجيب اين است كه يكى از معانى صرقان گونهاى خرماى سخت است و ابوعبيد لغوى در وه و مى معنى شعر گفته است كه هيچ چيز براى زياء بهتر از هديهآ خرماى صرقان نبوده است! 3.

اختلاف در معنى علابى به عفيده من ناشي از استعمال آن در حديشى است به اين گونه: «لقد فتح الفتوح قوم ما كانت حلية سيوفهم التهب والفضة اتما كانت جليتها العلابى والانك» علاب ج را در آين حديث چمع علباء گفتهاند به معنى عصب. يعنى به دور دسته شمشير ايشان زه پيچيده شده بود و نيز سرب يا قلع كار گذاشته شده بود. اما به جهت ايتكه پا انك يا هم به كار رفته است بعضى از معنى كنتدگان حديث علابى را به معنى رصاص گرفتهاند به همين جهت است كه هر ازهرى ان را صحيح نمى داند؟. رجوع شود به عنوان يونانى 5. در مخزن الادويه دانكا (به خفاى نون و كافه عجمى ص 249.

465. رطبه(1) 7187لا- ببرا17ا058 سپست را گويند چون(2) سبز باشد و جمع او رطاب بود و ابو عبيد از اصمعى روايت كند كه سپست تر را رطبه گويند و فراء نيز مثل اين گويد. و اهل مصر قضب(3) گويند سپست تر را. و ليث گويد سيست خشك را عرب قت وهر گويد. و طايفه اى از اهل لقت گويتد قت سپست تر را و خشبك را گويند. و وهز اصمعى گويد فصافص جمع فصفصه است و بلغت پارسى او را سپست گويند.

و بسندى هفت و برومى ميديكى(2) گويند.

1. از نسخ خطى سهگانهآ ترجمه فارسي2. چنين است در مج. و در مب: «سپست زار را گويند) و و ان درست نيست. يا سپست سبز است و يا سپست تر. 3. الفراء فى قوله تعالى فانبتتافيها حبايه وعنبا وقضبا: القضب الرطبة. 4. در اصل: «ميدلكنى» كه درست نيست. رجوع شود به عنوان يوناتى.

Sayfa 353