162

Qaamuus Carabi Faarsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Noocyada

إلا ان يخضع بإضمار أن الناصبة بعدها.

=أوى-

- إواء [أوي] البيت والى البيت: به آن خانه درآمد،- أوية ومأوية ومأواة له: براى او دلسوزى وترحم كرد.

=أوى-

تأوية [أوي] ه البيت والى البيت: او را به آن خانه درآورد.

=الأواب-

توبه كننده.

=الأوابد-

[أبد]: جمع (الآبدة) است، جانوران وحشى، پرندگانى كه در زمستان وتابستان در يك سرزمين بمانند اين واژه ضد (القواطع) است؛ «اوابد الكلام»: سخنان شگفت وكم كاربرد؛ «أوابد الدنيا»:

سختيها وبلاهاى دنيا.

=الأوار-

ج أور: گرما، تشنگى، دود.

=الأواسي-

[أسي]: جمع (الآسية) است بمعناى پزشك زن، دكترس؛ «ملك ثابت

الأواسي»: ملكى پايدار ومتين.

=الأوان-

ج آونة: زمان، وقت؛ «قبل أوانه»:

قبل از موعد آن؛ «فى اوانه»: در خلال زمان آن؛ «فى غير اوانه»:

بى موقع آن.

=الأواه-

آنكه بسيار آه وناله كند.

=أوب-

تأويبا [أوب] القوم: آن قوم تمامى روز را راه رفتند وشب هنگام

به استراحت پرداختند،- عنه: از او برگشت.

=الأوب-

### || جمع (الآئب) است، بازگشتن، توبه به درگاه خداوند،

قصد، خوى، جهت وراه؛ «جاؤوا من كل أوب» و«من كل أوب وصوب»: از هر سوى وجهت آمدند، روش؛ «كنت على صوب فلان وأوبه»: از روش فلانى پيروى كردم.

=الأوباد-

[وبد]: «قوم أوباد»: نيازمندان، بينوايان.

=أوبأ-

إيباء [وبأ] المكان: در آن مكان وباى بسيار پديد آمد.

=الأوبة-

[أوب]: بازگشتن.

=أوبد-

إيبادا [وبد] ه: او را تنها كرد.

=أوبر-

إيبارا [وبر]: كرك آن بسيار شد.

=الأوبر-

م وبراء: پر كرك؛ «بنات الأوبر وبنات أوبر»: گونه اى قارچ به

رنگ خاك وبدمزه بسان شلغم.

=أوبش-

إيباشا [وبش]: شتابيد،- ت الأرض:

گياهان زمين در هم پيچيدند.

=أوبص-

إيباصا [وبص] ت النار: آتش روشن وشعله ور شد،- ت الأرض: گياه

زمين برآمد يا بسيار شد.

=أوبق-

إيباقا [وبق] ه: او را نابود كرد، او را خوار كرد، او را بازداشت كرد.

=أوبه-

إيباها [وبه] لفلان وبه: به فلانى توجه كرد؛ «فلان لا يوبه به

أو له»: فلانى را اهميت نميدهند.

=الأوبوبانكس-

(ن): گياهى است داراى شكوفه اى زرد، از آن صمغى استخراج مى شود

كه در پزشكى آنرا بكار مى برند.

=أوتح-

إيتاحا [وتح] العطاء: عطا را كم كرد،- الرجل: دارائى او بر اثر

آفت كم شد،- له الشي ء: آن چيز را براى او كم كرد.

=أوتد-

إيتادا [وتد] الوتد: ميخ را محكم كوبيد.

=أوتر-

إيتارا [وتر] القوس: براى كمان زه ساخت يا زه كمان را بست،-

الشي ء: آن چيز را تك يا فرد كرد،- بين الأشياء: آن چيزها را رديف كرد وميان هر دو تاى آنها فاصله قرار داد.

=الأوتوبوس-

اتوبوس كه با آن مسافر را حمل ونقل كنند.

=الأوتوستراد-

اتوبان، بزرگ راه- اين واژه لاتينى است-

الأوتوقراطي-

مستبد، ديكتاتور؛ «حاكم اوتوقراطي»: حاكم خودكامه.- اين واژه يونانى است-

الأوتوقراطية-

حكومت استبدادى، ديكتاتورى.

=الأوتوماتيكي-

[حي]: هر متحركى كه حركت آن وسيله ى ابزار ماشينى باشد؛ «آلة اوتوماتيكية» ابزار يا دستگاه اتوماتيك- اين واژه يونانى است-

أوثب-

إيثابا [وثب] ه: او را وادار به جهيدن كرد،- الموضع: او را

وادار به جهيدن از آن موضع كرد.

=أوثج-

إيثاجا [وثج] ه: آن چيز را بسيار كرد.

=أوثف-

إيثافا [وثف] القدر: براى ديگ سه پايه ساخت.

=أوثق-

إيثاقا [وثق] ه: او را با ريسمان بست.

=الأوثق-

م وثقى [وثق]: اسم تفضيل است.

=أوثن-

إيثانا [وثن] ه: به او عطاى بسيار بخشيد،- من المال: مال

فراوان به او داد.

=الأوج-

بلندى؛ «اوج المجد»: والاترين مقام،- (فك): دورترين فاصله ى

زمين با ماه،- (مو): يكى از نغمه هاى موسيقى است.

=أوجى-

إيجاء [وجي] الرجل: پاى آن مرد را سائيد تا نتواند راه رود، به

آن مرد بخشيد،- الرجل: آن مرد به دنبال نيازى آمد ولى آنرا بدست نياورد،- عليه: بر او بخل ورزيد،- الشي ء: آن چيز را دور كرد،- فلانا: او را از نيازى كه داشت بازداشت،- عن كذا: از آن كار باز ايستاد وروى گردانيد.

=الأوجاق-

[وجق]: مترادف (الوجاق) است بمعناى اجاق يا منقل، آتش دان. اين

واژه تركى است.

=أوجأ-

إيجاء [وجأ] فلانا عنه: فلانى را از او دور كرد وراند،- ت

البئر: آب چاه ته كشيد،- الرجل: آن مرد به نياز خود دست نيافت.

=أوجب-

إيجابا [وجب] لفلان حقه: حق فلانى را رعايت كرد،- البيع: معامله ى فروش را حتمى كرد،- الشي ء: آن چيز را آماده كرد يا واجب شمرد،- عليه أن: او را ملزم كرد كه ... ،- الرجل: آن مرد كارى كرد كه سزاوار دوزخ يا بهشت شد،- الله قلبه:

خداوند دل او را به تپش درآورد.

=أوجد-

إيجادا [وجد] الله الشي ء: آن چيز را خدا آفريد،- ه مطلوبه: او را به خواسته ى خود رسانيد او را وادار به يافتن خواسته خود كرد،- فلانا: فلانى را نيرو وتوان بخشيد،

Bogga 162