============================================================
حرف الياء113 مجمرها بسوزند. و اين تعريف كافى نيست مرشتاختن او را و اين صقات دلالت كند برانكه او بسباس (2) است.
1. نقل از نسخ خطى مذكور. در نسخمهاى موزه بريتانى و مجلس بسيس؛ و آن درست نيست به دليل سباس. آ. در نسخه مجلس بسدا 153. بصل(1) وو201016 با 2 1لفالهي بصل را بلغت رومى قروميذيا گويند و قاراماون نيز گويند و بزيان سريانى ود بصلا گويند و به سندى نيز بصلا گويند. و محمدزكريا گويد تلخ پياز تيزتر جوز باشد و انچه از پياز او را شلار خوانند حدت در او كم بود و ابوريحان گويد در بلاد ما انچه ازو تيزتر باشد آن را زرنك(2) گويند و شعبههاى او با همديگر فراهم آمده باشد و شاخهاى او بر قطار باشد بشكل دندانها و پياز قاينى كه وه او را سير تمك خوانند باو مشابهت دارد و دتدانهاى هر دو متشابهند و فرق ميان ايشان بطعم توان كرد. و در درهآ(3) خمار پيازيست كه او را سرخ پياز ر گويند. و اتچه او را به بصل(4) الفار تعريف كنند در غايت تيزى باشد. و اه واى نوش پياز را حدت در طعم از همه كمتر است. و ابو الخپر گويد توعى از انواع يو پياز را عرب بصل الزيز گويند و طايفهاى او را به قعنب(5) تعريف كنند و طايفهآ ديگر بلابس گويند و طايفهآ ديگر قحفوز(6) گويند و گويتد نباتى كه او را بصل الزيز خوانند او را دندانها باشد چنانكه سير را وبوى او بغايت كريه وه گنده باشد و از جهت دفع بوى او را در گل پنهان كتند تا بوى او كم شود ج آنگاه او را در سركه به پرورند و به كرات سركه را ازو بيرون ريزند و سركهآ ر تازه مى كنند تا بوى او خوش شود و منبت او بيشتر در معادن تيات سعدو ثيلير باشد در مرغزارها و باخها و آبدانها و برگ او به برگ نيات سوسن مشابهت ه دارد و عامه او را ديوسير گويند.
Страница 173