Qaamuus Carabi Faarsi

Fuad Afram Bustani d. 1324 AH
12

Qaamuus Carabi Faarsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Noocyada

گچ پزى.

=الأتي-

[أتي]: غريب، بيگانه؛ «سيل أتي»:

سيل بزرگ كه جلوى آنرا نتوان گرفت.

=الأتيس-

[تيس]: آنكه پر جهش بسان بز نر باشد.

=أث-

- أثاثا وأثوثا وأثاثة النبات أو الشعر: گياه ويا موى پيچيده

وبسيار شد.

=الأث-

ج إثاث من النبات أو الشعر: مرادف (الأثيث) است بمعناى موى ويا

گياه انبوه وبهم پيچيده.

=أثاب-

إثابة [ثوب] الرجل: براى آن مرد بهبودى حاصل شد،- الرجل: آن

مرد را پاداش داد،- جزاءه: مزد او را داد،- الحوض: حوض را پر از آب كرد.

=الأثاث-

متاع خانه، مال وثروت.

=أثار-

إثارة [ثور] ه: او را برانگيخت،- القضية: موضوع را مطرح كرد،-

ثائرته: او را ناخوشنود وخشمگين كرد.

=الأثارة -

### || ج أثر [أثر]: نشانه بزرگى وبزرگمنشى، كار خوب ونيك.

=أثأى-

إثآء [ثأي] الشي ء: آن چيز را سوراخ كرد،- فى القوم: بر آن قوم حمله ور شد وكشت وزخمى كرد.

=أثأر-

إثآرا [ثأر] منه: از او انتقام گرفت، او را به خون كشته خود قصاص كرد.

=اثأر-

اثئارا [ثأر] منه: مرادف (اثأر) است.

=الأثبات-

جمع (الثبت) بمعناى پايداران وپابرجايان است، دور انديشان ومعتمدان قوم.

=الإثبات-

ثابت كردن، ايجاب، ضد سلب ونفى؛ «شاهد الإثبات»: آنكه بر عليه

متهم شهادت دهد، دليل؛ «عب ء الإثبات»: لزوم آوردن دليل وبرهان.

=أثبت-

إثباتا [ثبت] ه: آن چيز يا امر را ثابت كرد؛ «طعنه فأثبت فيه

الرمح»: او را با نيزه زد بطورى كه نيزه در او فرو رفت وثابت ماند،- الحق: حق را ثابت كرد،- الأمر: آن امر را بدرستى شناخت،- الشخص: آن شخص را شناسائى كرد،- اسمه فى الديوان: نام او را در دفتر كاركنان ثبت نمود.

=أثبط-

إثباطا [ثبط] ه المرض: بيمارى از وى دور نشد.

=أثث-

تأثيثا [أث] الفراش: بستر را گسترد،- البيت: خانه را با اثاث

جديد آراست.

=أثخن-

إثخانا [ثخن] في الأمر: در آن كار مبالغه كرد،- في العدو: بر دشمن سخت گرفت وبسيارى از آنها را كشت،- ته الجراح: زخمها او را ضعيف وناتوان كردند،- ه بالجراح: با زخم زدن بر او، وى را سست كرد،- ه ضربا: او را ضربه سخت وكارى زد.

=أثر-

- أثرا وأثارة وأثرة الحديث: حديث را بازگو كرد،- ه: او را بخشيد واكرام كرد.

=أثر-

- أثرا عليهم: براى خود بهترين چيزها را اختصاص داد،- على الأمر: بر آن كار تصميم گرفت، للأمر: آهنگ آن كار را نمود،- يفعل كذا: شروع به كارى كرد كه انجام دهد.

=أثر-

تأثيرا فيه وعليه: در او اثر گذاشت.

=الأثر-

ج آثار: اثر زخم.

=الإثر-

رد پا، بلافاصله، بعد؛ «خرج فى اثره»: بعد از او رفت.

=الأثر-

ج أثور: اثر زخم.

=الأثر-

ج أثار وأثور: آنچه از آثار ونشانه ها كه باقى مانده باشد، تأثير ادبى ونفوذ در انسان؛ «لا اثر له»: بى اثر است، سنت، حديث، اجل، انطباع؛ «على الأثر»: فورا، بى درنگ؛ «فى اثره» و«على اثره»: در پى آن؛ «اثر مستقيم على مستو» (ه): نقطه دو تقاطع بر يك مستوى؛ «اثر مستو على مستو» (ه): خط مستقيمى كه دو مستوي را قطع كند.

=الأثر-

مرد خودخواه.

=أثرى-

إثراء [ثرو]: مال وثروت او فراوان شد.

=أثرى-

إثراء [ثري] التراب: خاك خيس ومرطوب شد.

=الأثرى-

م ثرواء [ثرو]: توانگر وثروتمند.

=الأثرى-

م ثرياء [ثري] من التراب: آنچه از خاك كه پس از خشكى تر يا خيس

شده باشد.

=الأثرة-

ج أثر: نشانه وعلامت، باقيمانده علم.

=الأثرة-

اختيار، اختصاص دادن مرد بهترين چيز را فقط براى خودش، دوست

داشتن نفس خود به حد افراط، نام ديگر آن (الأنانية) است.

=الأثرجة-

(ك): تفاعل الكل واسيد كه از آن اثر نمكى وآب بدست آيد.

=أثرد-

إثرادا [ثرد]: تريد را آماده كرد،- الخبز: نان را تريد كرد.

=الأثرد-

[ثرد]: مردى كه لبهايش شكافته است.

=أثرم-

إثراما [ثرم] ه: دندان او را از بن شكست.

=الأثرم-

م ثرماء، ج ثرم [ثرم]: آنكه دندانش از بن شكسته شده باشد.

=الأثري-

آنچه كه به آثار بستگى داشته باشد، دانشمند باستانشناس.

=الأثرية-

مؤنث (الأثري) است؛ «لغة اثرية»:

زبان باستانى.

=الأثعل-

م ثعلاء، ج ثعل [ثعل]: آنكه دندانهايش كج وبر روى هم در آمده باشد.

=أثغى-

إثغاء [ثغو] الشاة: گوسفند را به صدا درآورد؛ «اتيته فما اثغى

ولا ارغى»: نزد او آمدم چيزى نبخشيد نه گوسفند ونه شتر.

=أثغر-

إثغارا [ثغر]: دهان او كوبيده يا شكسته شد،- الصبي: دندانهاى شيرى كودك ريخت، دندانهايش برآمد.

=اثغر-

اثغارا [ثغر] الصبي: مرادف (اثغر) است.

=أثغم-

إثغاما [ثغم] الوادي: آن دره گياه ثغام برآورد،- الرأس: سر

بسان ثغام سفيد شد.

=أثفر-

إثفارا [ثفر] الحمار: خر را از پس راند.

=أثفل-

إثفالا [ثفل] الخمر: درد مي رسوب پيدا

Bogga 12