Qaamuus Carabi Faarsi

Fuad Afram Bustani d. 1324 AH
102

Qaamuus Carabi Faarsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Noocyada

عشق ورزيد.

=الإغريض-

ج أغاريض [غرض]: هر چيز سفيد تازه، شكوفه خرما.

=أغز-

إغزازا [غز] الشجر: خار درخت سخت وبسيار شد.

=أغزى-

إغزاء [غزو] فلانا: او را آماده ساخت وبه جنگ فرستاد، براى

پرداخت بدهى به او مهلت داد وسر رسيد را بتأخير انداخت.

=أغزر-

إغزارا [غزر] المعروف: نكوئى را بسيار كرد،- القوم: شتران آن

قوم فراوان شدند، در معرض باران بسيار قرار گرفتند.

=أغزل-

إغزالا [غزل] ت المرأة: آن زن دوك ريسبافى را چرخانيد،- ت

الظبية: ماده آهو بچه دار شد.

=الأغزل-

[غزل]: اسم تفضيل از (الغزل) است،- من الحمى: تب كه پى در پى

بر بيمار عارض شود.

=الأغسام-

[غسم]: ابرهاى پراكنده در آسمان.

=الأغسان-

[غسن]: اخلاق وخوى مردم.

=أغسق-

إغساقا [غسق] الليل: تاريكى شب سخت شد،- الرجل: آن مرد در

تاريكى شب در آمد.

=أغسم-

إغساما [غسم] الليل: شب تاريك شد.

=أغش-

إغشاشا [غش] ه: او را در تقلب ودسيسه در آورد،- ه عن حاجته: او

را از نيازمندى كه داشت باز داشت.

=أغشى-

إغشاء [غشي] الأمر فلانا: آن كار را بر او پوشانيد،- الليل: شب

تاريك شد،- الله على بصره: خدا بينائى او را بگيرد؛ «اغشاني فلانا»: مرا به رفتن بسوى فلانى وادار كرد.

=الأغشى-

م غشواء، ج غشو [غشو] من الخيل وغيرها: اسب وجز آن كه داراى

سرى سفيد باشد.

=أغص-

إغصاصا [غص] ه: او را اندوهگين وغصه دار كرد.

=أغصن-

إغصانا [غصن] العنقود: دانه انگور درشت شد،- ت الشجرة: شاخه

هاى درخت بر آمد وسبز شد.

=أغضى-

إغضاء [غضي] الليل: شب تاريك شد،- عينه: پلكهاى چشم خود را بست

تا چيزى نبيند،- عنه طرفه: روى خود را از او گردانيد،- على الأمر: بر آن كار صبر وشكيبائى كرد.

=أغضب-

إغضابا [غضب] ه: او را به خشم برانگيخت،- ت العين: چشم خاشاكى

را كه در آن بود بيرون انداخت.

=أغضف-

إغضافا [غضف] الليل: شب تاريك شد،- السحاب: ابرى كه در آن

نشانه هاى باران بود آشكار شد.

=الأغضف-

م غضفاء، ج غضف [غضف ]: سگ كه گوشهايش فرو آويخته باشد، شب

تاريك، تير كه پر درشت بر آن باشد؛ «عيش اغضف»: زندگى خوش ودلچسب.

=أغضن-

إغضانا [غضن] عليه الليل: شب بر او تاريك شد،- السحاب: باران

ابر پياپى فرود آمد،- ت عليه الحمى: تب او سخت شد وادامه داشت.

=الأغضن-

[غضن]: آنكه پلك چشمش از بدو تولد يا در اثر پيرى يا خشم

برگشته باشد.

=أغط-

إغطاطا [غط] الشي ء في الماء: آن چيز را در آب فرو برد.

=أغطى-

إغطاء [غطو] الشي ء: آن چيز را پوشانيد وپنهان كرد،- الكرم: آب به درون درخت انگور روان وشاخه هايش بلند شد.

=أغطى-

إغطاء [غطي] ه: آنرا پوشانيد،- الشجر: شاخه هاى درخت بلند

ودراز شد.

=أغفى-

إغفاء [غفو]: چرت زد، به خواب سبكى رفت.

=أغفر-

إغفارا [غفر] ه: روى آن چيز را پوشانيد، او را پنهان كرد.

=أغفل-

إغفالا [غفل] الشي ء: آن چيز را اهمال ورها كرد،- ه: او را

غافل وبيخبر خواند، بهنگام كار از او سؤال كرد ومنتظر فراغت وى نشد،- الكتاب: كتاب را بدون نقطه واعراب نوشت.

=أغل-

إغلالا [غل] ت الأرض: زمين غله داد، زمين غله دار شد،- على عياله: براى عيال خود غله آورد،- البصر: با دقت نگاه كرد،- الجازر فى الجلد: سلاخ مقدارى از گوشت وپيه را از پوست جدا كرد وبقيه را چسبيده به پوست رها كرد،- الخطيب:

سخنران درست سخن نگفت،- الرجل: آن مرد در كار غله خيانت كرد،-

ه: او را به خيانت نسبت داد.

=أغلى-

إغلاء [غلو] الشي ء: آن چيز را گران وپر بها يافت، آن چيز را به نرخ گران خريد،- السعر: نرخ را بالا برد،- الكرم:

برگهاى درخت مو را كم كرد تا بلند شود ونيكو بار دهد.

=أغلى-

إغلاء [غلي] القدر: ديگر را به جوش آورد،- الرجل: آن مرد از

دور با اشاره خود را تسليم كرد.

=الأغلب-

[غلب]: اسم تفضيل است؛ «فى اغلب الأحيان»: بيشتر اوقات،- م

غلباء ج غلب: گردن كلفت.

=الأغلبية-

[غلب]: مترادف (الأكثرية) است، بيشترين؛ «اغلبية الشعب» و«اغلبية مطلقة»:

بيشترين مردم كشور، اكثريت مطلق.

=أغلس-

إغلاسا [غلس]: در تاريكى آخر شب به راه افتاد.

=أغلط-

إغلاطا [غلط] ه: او را به غلط انداخت.

=أغلظ-

إغلاظا [غلظ] الشي ء: آن چيز را ستبر يا درشت يافت،- له فى

القول: با سخنان درشت وسخت او را مورد خطاب قرار داد.

=أغلف-

إغلافا [غلف] الشي ء: براى آن چيز غلاف يا نيام ساخت، آنرا در

غلاف كرد.

=أغلق-

إغلاقا [غلق] الباب: درب را بست.

=اين كلمه ضد (فتح) است،- على كذا: او را به زور وادار به انجام آن كار كرد.

=أغلق-

[غلق] عليه الأمر: آن كار براى او ميسر نشد،- القاتل فى يد الولي: كشنده به حاكم تسليم گرديد تا درباره او كيفر دهد.

Bogga 102