حينما شاركته الطبع الذميم
صار يعدو منك إذ أنت الأثيم
نفس از بس مدحها فرعون شد (كن ذليل النفس هونا لا تسد)
تا تواني بنده شو سلطان مباش
زخم كش چون كوي چون چوكان مباش
ورنه چون لطفت نماندوين جمال
از تو آيد آن حريفان را ملال
آن جماعت كت همي دادند ريو
چون به بينندت بگويندت كه ديو
جمله گويندت چو بينندت بدر
Bog aan la aqoon