176

============================================================

116 كتاب الصيدتة فى انطب درخت او را گويند و وشك بلغت پارسى دانه را گويند و چون دانه را باو جه اضاقت كنند وندانه ووشكدانه(13) گويند و صمغ او را عرب علك الانباط خواند و حمزه گويد صمغ او را پپارسى ونژد خوانند و بلغت سريانى دتا(14) و بطما و ذعتا دشغاري151) نيز گويند و بفارسى خسك(16) خوانند. و صهاربخت ه گويد او را راتيتج171) گويند. و بر حواشى كتاب خويونس طبيب چنين جه نوشته بود كه صمغ بطم رزا بسريانى حكرا. تينج(18) گويند. و ايوالخير گويد اهل عراق جز لبان ومصطكى جمله صمغ ها را علك الانباط خواتند. وابومعاد ه و گويد بشكجه(19) و علك البطم صمغ درخت خضرا را گويند و حمزه جويد بشكزد علك الانباط را خوانتد وديسقوريدس گويد نوعى ازو سپيد باشد و ه صافى و بجرم آبگينه مشابهت دارد و ازو بمشام بوى حبة الخضراء آيد. وبعضى گويند مصطكى اين علك است و اين كلمه از صدق دور است زيرا كهر مصطكى رومى است و علك الانباط نبطى. چون اين نوع كه ياد كرديم از اوه علك الانباط كهنه شود او را در مصطكى بياميزند وبقيمت مصطكى بفروشند جه بسبب مشابهت كه ميان او و مصطكى است. و ابوحنيفه گويد علك بطم به ه هيأت چنان باشد كه گوئى او را حبها كردهاند گردگرد و بمصطكى ماند و جرم او از مصطكى نرم تر باشد و بسبب گردى و استدارت كه در علك بطم وه باشد چون او را بزمين بگذارند بهرطرف متفرق شود و در مواضعى كه پست باشد از زمين قرار گيرد. و كبك را عادت باشد كه انچه به هيأت مستدير باشد به منقار برچيند و در دست صيادنه او بهمين هيات باشد 1. تقل از حاشيهآ منهاجالهيان (ورق آ 57).2. در اصل اوططراشوش و آن درست نيست: 2 71 (قل44121001110)) 3. قسمت ميان دو علامت در خاشيه از ميان رفته است و همچتين در فسمتهاى بعدى كه كلمات ميان دو علامت باشد، و اگر يا چند نقطه مشخصه شود اين معنى را ميدهد كه من كلمهآ محدوف را نتوانسته ام خدس بزنم . 4. در برهان قاطع: كن تهن بكسر اول و سكون ثاتى و فتح ثالث و ها و نون هر دو ساكن: به معنى ون است و آن را به

Sayfa 176