Qaamuus Carabi Faarsi

Fuad Afram Bustani d. 1324 AH
98

Qaamuus Carabi Faarsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Noocyada

كرد،- الرجل: آن مرد داراى گله ى بزرگ شتران شد.

=أعل-

إعلالا [عل] الرجل: آن مرد را پياپى نوشانيد،- ه الله: خداوند

او را بيمار كند،- الكلمة: آن كلمه را اعلال كرد.

=أعلى-

إعلاء [علو] الشي ء: آن چيز را بلند كرد؛ «اعلى شأنه»: مقام او

را بالا برد، از آن چيز بالا رفت،- المتاع عن الدابة: متاع را از پشت ستور پائين آورد.

=الأعلى-

م عليا: ج على [علو]: افعل التفضيل است، متضاد (الأسفل) است؛

«مؤتمر منعقد على اعلى مستوى»: جلسه اى منعقد در بالاترين سطح؛ «اعلاه»: آنچه كه در بالا باشد، آنچه كه پيشاپيش باشد، گذشته، قبلا؛ كما ذكر اعلاه»: بهمان نحو كه گفته شد.

=الإعلال-

[عل]: مص، تغيير حرف با قلب يا ساكن كردن ويا حذف.

=الإعلام-

[علم]: مص؛ «إعلام الحكم»: رأى دادگاه كه از سوى دادرس صادر مى شود.

=الإعلان-

[علن]: مص،- ج إعلانات: آگهى بازرگانى است كه در روزنامه ها

ويا در نشريات ويژه بر ديوار آويزند يا ميان مردم پخش كنند.

=أعلف-

إعلافا [علف] الطلح: درخت موز بار آورد.

=أعلق-

إعلاقا [علق] القوس: براى كمان آويزه ساخت تا آنرا بياويزد،- الصائد:

شكارچى شكار را در دام خود آويخت،- الرجل: بر تن خود زالو آويخت تا خون بمكد،- الشي ء بالشي ء: آن چيز را به چيزى ديگر آويخت،- ظفره بالشي ء:

ناخن خود را در آن چيز فرو برد.

=أعلم-

إعلاما [علم] ه الأمر وبالأمر: او را به آن امر آگاه كرد،-

الثوب: براى جامه نشان دوخت،- على كذا من الكتاب وغيره: براى موضعى از كتاب وجز آن نشانه قرار داد،- الفرس: بر آن اسب پشم رنگين در جنگ آويخت،- نفسه: خود را در جنگ به سيماى جنگجو ودلاور در آورد.

=الأعلم-

م علماء، ج علم [علم]: اسم تفضيل است؛ «الله اعلم»: خداوند

داناتر از هر دانائى است، آنكه در لب بالايش شكاف باشد.

=أعلن-

إعلانا [علن] ه الأمر وبالأمر: امر را بر او آشكار كرد،- عن شي

ء: از آن چيز آگهى كرد،- الحرب عليه: بر عليه او اعلان جنگ داد.

=الأعلومة-

ج أعاليم [علم]: علامت، نشانه.

=أعم-

إعماما [عم]: داراى عمويان كريم وبخشنده شد.

=الأعم-

[عم]: اسم تفضيل است، گروه بسيار، غليظ وسفت.

=أعمى-

إعماء [عمي] الرجل: آن مرد را نابينا كرد، او را نابينا يافت.

=الأعمى-

م عمياء، ج عمي وعميان وأعماء وعماة [عمي]: نابينا، نادان؛ «ما

اعماه»: چه بسيار كوردل است؛ «مكان اعمى»: جائي كه در آن راه به جائى نبرند.

=أعمد-

إعمادا [عمد] الشي ء: زير آن چيز ستونى قرار داد.

=أعمر-

إعمارا [عمر] المنزل: خانه را آباد كرد،- الأرض: زمين را آباد

يافت،- ه المكان: او را وادار به ساختن آن مكان كرد،- ه ارضا: زمين را مادام العمر در اختيار او قرار داد،- عليه: او را بى نياز كرد.

=الأعمش-

م عمشاء، ج عمش [عمش]: آنكه ضعف بينائى همراه با ريزش اشك

داشته باشد.

=أعمق-

إعماقا [عمق] البئر: چاه را گود كرد.

=أعمل-

إعمالا [عمل] ه: او را بعنوان كارگر بكار گمارد،- الآلة او

الرأي: آن ابزار يا انديشه را بكار گرفت،- الرجل: كارمزد آن مرد را داد،- الكلمة فى الكلمة: آن كلمه را عامل كلمه ى بعدى گردانيد،- الفكر او الذهن فى: انديشه وهوش را در چيزى بكار برد،- الرمح: با نيزه او را زد،- السيف فى رقابهم: با شمشير آنها را كشت.

=الأعمه-

م عمهاء، ج عمه [عمه] من الأمكنة:

جاى بى نام وبى نشان كه از آن به جائى راه نبرند.

=الأعميان-

[عمي]: سيل وآتش سوزى.

=أعن-

إعنانا [عن] اللجام: براى لگام عنان ساخت،- الفرس: جلوى اسب را

با لگام گرفت.

=أعنى-

إعناء [عنو] الرجل: آن مرد را خوار وزبون كرد،- ت الأرض النبات: زمين گياه رويانيد.

=أعنى-

إعناء [عني] الرجل: آن مرد را آزرد وبه او تكليف شاق كرد،-

الكتاب: براى كتاب عنوان نوشت.

=الأعنان-

[عن]: اطراف درختان؛ «اعنان السماء»: كرانه ودامنه ى آسمان كه

به چشم خورد.

=أعنت-

إعنانا [عنت] الراكب الدابة: سوار ستور را بيش از طاقتش خسته

كرد،- الرجل: آن مرد را در مهلكه ونابودى قرار داد،- الجابر الكسير: شكسته بند بر استخوان شكسته توجه دقيق نكرد وشكستگى بدتر شد.

=الأعنة-

[عن]: جمع (عنان) است؛ «دع الأمور تجرى فى اعنتها»: امرها را

رها كن تا در مجراى طبيعى خود قرار گيرند.

=أعند-

إعنادا [عند] فلانا: با او معارضه كرد،- العرق: خون از رگ روان

شد وبند نيامد.

=أعنس-

إعناسا [عنس] ت الجارية: آن دختر بزرگسال وپير دختر شد.

=الأعنش-

م عنشاء، ج عنش [عنش]: آنكه شش انگشت در دست داشته باشد.

=أعنف-

إعنافا [عنف] الأمر: آن كار را با سختى گرفت،- ه: با او به

سختى رفتار كرد.

=الأعنف-

[عنف]: سخت وناروا، ضد (الرفيق) است.

=أعنق-

إعناقا [غنق] الكلب: بر گردن سگ

Bogga 98