Arapça Farsça Sözlük
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Türler
«ثوب اخباب»: جامه اى كه از پاره هاى متعدد دوخته شده باشد.
وصف اين كلمه را بصورت جمع جايز دانسته اند به اعتبار تعدد اجزاى آن.
=الأخباري-
[خبر]: خبرنويس، گوينده خبر. اين كلمه امروزه بعنوان خبرنگار
روزنامه بكار برده مى شود.
=أخبت-
إخباتا [خبت] القوم: آن قوم به دره گود وفراخ رسيدند،- الى
الله: در برابر خداوند فروتنى وخشوع كرد.
=أخبث-
إخباثا [خبث]: فلانى با بدان وپليدان دوستى كرد،- ه: او را
پليدى وفساد آموخت، او را به پليدى نسبت داد.
=أخبر-
إخبارا [خبر] ه الشي ء وبالشي ء: او را از آن چيز يا به آن چيز
آگاه كرد.
=الأخبط-
[خبط] من الخيل: اسب كه بر زمين لگد زند.
=أخبن-
إخبانا [خبن] الطعام: غذا را در لابلاى جامه هايش پنهان كرد.
=الأخبوط-
(ح): حيوانى است دريائى از تيره (رخويات) كه داراى هشت پاى در
سر مى باشد دهانى تنگ دارد واز حيوانات ريز وناتوان دريايى تغذيه مى كند.
=الأخت-
ج أخوات [أخو]: مؤنث (الأخ) است، خواهر.
=إختات-
اختياتا [خوت] الشي ء: آن چيز را ربود،- المال: آن مال را كم
كرد،- البازي على الصيد: باز پرنده شكار را گرفت،- الشاة: گوسفند را فريب داد وربود؛ «هم يختاتون الليل»: آنان در شب راه مى پيمايند.
=اختار-
اختيارا [خير] ه: آن را برگزيد، آن را ذخيره كرد،- ه الله الى
جواره: به رحمت خدا رفت، مرد.
=اختاض-
اختياضا [خوض] الماء: به آب زد، داخل آب شد.
=اختال-
اختيالا [خيل]: خود بزرگ بين ومتكبر شد،- المكان بالنبات: آن
جاى پر از گياه وسبزه شد.
=اختب-
اختبابا [خب] الفرس في عدوه: آن اسب چهار نعل دويد.
=الاختبار-
[خبر]: مص،- ج اختبارات:
آزمايش، امتحان؛ «على سبيل الاختبار» و«تحت الاختبار»: بطور آزمايش،- الذاتي:
آنچه را كه شخص از تجربه بدست مىورد؛ «حقول الاختبار»: محلهاى
آزمايش، آزمايشگاهها.
=اختبأ-
اختباء [خبأ] الشي ء: آن چيز را پنهان كرد،- منه: از او پنهان شد.
=اختبر-
اختبارا [خبر] الشي ء: حقيقت امر را بدست آورد، آن چيز را
آزمايش كرد وامتحان نمود.
=اختبز-
اختبازا [خبز] الخبز: نان پخت.
=اختبص-
اختباصا [خبص]: حلواى خرما با روغن ساخت،- الرجل: آن مرد براى
خود حلواى خرما تهيه كرد وآنرا خورد.
=اختبط-
اختباطا [خبط] ه: او را به سختى زد،- ت البلاد: در كشور فتنه
وآشوب بپا شد.
=اختبل-
اختبالا [خبل] ه الحزن أو الداء: اندوه يا بيمارى عقل از سر او
برد وديوانه اش كرد.
=اختبن-
اختبانا [خبن] الشي ء: آن چيز را در لابلاى جامه خود پنهان ساخت.
=اختتل-
اختتالا [ختل] الرجل: آن مرد را فريب داد،- لأسرار القوم: به
رازهاى آن قوم استراق سمع نمود.
=اختتم-
اختتاما [ختم] ه: آن چيز را بپايان رسانيد. اين كلمه ضد
(افتتحه) است.
=اختتن-
اختتانا [ختن] الصبي: آن كودك ختنه شد
اختدر-
اختدارا [خدر]: پنهان شد، پوشيده شد.
=اختدم-
اختداما [خدم]: به خود خدمت كرد؛ «لا بد لمن لم يكن له خادم ان يختدم»:
آنكه خدمتگزارى ندارد بناچار بايد خدمت خود كند،- ه: او را
بخدمت گرفت.
=الاختراع-
[خرع]: مص، توليد چيزى جديد، اختراع، ابتداع.
=اخترج-
اختراجا [خرج] الشي ء: آن چيز را بيرون آورد، آن چيز را
استنباط كرد، اختراع كرد،- فلانا: از او خواست كه خارج شود، بيرون آيد.
=اخترش-
اختراشا [خرش] ه: آن چيز را خراشانيد،- ت الجراء: توله هاى سگ
يكديگر را خراشيدند،- ه الذباب: مگس او را گزيد،- لعياله: براى خانواده خود تلاش معاش كرد،- منه الشي ء: آن چيز را به زور از او گرفت.
=اخترص-
اختراصا [خرص] عليه: بر عليه او دروغ گفت وافتراء زد.
=اخترط-
اختراطا [خرط] العنقود: خوشه انگور را در دهان نهاد وچوب آنرا
بيرون آورد،- السيف: شمشير از نيام كشيد.
=اخترع-
اختراعا [خرع] الشي ء: آن چيز را اختراع كرد، آن چيز را به
وجود آورد، آن چيز را دو نيم كرد.
=اخترف-
اخترافا [خرف] الثمر: ميوه را از درخت چيد،- فى مكان: در فصل
پاييز در آن مكان اقامت گزيد.
=اخترق-
اختراقا [خرق] الكذب: دروغ پردازى كرد،- الأرض: از بيراهه
رفت،- القوم: به ميان آن قوم رفت،- الصوت مسامعه: بانگ يا صدا گوشهاى او را خراشانيد.
=اخترم-
اختراما [خرم] ه: او را بيچاره ونابود كرد، او را گرفت،- ه المرض: بيمارى او را لاغر كرد.
=اخترم-
[خرم] عنا: بدرود زندگى گفت.
=اختز-
اختزازا [خز] ه بالرمح: با نيزه او را زد.
=الاختزال-
[خزل]: مص،- (ع ح)، وعند الكتبة: ودر علم حساب ويا نزد
نويسندگان روش ساده كردن كسر وتندنويسى است؛ «اختزال كسر او اختصاره (ع ح)»: ساده كردن كسر به شماره هاى كوچكتر از اول.
=اختزل-
اختزالا [خزل] الشي ء: آن چيز را حذف كرد وبريد،- الكسر (ع ح): كسر را به كسرى كوچك ومساوى خود تبديل كرد،- ه عن قومه: او را از قوم خود جدا كرد،- برأيه: در رأى خود استوار ماند،- الوديعة : خيانت در امانت كرد وآنرا به صاحبش برنگردانيد،- ه: از او عيبجوئى
Sayfa 27