Арабско-персидский словарь
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Жанры
قصد به طرف راست وچپ روى نمود.
=اشتكى-
اشتكاء [شكو]: مترادف (تشكى) است.
=اشتكل-
اشتكالا [شكل] الأمر: امر مشتبه شد.
=اشتلق-
اشتلاقا [شلق]: با انديشيدن ملاحظه كرد. اين واژه در زبان
متداول رايج است.
=اشتم-
اشتماما [شم] الشي ء: آن چيز را بوئيد.
=اشتمل-
اشتمالا [شمل] بالثوب: جامه را بر خود پيچيد وهمه اندام خود را
پوشانيد،- الأمر عليه: آن امر شامل بر او شد،- على كذا: شامل آن چيز شد، متضمن آن شد،- على فلان: او را محافظت ونگهدارى نمود،- الرجل: آن مرد شتاب كرد،- فى الحاجة: براى بدست آوردن نياز آماده شد وشتاب كرد.
=اشتن-
اشتنانا [شن] السقاء: مشك پوسيده وخشك شد.
=اشتهى-
اشتهاء [شهو] الشي ء: آن چيز را دوست داشت وبا رغبتى بسيار
آنرا خواست.
=اشتهر-
اشتهارا [شهر]: معروفيت بدست آورد، مشهور شد،- بكذا: به چيزى
معروف شد،- الأمر: آن امر منتشر وپخش شد،- الأمر: آن كار را معروف وآشكار كرد.
=اشتوى-
اشتواء [شوي]: اين واژه مطاوع (شوى) است،- الرجل: گوشت را
بريان كرد.
=اشتور-
اشتوارا [شور] القوم: آن قوم با هم مشورت كردند.
=الأشج-
ج شج [شج]: آنكه در سرش شكستگى يا اثر شكستگى باشد.
=أشجى-
إشجاء [شجو] الرجل: آن مرد را اندوهگين كرد، او را شادمان كرد
وبطرب آورد، او را برانگيخت، او را غمگين كرد،- الغريم او السائل: بدهكار يا گدا را با دادن چيزى بوى راضى نمود ورفت.
=أشجب-
إشجابا [شجب] ه: او را اندوهگين كرد.
=أشجر-
إشجارا [شجر] المكان: در آن مكان درخت روئيده شد.
=الأشجع-
م شجعاء، ج شجع [شجع]: اسم تفضيل است، دلير، شير، سر آمد زيبائى، بلند، روزگار،- (ع ا): واحد (الأشاجع) است بمعناى رگ پشت دست.
=الإشجع-
[شجع] (ع ا): واحد (الأشاجع) است.
=أشجن-
إشجانا [شجن] ه: او را اندوهگين كرد،- الكرم: درخت انگور داراى
شاخه هاى انبوه وپيچيده شد.
=أشحى-
إشحاء [شحو] فاه: دهان خود را باز كرد.
=أشحذ-
إشحاذا [شحذ] السكين: چاقو را تيز كرد.
=أشحط-
إشحاطا [شحط] ه: او را دور كرد.
=أشحم-
إشحاما [شحم]: پيه در نزد او افزون شد،- القوم: آن قوم را غذاى
چرب خورانيد.
=أشحن-
إشحانا [شحن] المكان: آن مكان را پر كرد.
=أشخص-
إشخاصا [شخص] ه الى قومه: او را به خانواده اش برگردانيد،-
الرجل: هنگام رفتن آن مرد رسيد،- الرامي: تير او از بالاى هدف گذشت،- ه: او را دلتنگ كرد،- به: از او غيبت وبد گوئى كرد،- له فى المنطق،- اليه: با او ترشروئى واخم كرد.
=الأشخوب-
ج أشاخيب [شخب]: صداى بيرون شدن شير از پستان دام.
=أشد-
إشدادا [شد]: به سن رشد وعقل رسيد.
=الأشد-
[شد]: مترادف (الأشد) است.
=الأشد-
[شد]: بالغ شدن وبه حد رشد رسيدن؛ «بلغ فلان اشده»: فلانى نيرومند شد كه بمعناى ادراك وبلوغ است، وزمان آن در فاصله هيجده تا سى سالگى از عمر انسان است (اين واژه بصورت جمع است ومفرد ندارد).
=الأشد-
[شد]: افعل تفضيل است؛ «اشد سوادا»: سياهتر؛ «اشد غضبا»:
خشمگين تر؛ «اشد ما يكون»: منتهاى چيزى؛ «روحهم اشد ما يكون تعطشا الى العلم»:
دل آنها در نهايت تشنگى وشيفتگى به دانش است.
=أشدى-
إشداء [شدو]: آواز را به خوبى اجراء كرد.
=الأشدق-
م شدقاء، ج شدق [شدق]: آنكه دو گوشه دهان وى از درون فك پائين
فراخ باشد، سخنور بليغ.
=أشدن-
إشدانا [شدن] ت الظبية: بچه آهو نيرومند شد واز مادر خود بى
نياز گرديد.
=أشده-
اشداها [شده] الرجل: آن مرد را سرگردان كرد.
=أشد-
إشذاذا [شذ]: سخن بى قاعده وبر خلاف قياس گفت،- الشي ء: آن چيز
را غير عادى كرد، آن را دور كرد.
=أشر-
أشرا الخشبة: چوب را تراشيد،- الأسنان: دندانها را تيز وتميز كرد.
=أشر-
- أشرا: خوشحال وبى خيال شد.
=أشر-
تأشيرا على ورقة: بر روى كاغذ ياد داشت كرد؛ «اشر على جواز سفره أو اجازته»: گذرنامه يا پروانه خروج او را امضاء كرد،- الأسنان: گوشه هاى دندانها را پاك وتيز وتميز كرد.
=أشر-
إشرارا [شر] فلانا: او را به شر نسبت داد، او را راند،- اللحم
أو الثوب: گوشت يا جامه را در آفتاب يا در معرض هوا قرار داد تا خشك شود،- الشي ء: آن چيز را آشكار ساخت.
=الأشر-
ج أشور: تيزى وآراستگى دندان بگونه طبيعى ومصنوعى.
=الأشر-
ج أشرون: مترادف (الأشر) است،- ج أشور بمعناى (الأشر) است.
=الأشر-
ج أشرون: شادمان وبى خيال.
=أشرى-
إشراء [شري] الزمام: مهار را تكان داد،- الشي ء: آن چيز را كج
Страница 79