Qaamuus Carabi Faarsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Noocyada
كرد،- الرجل: آن مرد داراى گله ى بزرگ شتران شد.
=أعل-
إعلالا [عل] الرجل: آن مرد را پياپى نوشانيد،- ه الله: خداوند
او را بيمار كند،- الكلمة: آن كلمه را اعلال كرد.
=أعلى-
إعلاء [علو] الشي ء: آن چيز را بلند كرد؛ «اعلى شأنه»: مقام او
را بالا برد، از آن چيز بالا رفت،- المتاع عن الدابة: متاع را از پشت ستور پائين آورد.
=الأعلى-
م عليا: ج على [علو]: افعل التفضيل است، متضاد (الأسفل) است؛
«مؤتمر منعقد على اعلى مستوى»: جلسه اى منعقد در بالاترين سطح؛ «اعلاه»: آنچه كه در بالا باشد، آنچه كه پيشاپيش باشد، گذشته، قبلا؛ كما ذكر اعلاه»: بهمان نحو كه گفته شد.
=الإعلال-
[عل]: مص، تغيير حرف با قلب يا ساكن كردن ويا حذف.
=الإعلام-
[علم]: مص؛ «إعلام الحكم»: رأى دادگاه كه از سوى دادرس صادر مى شود.
=الإعلان-
[علن]: مص،- ج إعلانات: آگهى بازرگانى است كه در روزنامه ها
ويا در نشريات ويژه بر ديوار آويزند يا ميان مردم پخش كنند.
=أعلف-
إعلافا [علف] الطلح: درخت موز بار آورد.
=أعلق-
إعلاقا [علق] القوس: براى كمان آويزه ساخت تا آنرا بياويزد،- الصائد:
شكارچى شكار را در دام خود آويخت،- الرجل: بر تن خود زالو آويخت تا خون بمكد،- الشي ء بالشي ء: آن چيز را به چيزى ديگر آويخت،- ظفره بالشي ء:
ناخن خود را در آن چيز فرو برد.
=أعلم-
إعلاما [علم] ه الأمر وبالأمر: او را به آن امر آگاه كرد،-
الثوب: براى جامه نشان دوخت،- على كذا من الكتاب وغيره: براى موضعى از كتاب وجز آن نشانه قرار داد،- الفرس: بر آن اسب پشم رنگين در جنگ آويخت،- نفسه: خود را در جنگ به سيماى جنگجو ودلاور در آورد.
=الأعلم-
م علماء، ج علم [علم]: اسم تفضيل است؛ «الله اعلم»: خداوند
داناتر از هر دانائى است، آنكه در لب بالايش شكاف باشد.
=أعلن-
إعلانا [علن] ه الأمر وبالأمر: امر را بر او آشكار كرد،- عن شي
ء: از آن چيز آگهى كرد،- الحرب عليه: بر عليه او اعلان جنگ داد.
=الأعلومة-
ج أعاليم [علم]: علامت، نشانه.
=أعم-
إعماما [عم]: داراى عمويان كريم وبخشنده شد.
=الأعم-
[عم]: اسم تفضيل است، گروه بسيار، غليظ وسفت.
=أعمى-
إعماء [عمي] الرجل: آن مرد را نابينا كرد، او را نابينا يافت.
=الأعمى-
م عمياء، ج عمي وعميان وأعماء وعماة [عمي]: نابينا، نادان؛ «ما
اعماه»: چه بسيار كوردل است؛ «مكان اعمى»: جائي كه در آن راه به جائى نبرند.
=أعمد-
إعمادا [عمد] الشي ء: زير آن چيز ستونى قرار داد.
=أعمر-
إعمارا [عمر] المنزل: خانه را آباد كرد،- الأرض: زمين را آباد
يافت،- ه المكان: او را وادار به ساختن آن مكان كرد،- ه ارضا: زمين را مادام العمر در اختيار او قرار داد،- عليه: او را بى نياز كرد.
=الأعمش-
م عمشاء، ج عمش [عمش]: آنكه ضعف بينائى همراه با ريزش اشك
داشته باشد.
=أعمق-
إعماقا [عمق] البئر: چاه را گود كرد.
=أعمل-
إعمالا [عمل] ه: او را بعنوان كارگر بكار گمارد،- الآلة او
الرأي: آن ابزار يا انديشه را بكار گرفت،- الرجل: كارمزد آن مرد را داد،- الكلمة فى الكلمة: آن كلمه را عامل كلمه ى بعدى گردانيد،- الفكر او الذهن فى: انديشه وهوش را در چيزى بكار برد،- الرمح: با نيزه او را زد،- السيف فى رقابهم: با شمشير آنها را كشت.
=الأعمه-
م عمهاء، ج عمه [عمه] من الأمكنة:
جاى بى نام وبى نشان كه از آن به جائى راه نبرند.
=الأعميان-
[عمي]: سيل وآتش سوزى.
=أعن-
إعنانا [عن] اللجام: براى لگام عنان ساخت،- الفرس: جلوى اسب را
با لگام گرفت.
=أعنى-
إعناء [عنو] الرجل: آن مرد را خوار وزبون كرد،- ت الأرض النبات: زمين گياه رويانيد.
=أعنى-
إعناء [عني] الرجل: آن مرد را آزرد وبه او تكليف شاق كرد،-
الكتاب: براى كتاب عنوان نوشت.
=الأعنان-
[عن]: اطراف درختان؛ «اعنان السماء»: كرانه ودامنه ى آسمان كه
به چشم خورد.
=أعنت-
إعنانا [عنت] الراكب الدابة: سوار ستور را بيش از طاقتش خسته
كرد،- الرجل: آن مرد را در مهلكه ونابودى قرار داد،- الجابر الكسير: شكسته بند بر استخوان شكسته توجه دقيق نكرد وشكستگى بدتر شد.
=الأعنة-
[عن]: جمع (عنان) است؛ «دع الأمور تجرى فى اعنتها»: امرها را
رها كن تا در مجراى طبيعى خود قرار گيرند.
=أعند-
إعنادا [عند] فلانا: با او معارضه كرد،- العرق: خون از رگ روان
شد وبند نيامد.
=أعنس-
إعناسا [عنس] ت الجارية: آن دختر بزرگسال وپير دختر شد.
=الأعنش-
م عنشاء، ج عنش [عنش]: آنكه شش انگشت در دست داشته باشد.
=أعنف-
إعنافا [عنف] الأمر: آن كار را با سختى گرفت،- ه: با او به
سختى رفتار كرد.
=الأعنف-
[عنف]: سخت وناروا، ضد (الرفيق) است.
=أعنق-
إعناقا [غنق] الكلب: بر گردن سگ
Bogga 98