Arapça Farsça Sözlük
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Türler
گرفت وخود پيمود.
=اكتأب-
اكتئابا [كأب]: مترادف (كئب) است، بد حال واندوهگين شد.
=أكتب-
إكتابا [كتب] ه: به او نوشتن آموخت،- القصيدة: قصيده را بر او
نويساند،- القربة: سر مشك را بست.
=اكتبى-
اكتباء [كبو] بالعود: با عود بخور كرد.
=اكتبل-
اكتبالا [كبل] الأسير: اسير را در بند كرد،- الكيس: سر كيسه را بست،- خيره:
خير خود را از ديگران باز داشت وبه كسى نبخشيد.
=الاكتتاب-
[كتب]: مص، مشاركت در پروژه اى با پرداخت سهم يا اقساط مالى.
=اكتتب-
اكتتابا [كتب] الكتاب: كتاب را نوشت، از كتاب نسخه بردارى كرد، از ديگرى خواست تا كتاب را بنويسد،- الغلام: به آن جوان نوشتن آموخت،- الرجل: نام خود را در دفترى يا سجلى ومانند آنها نوشت؛ «اكتتب بمال او اعانة»: نام خود را براى انجام كارى نوشت ولى پولى نپرداخت،- القربة:
مشك را با دو بند چرمى دوخت،- بطنه:
شكم او از كار باز ايستاد.
=اكتتف-
اكتتافا [كتف] البندقية (ا ع): تفنگ را بر دوش خود حمل كرد.
=اكتتم-
اكتتاما [كتم] الشي ء: آن چيز را پنهان كرد،- الشي ء: آن چيز
زرد شد.
=اكتحل-
اكتحالا [كحل]: به چشم خود سرمه كشيد،- السهاد: خواب از چشم او
پريد وبيدار ماند،- المكان بالخضرة: اولين سبزه ى آن مكان روئيد،- وجهه بالهم: اثر اندوه در چهره اش پديدار شد،- فلان: فلانى پس از رفاه در سختى افتاد؛ «ما اكتحلت عيني بك»: تو را نديدم.
=اكتد-
اكتدادا [كد]: بخيل شد وبه كسى چيزى نداد،- ه: از او خواست تا
در كارها بسيار بكوشد،- الشي ء: آن چيز را با دست خود كند.
=اكتدح-
اكتداحا [كدح] لعياله: براى خانواده خود كسب رزق وروزى كرد.
=اكترى-
اكتراء [كري] منه الدار وغيرها: خانه وجز آن را از او اجاره كرد.
=الاكتراث-
[كرث]: مص؛ «قلة الاكتراث»:
بى مبالاتى وبيخيالي.
=اكترب-
اكترابا [كرب]: اندوه او بسيار وسخت شد.
=اكترث-
اكتراثا [كرث] بالأمر: به آن كار توجه كرد واهتمام ورزيد؛ «هو
لا يكترث لهذا الأمر»: به آن امر توجهى ندارد واهميت نمى دهد.
=اكتسى-
اكتساء [كسو]: جامه بر تن كرد،- ه ثوبا: جامه را بر او
پوشانيد،- ت الأرض بالنبات: زمين از گياه پوشانيده شد.
=اكتسب-
اكتسابا [كسب] مالا أو علما: مال يا دانش بدست آورد واز آن سود برد.
=اكتسح-
اكتساحا [كسح] الشي ء: آن چيز را برد؛ «اغاروا عليهم
فاكتسحوهم»: بر آنها حمله بردند وهر چه داشتند با چپاول وغارت گرفتند وبردند.
=اكتسر-
اكتسارا [كسر] الشي ء: آن چيز را شكست.
=اكتسع-
اكتساعا [كسع] ت الخيل بأذنابها:
اسبان دمهاى خود را ميان دو پايشان فرو گرفتند.
=الاكتشاف-
[كشف]: مص،- ج اكتشافات:
اكتشاف، بدست آوردن چيزى ناشناخته مانند آثار باستانى يا
داروهاى نوين وجز آن.
=اكتشف-
اكتشافا [كشف] الشي ء: آن چيز را كشف كرد، به چيزى پى برد كه
قبلا ناشناخته يا پنهان بود.
=اكتظ-
اكتظاظا [كظ] المحل: آن جاى پر از مردم شد،- المسيل بالماء: بعلت بسيارى سيلاب سيل رو تنگ شد،- من الطعام: از پر خورى نمى تواند تنفس كند،- ه الغيظ:
سينه ى او پر از خشم شد.
=الأكتع-
م كتعاء، ج كتع [كتع]: آنكه انگشتانش ترنجيده ومنقبض وبه طرف
كف دستش برگشته شده باشد.
=الأكتف-
م كتفاء، ج كتف [كتف] من الرجال:
آنكه دچار درد شانه شده باشد،- من الخيل:
اسبى كه روى شانه هايش باز وفراخ باشد،- من الخيل والجمال : اسب
يا شتر كه در اثر پديد آمدن آفت در كتف وشانه اش دچار لنگى ودرد شده باشد.
=اكتفى-
اكتفاء [كفي] بكذا: به آن چيز قانع شد ودر رفاه قرار گرفت.
=اكتفأ-
اكتفاء [كفأ] الإناء: ظرف را كج كرد وبرگردانيد تا آنچه در
آنست ريخته شود.
=اكتفر-
اكتفارا [كفر]: ساكن روستا شد.
=اكتفل-
اكتفالا [كفل] البعير: بر پشت شتر حفاظى قرار داد وبر آن سوار شد،- بفلان:
فلانى را پشت سر خود بر روى ستور سوار كرد،- بالشي ء: آن چيز
را در پشت خود قرار داد.
=اكتل-
اكتلالا [كل] السحاب عن البرق: ابر با برقيدن لبخند زد،-
الغمام بالبرق: ابر با روشنائى برق درخشيد.
=الأكتل-
م كتلاء، ج كتل [كتل]: سخت، شديد.
=اكتلى-
اكتلاء [كلي]: به درد كليه دچار شد،- ه: كليه ى او را به درد آورد.
=اكتلأ-
اكتلاء [كلأ] ت عينه: چشم او بيدار ماند وبه خواب نرفت،- من
فلان: از فلانى بر حذر شد،- كلأة: بيعانه گرفت.
=اكتمى-
اكتماء [كمي]: پنهان شد، خود را پوشانيد.
=اكتمل-
اكتمالا [كمل]: آن كار بطور كامل پايان يافت.
=اكتمن-
اكتمانا [كمن]: خود را پنهان كرد.
=اكتن-
اكتنانا [كن] الرجل: آن مرد پنهان شد،- ت المرأة: آن زن چهره خود را از مردم پوشانيد،- الشي ء: آن چيز را پنهان كرد،- الشي ء: آن چيز سفيد شد. (از پوشش وپرده).
Sayfa 116