اى سرت گردم چه مى پرسى بدشواري گذشت
ناخوش آن وقتى كه برزنده دلان بى عشق رفت
ضائع آن روزى كه برمستان بهشياري گذشت
وله:
غارت عشقت رسيد نقددل ازماببرد
تيغ بلا سرفگند فتنه بخون پافشرد
جان كه بدنبال تست چند عنانش كشم
چون زتنم رفتني است هم بتوبايد سپرد
عشق اگربكدم است سهل نبايد گرفت
آتش اگر شعله ايست خورد نبايد شمرد
Неизвестная страница