============================================================
حرف الدال281 مشابه است مرانواع حبوب را كه ازو حاصل شود يا چيزى كه درو پرورده شود. و ابوريحان گويد زنبق(3) و رازقى روغن ياسمين را گويند و از اتواع ا وه نيكوتر آنست كه او را از دارابجرد يعنى(4) دارابگرد باطراف نقل كنند. و ه ازهرى گويد اهل عراق روغن ياسمين را زنيق گويند. و عمرو از پدر خود جوه روايت كند كه رازقى به لغت عرب كتان(5) را گويند و روغن عسلى نيز وهز گويند. و دهن عسلى را بولس صفت كرده است.و حسن گفته است كه در ور وزمين سوريا درختى است كه ازو روغنى بيرون آيد كه بصورت به عسله مشابهت دارد بلكه از عسل جرم او سختتر باشد و او مسهل است و اعضا جه را مانده كند و اتدام را سست گرداند.
1. منقول از نسخ خطى سه گانهآ ترجمه فارسى. 2 . در مج و مغ: «يادام طلخ». 3. الزنبق دهن الياسمين وخصصه الازهرى بالعراق. قال و اهل العراق يقولون لدهن الياسمين دهن الزتبق .بجه والسان العرب، ذيلي زنبق). 4. در اصل مج ومب: «از دارابجرد يعنى انگزدله ك. والرازقية والرازقى ثياب كتان بيض السان العرب، ذيل رزق)،.
45. ديودار1).160 قل7لع يا بلالاديا نلهللقيكت ابن ماسويه گويد ديودار جنس درخت ابهل است يعنى درخت سرو، وصفت و ابهل و خاصيت او در حرف اول گفته ايم. و بعضى گفتهاند ديودار صنوبر ر هندى را گويند و او به چوب زرتباد مشابهت دارد و در طعم او اتدكى تيزى باشد. ومحمدزكريا گويد در بعضى مواضع سرد پيدا شود كه او را به اطراف نقل كنند و طعم او تلخ باشد و گمان من آنست كه او شير درخت ديودار جهز است.
1. تقل از نسخ خطى سهگانهآ ترجمه فارسى. مايرهوف در شرح غافقى (غاققى نام اين درخت و رأ دبيداريا ذكر كرده است و من گمان مى كنم در اضل ديبداريا بوده است) گويد: شباهت
Bogga 341