Арабско-персидский словарь
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Жанры
الرحم»: رحم خويشاوندى تو را به سوى آنها گرايش داد.
=أطاب-
إطابة [طيب]: سخن نغز وگفتار شيرين آورد،- الشي ء: آن چيز را
نيكو وخوشبوى كرد.
=أطاح-
إطاحة [طوح] ه: او را نيست ونابود كرد، او را برد،- الشعر: موى را زدود،- بحكمه أو بعرشه: او را از حكومت يا تخت سلطنت سرنگون كرد.
=أطاح-
إطاحة [طيح] ه: او را نابود كرد.
=أطار-
إطارة [طير] ه: آن را بپرواز در آورد،- المال: مال را تقسيم كرد.
=الإطار-
### || ج أطر: آنچه كه چيزى را احاطه كند مانند چنبردف
وغربال يا الك يا چهار چوب وقاب عكس وتاير ماشين (اتومبيل).
=أطاش-
إطاشة [طيش] السهم عن الغرض: تير را از هدف كج كرد.
=أطاع-
إطاعة وطاعة [طوع] ه: از او فرمانبردارى كرد،- ه،- له المرعى:
چراگاه فراخ شد وتوانست به چراى خود ادامه دهد.
=أطاف-
إطافة [طوف] بالشي ء: به آن چيز توجه كرد ونزديك شد، به او نزديك شد،- عليه: به دور آن گرديد،- به:
هنگام شب نزد وى آمد.
=أطاف-
إطافة [طيف]: طواف بسيار كرد.
=أطاق-
إطاقة [طوق] الشى ء: بر آن چيز توانا شد،- على الشي ء: بر آن
چيز توانا شد؛ «لم يطق صبرا »: طاقت وتحمل آن را نداشت؛ «شي ء لا يطاق»: چيزى كه قابل تحمل نيست.
=أطال-
إطالة [طول] ه: آن چيز را دراز كرد،- النظر اليه: به آن چيز
بسيار نگريست،- الوقوف: مدت زيادى ايستاد.
=الأطايب-
[طيب] من الشي ء: بهترين از آن چيز.
=الأطباقي-
ج أطباقيون [طبق]: سازنده طبقهاى محكم واستوار.
=اطبخ-
اطباخا [طبخ] الرجل: آن مرد خوراك پخته خورد، براى خود غذا پخت، اللحم:
گوشت را پخت.
=أطبق-
إطباقا [طبق] الشي ء: آن چيز را بست.
=اين واژه ضد (بسط) است، روى آن چيز را پوشانيد،- الرحى: سنگ
روى آسياب را بر سنگ زيرين آن قرار داد،- الليل: شب تاريك شد،- ت النجوم: ستاره هاى آسمان بسيار وآشكار شدند،- ت الحمى عليه: تب بر او شبانه روز ادامه يافت،- على: حمله كرد،- القوم على الأمر: آن قوم بر امرى اتفاق كردند؛ «اطبق شفتيك» ساكت وخاموش باش.
=الأطحل-
م طحلاء، ج طحل [طحل]: آنچه كه به رنگ خاكسترى باشد.
=أطر-
- أطرا ه: آن را پيچانيد وخم كرد.
=أطر-
تأطيرا ه: مترادف (اطره) است.
=أطر-
إطرارا [طر] ه: او را راند ودور كرد، آن را بريد، آن را فرو افكند.
=أطرى-
إطراء [طرو] فلانا: فلانى را به نكوئى بسيار ستود گوئيا وى را
جوان شاداب وزيبا توصيف كرد.
=الاطراد-
[طرد]: مص تتابع وترتيب وپياپى بودن كارها؛ «تمنى له اطراد
النجاح»: براى او همواره وپياپى قبول شدن وموفقيت را آرزو كرد.
=الأطراف-
[طرف]: «أطراف البدن»: دو دست ودو پاى وسر؛ «أطراف الرجل»:
خويشاوندان آن مرد؛ «اطراف الناس»:
مردم ناشناس بر خلاف سرشناسان، اشراف وبزرگان آنها.
=أطرأ-
إطراء [طرأ] ه: او را بسيار ستايش كرد.
=أطرب-
إطرابا [طرب] ه: او را به طرب وشادمانى در آورد.
=الأطرة-
گوشت اطراف ناخن.
=اطرح-
اطراحا [طرح] ه: آن چيز را به دور افكند، او را از خود راند
ودور كرد.
=أطرد-
إطرادا [طرد] ه: دستور داد او را تبعيد كنند، او را آواره كرد.
=اطرد-
اطرادا [طرد]: دور شد،- الأمر:
پيامدها وجزئيات آن كار به ترتيب واستوارى بدنبال هم آمد،- القوم الى المسير:
آن قوم در راه بدنبال هم رفتند،- ت الأنهار:
آبهاى نهرها جارى وروان شدند.
=الأطرش-
م طرشاء، ج طرش [طرش]: كر، ناشنوا.
=الأطرش-
[طرش]: مترادف (الأصم) است بمعناى ناشنوا.
=أطرف-
إطرافا [طرف]: پلكهاى چشم خود را بر هم نهاد، سخن نغز ودلپذير گفت،- ه الشي ء: آن چيز را به او ارمغان نمود،- كذا بكذا: آن چيز را به چيزى ديگر پيوست نمود.
=اطرف-
اطرافا [طرف] الشي ء: آن چيز را نو وبتازگى خريد.
=أطرق-
إطراقا [طرق]: خاموش شد وسخن نگفت، چشمان خود را به زمين دوخت
ونگاه مى كرد؛ «اطرق رأسه»: سر خود را به زير افكند وبا چشمان خود بزمين نگاه مى كرد،- الرجل: آن مرد پياده راه رفت،- ت الإبل: شتران بدنبال هم براه افتادند،- الصيد: براى شكار دام گسترد،- الى اللهو: به لهو ولعب گرايش كرد.
=الأطروان-
[طرو] من الشباب: آغاز جوانى وغرور آن.
=الأطروحة-
[طرح]: طرح، هر مسأله اى كه مطرح شود، تأليف رساله يا موضوعى
علمى ويا ادبى وجز آنها از سوى دانشجويان دانشگاه براى بدست آوردن ليسانس يا دكترى، پايان نامه، تز.
=الأطروش-
[طرش]: مترادف (الأصم) است.
=الأطروفة-
[طرف]: سخن نغز وشيرين وبى همتا.
=الإطرية-
[طرو]: رشته آشى يا پلوى كه از آرد گندم سازند.
=أطعم-
إطعاما [طعم] ه: به او غذا داد، به او
Страница 89