179

Arapça Farsça Sözlük

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Türler

اسراف وزياده روى كرد.

=بذل-

- بذلا الشي ء: آن چيز را عطا كرد وبخشيد؛ «بذل نفسه دون أو عن فلان»: جان خود را به او ارزانى داشت؛ «بذل جهده او وسعه»:

### || منتهاى كوشش خود را بكار برد؛ «بذل المساعي»: كوشش

بسيار بكار بردن،- الشي ء له: آن چيز را به او بخشيد؛ «بذل له الطاعة»: از او فرمانبردارى كرد،- الثوب: جامه را به هنگام كار يا هر روز پوشيد.

=البذل-

عطا ، كرم، بخشش، بخشنده؛ «رجل بذل»: مرد بخشنده.

=بذو-

- بذاء وبذاءة [بذو]: ناسزاگوى شد.

=البذور-

ج بذر: سخن چين، آنكه راز خود را نتواند نگاه دارد.

=البذي-

ج أبذياء، م بذية [بذو]: دشنام دهنده، بد روش وزشت گفتار.

=البذي ء-

[بذأ]: مرد بد زبان، بد روش ونادان.

=البذيخ-

ج بذخاء: مترادف (الباذخ) است بمعناى مرد شريف وبزرگوار.

=البذير-

ج بذر: مترادف (البذور) است بمعناى آنكه رازدار نباشد.

=بر-

- برا ومبرة والده: از پدر خود فرمانبردارى كرد، با پدر خود

نيكى ومهرورزى كرد،-- برا وبرا وبرارة وبرورا فى قوله: در سخن وگفتار خود راستگو شد،- ت اليمين: سوگند راست شد،- برا وبرورا خالقه: از آفريدگار خود فرمانبردارى كرد،- برا الله الصلاة: خداوند نماز را قبول كرد،- ت الصلاة: نماز قبول شد.

=البر-

ج أبرار وبررة: مترادف (البار) است بمعناى نيكوكار،- الواحدة برة (ن): واحد آن (برة) است بمعناى گندم.

=البر-

ج أبرار وبرور: مترادف (البار) است بمعناى نيكوكار، راستگوى، از نامهاى خداوند متعال است،- ج برور: زمين خشك وبى آب وگياه، بيابان؛ «برا وبحرا»: خشكى ودريائى؛ «جلست برا»: بيرون از خانه نشستم؛ «خرج برا»: به سوى بيابان رفت.

=البر-

طاعت وبندگى، راستگوئى، مصلحت، عطا وبخشش، مهربانى ومحبت.

=برى-

- بريا [بري] السهم أو القلم: تير يا قلم را تراشيد،- الشخص:

آن شخص را لاغر وناتوان كرد.

=البرى-

خاك.

=البراء-

### || [برأ]: مترادف (البري ء) است؛ «ذمته براء من»: عهد

وپيمان او مبرى است از ... ؛ «أنا براء منه»: من از آن چيز مبرى هستم اين واژه در مفرد ومثنى وجمع ومذكر ومؤنث يكسان بكار برده مى شود.

=البراءة-

ج براءات [برأ]: رهائى از بدهى يا تهمت، اجازه نامه، اعلاميه؛ «براءة التنفيذ»: حكم اجراء؛ «براءة الثقة»:

اوراق اعتماد؛ «البراءة البابوية»:

اعلاميه اى كه پاپ اعظم در آن دستورات كليسا را صادر مى كند نام ديگر اين تعبير «بوله» است.

=البراءة-

[بري]: ابزار تراش، مداد تراش.

=البرائل-

### || [برأل]: پرهاى دور گردن پرنده.

=البرائلى-

[برأل]: مترادف (البرائل) است .

=البراح-

[برح]: آشكار شدن وبيان كردن؛ «لا براح»: بى شك وترديد؛ «براحا»:

آشكار، صراحة؛ «جاءنا الأمر براحا»: امر آشكار به ما رسيد؛ «باء بالكفر براحا»: كفر را آشكار كرد، زمين فراخ وگسترده كه در آن گياه يا ساختمان نباشد.

=براح-

بالبناء: اسم علم است براى (خورشيد).

=البراد-

دستگاه سرد كننده، يخچال، فريزر.

=البرادة-

خرده ريزهاى آهن ومانند آن كه پس از تراش ريخته شود.

=البرادة-

يخچال، آب سردكن.

=البراز-

فضاى فراخ كه خالى از درخت باشد، به مستراح رفتن.

=البراز-

مدفوع انسان، رهسپار شدن به سوى جنگ.

=البراعة-

برترى، فصاحت وبلاغت.

=البراق-

[برق]: درخشنده، درخشان.

=البراقة-

آنچه كه درخشندگى نمايد؛ «سحابة براقة»: ابر روشن ودرخشنده.

=البراك-

آسيابان، سازنده ى آرد.

=البرام-

ريسمان تافته، نخ وآنچه كه تافته شود.

=البرام-

[برم]: ريسمان تاب، نخ ريس.

=البراني-

[بر]: بيروني، خارجى.

=البراية-

[بري]: تراشه ى هر چيزى.

=البراية-

[بري]: مداد تراش.

=برأ-

- برءا وبروءا ه: او را از عدم به وجود آورد،- برءا وبرءا

وبروءا من المرض: از بيمارى شفا يافت.

=برؤ-

- برءا وبرءا وبروءا من المرض: از بيمارى بهبودى يافت.

=برئ-

- برءا وبرءا وبروءا من المرض: از بيمارى بهبودى يافت،- برءا وبرءا وبراءة من العيب او الدين: از عيب يا بدهكارى رهائى يافت.

=برأ-

تبرئة ه: او را تبرئه كرد،- ه من التهمة:

تهمت را از او بر طرف كرد؛ «برأ ساحته»:

او را از تهمت يا گناهى كه به او نسبت داده شده بود تبرئه كرد.

=البرأة-

ج براء: كلبه ى صياد كه در آن براى پنهان شدن از شكار قرار مى گيرد.

=برأل-

برألة [برأل] الطائر: پرنده پرهاى گردنش را براى حمله كردن

وزدن از هم باز كرد.

=بربر-

بربرة [بربر]: سخن بيهوده با داد وفرياد گفت؛ «بربر المعز»: بز

صدا كرد.

=البربر-

قوم برابر كه در مغرب افريقا زندگى مى كنند.

=البربري-

ج برابر وبرابرة: واحد (البربر) است،- فى المجاز: ودر مجاز

بمعناى وحشى ونادان مى باشد.

=البربريس-

(ن ): درختى است خاردار كه

Sayfa 180