Арабско-персидский словарь
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Жанры
كرد،- ه على السر وغيره: او را از آن راز وجز آن آگاه كرد،- ه
على اصحابه: او را به ياران خويش راهنمائى كرد،- به عند الأمير: از او نزد امير بد گوئى كرد.
=أعج-
إعجاجا [عج] ت الريح: باد تند وزيد وگرد وخاك برافراشت.
=الأعجام-
[عجم]: مترادف (العجم) است.
=أعجب-
إعجابا [عجب] ه: او را به شگفتى واداشت،- الشي ء فلانا: آن چيز فلانى را به شگفتى در آورد وشادمان كرد.
=أعجب-
[عجب] بالشى ء: آن چيز او را شادمان كرد واز آن در شگفت شد،-
بنفسه: خود بزرگ بين شد.
=الأعجر-
[عجر] من الثمار: ميوه نارس.- اين كلمه در زبان متداول رايج است-
أعجزه-
اعجازا [عجز] ه: او را ناتوان كرد يا ناتوان يافت؛ «اعجزه عن
الفهم»: او را از دريافت مطلب ناتوان كرد،- الشي ء: آن چيز از او گذشت وبر او دست نيافت،- فى الكلام: با بهترين روش به سخن پرداخت واداى معنا كرد.
=الأعجز-
[عجز]: آنكه سرين بزرگ دارد؛ «كيس اعجز»: كسيه پر.
=أعجف-
إعجافا [عجف] الدابة: ستور را لاغر كرد،- القوم: دام وستور آن
قوم ناتوان شدند.
=الأعجف-
م عجفاء، ج عجاف [عجف]: لاغر؛ «نصل اعجف»: پيكان باريك.
=أعجل-
إعجالا [عجل] ه: از او سبقت گرفت، او را برانگيخت،- ت الناقة: ماده شتر بچه ى ناتمام افكند،- ه الوقت عن:
وقت بسيار كمى براى او ماند تا،- الشي ء: آن چيز را با شتاب خورد.
=أعجم-
إعجاما [عجم] الكتاب: كتاب را با نقطه واعراب گذارى وتفسير
خوانا كرد،- الكلام: سخن را نادرست تلفظ كرد،- الباب: درب را قفل كرد.
=الأعجم-
م عجماء، ج عجم [عجم]: آنكه سخن را به عربى درست نگويد هر چند عرب باشد، گنگ،- ج اعجمون وأعاجم:
آنكه عرب نباشد هر چند به زبان غير عرب فصيح باشد.
=الأعجمي-
[عجم]: آنكه منسوب به (العجم) است، آنكه از نژاد غير عرب باشد.
=الأعجوبة-
ج أعاجيب [عجب]: اسم است از آنچه شگفت آور باشد، معجزه.
=أعد-
إعدادا [عد] ه لأمر: او را براى كارى آماده واحضار كرد.
=أعدى-
إعداء [عدو] الرجل: آن مرد را به دويدن واداشت،- الأمر: ديگرى
را براى آن كار فرستاد،- فلانا على فلان: فلان را بر فلانى يارى داد واو را نيرومند ساخت،- شرا: او را دچار شر خود كرد،- ه من علة او خلق: بيمارى يا خوى خود را به او سرايت داد،- عليه: بر او ستم كرد،- فى كلامه: سخن خود را با تندى وخشونت بكار برد.
=الاعدام-
[عدم]: مص؛ «الحكم بالإعدام»:
حكم اعدام ويا مرگ.
=أعدل-
إعدالا [عدل] الشي ء: آن چيز را استوار وهموار كرد.
=أعدم-
إعداما [عدم] الرجل: آن مرد فقير ومستمند شد،- ه الشي ء: آن
چيز را براى او نابود كرد،- ه الشي ء: آن چيز را پيدا نكرد،- فلانا: او را از چيزى باز داشت،- محكوما عليه: حكم اعدام را بر محكوم عليه اجرا كرد.
=الإعذار-
[عذر]: مص غذائى كه در جشن شادماني داده مى شود مانند ختنه سوران.
=أعذب-
إعذابا [عذب]: به آب گوارائى دست يافت،- الله الماء: خداوند آن
آب را گوارا ساخت،- القوم: آب آن قوم گوارا شد،- عنه: از آن دست برداشت وامتناع كرد،- ه عن الأمر: از آن كار او را باز داشت.
=أعذر-
إعذارا [عذر] ه في أو على ما صنع: عذر خواهى او را از كارى كه كرده بود پذيرفت،- من نفسه: به چيزى كه برايش معذور بود توضيح داد؛ «اعذر من انذر»:
اخطار كننده يا هشدار دهنده از امرى كه بر ديگرى واقع شود معذور است،- الرجل:
آن مرد معذرت خواست، منصفانه بيان كرد،- فى الأمر: در آن كار
كوتاهى كرد وزياده روى نكرد زيرا مى پنداشت كه زياده روى كرده است، گناهان او بسيار شد،- الفرس: اسب را با لگام بست،- ه فى ظهره: بر پشت او سخت زد واثر آن باقى ماند،- الغلام: آن پسر را ختنه كرد،- بفلان: در فلانى اثر زخمى بجاى گذارد.
=اعذوذب-
اعذيذابا [عذب] الشراب: مى گوارا شد.
=أعر-
إعرارا [عر] ت الدار: در آن خانه بيمارى گرى پديد آمد.
=الأعر-
م عراء، ج عر [عر]: افراد گر از مردم يا شتران.
=أعرى-
إعراء [عرو] القميص: براى پيراهن مادگى دوخت،- صاحبه: يار ودوست خود را رها كرد.
=أعرى-
إعراء [عري] الرجل الثوب ومن الثوب:
جامه آن مرد را از تنش بيرون كشيد،- فلانا صديقه: از دوست خود
كناره گرفت واو را يارى نكرد،- النخلة: خرماى يكسال نخل را به او بخشيد،- الرجل: آن مرد برخواست وراه بيابان پيش گرفت، دچار سرماى شب شد.
=الأعراب-
[عرب]: مردم عرب بويژه عرب بيابان.
=الأعرابي-
[عرب]: آنكه منسوب به (الأعراب) باشد، مرد عربى كه نادان باشد.
=الأعرابية-
حالت وچگونگى (الأعرابي) است مانند چادر نشينى وباديه نشينى.
=الأعراف-
[عرف]: ديوارى است ميان بهشت ودوزخ،- ن: گونه اى نخل خرماست؛ «اعراف الرياح والسحاب»: آغاز
Страница 95