49

Арабско-персидский словарь

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Жанры

=أزعق-

إزعاقا [زعق] السير: با شتاب به راه افتاد،- ه: او را

ترسانيد،- القدر: نمك ديگ را زياد كرد.

=أزعم-

إزعاما [زعم] إليه: فرمانبردار او شد،- على القوم: رهبر آن قوم

شد،- ه المال: آن مال را براى او ضمانت كرد،- الأمر: آن كار امكان پذير شد،- ت الأرض: نخستين گياه زمين برآمد وآشكار شد.

=الإزعيل-

[زعل]: با نشاط وشادمند.

=ازغاب-

ازغيبابا [زغب] الصبي او الفرخ: موى كودك يا پر جوجه برآمد.

=أزغب-

ازغابا [زغب] الكرم: درخت مو برگ درآورد.

=الأزغب-

م زغباء، ج زغب [زغب]: پرزدار، آنچه كه داراى موى يا پرهاى ريز

است،- (ح): جوجه مرغ سنگخوار (قطا).

=أزف-

- أزفا وأزوفا: نزديك شد؛ «ازفت الساعة»: وقت نزديك شد،- الرجل: آن مرد شتافت.

=أزف-

إزفافا [زف] الرجل: آن مرد شتاب كرد،- ه: او را وادار به شتاب

كرد،- العروس الى زوجها: عروس را به شوهرش فرستاد.

=الأزف-

[زف]: شتابان، آنچه كه داراى كرك يا پرهاى ريز باشد.

=الأزفر-

ج زفر، م زفراء [زفر] من الخيل: اسب بزرگ پهلو.

=أزقى-

إزقاء [زقو] ه: او را گريانيد.

=الأزقة-

[زق]: جمع (الزقاق) است؛ «ابناء الأزقة»: افراد بيكاره وآواره.

=أزقم-

إزقاما [زقم] ه الشي ء: آن چيز را به او خورانيد يا بلعانيد.

=أزكى-

إزكاء [زكو] الزرع: كشت نمو كرد،- ه الله: خداوند او را بركت دهد.

=أزكم-

إزكاما [زكم] القربة: مشك را پر كرد،- ه: او را به زكام دچار

كرد،- ت به امه: مادرش او را زائيد.

=أزكن-

إزكانا [زكن] الشي ء: در آن چيز گمان نزديك به يقين كرد،- ه

الأمر: آن كار را به او اعلام وتفهيم كرد.

=أزل-

إزلالا [زل] ه: او را لغزانيد، او را به گناه واداشت.

=الأزل-

هميشگى، ابد، زمان بىغاز.

=الأزل-

م زلاء، ج [زل]: آنكه رانهايش سبك ولاغر باشد، شتابان.

=ازلحف-

ازلحفافا [زلحف]: دور شد.

=أزلف-

إزلافا [زلف] ه: او را به خود نزديك كرد،- الأشياء: آن چيزها

را جمع آورى كرد،- الدليل القوم: راهنما آن قوم را به پيشروى واداشت وآنها را سرگردان كرد.

=أزلق-

إزلاقا [زلق] ه: مرادف (ازله) است،- رأسه: سر خود را تراشيد،-

ه ببصره: او را با خشم تيز نگريست.

=الأزلق-

[زلق]: آنكه موى تازه برآورده باشد.

=الأزلي-

قديم، هميشه، زمان بىغاز.

=أزم-

- أزما العام: قحطى سال سخت شد،- الدهر عليه: زمانه بر او سخت شد،- الحبل: ريسمان را محكم بافت،- ه: آن چيز را با دندان گزيد.

=أزم-

إزماما [زم] النعل: بر نعلين دوال بست.

=الأزم-

خوددارى از چيزى كه زيان آور باشد؛ «اصل كل دواء الأزم»: ريشه

هر داروئى پرهيز است.

=ازمأر-

ازمئرارا [زمر]: خشمگين شد وچشمانش سرخ گرديد.

=الأزمت-

با وقارتر؛ «هو من ازمت الناس»: او از باوقارترين مردم است.

=الأزمة-

ج إزم وأزم وأزمات: سختى وتنگدستى؛ «ازمة اقتصادية»: بحران

اقتصادى؛ «ازمة سياسية»: بحران سياسى، قحطى.

=ازمجر-

ازمجرارا [زمجر]: آواز داد، صدا در داد.

=ازمخر-

ازمخرارا [زمخر]: سخت شد.

=أزمع-

إزماعا [زمع] الأمر وعليه وبه: بر آن كار استوار شد ودر آن كوشيد،- ت الأرنب: خرگوش تند وسبك دويد،- الكرم:

درخت مو شاخه برآورد.

=الأزمع-

ج أزامع [زمع]: كار بد ومنكر، مرد دورانديش وزيرك؛ «رجل ازمع»:

آنكه انگشت زائد داشته باشد.

=ازمل-

ازمالا [زمل] بثوبه: خود را در جامه اش پوشانيد.

=الأزمل-

ج أزامل وأزاميل [زمل]: آواز درهم آميخته، مجموعه هر چيزى.

=الأزملة-

مجموعه هر چيزى.

=أزمن-

إزمانا [زمن] الشي ء: بر آن چيز زمانى دراز گذشت،- بالمكان: در

آن مكان مدتى اقامت كرد.

=أزمنة-

[زمن] السنة: فصلهاى چهارگانه (بهار، تابستان، پائيز وزمستان).

=ازمهر-

ازمهرارا [زمهر] الوجه: روى ترش گرديد،- ت العين: چشم در اثر

خشم سرخ شد،- اليوم: سرماى روز سخت شد،- ت الكواكب: ستارگان درخشيدند.

=الإزميل-

[زمل]: گزن كفاش، ابزارى آهنين كه با آن سنگ وچوب را سوراخ يا

كنده كارى كنند، چكش- اين كلمه يونانى است-.

=أزنى-

إزناء [زني] ه: او را به ارتكاب زنا واداشت.

=أزند-

إزنادا [زند] الشي ء: آن چيز بسيار شد.

=أزهى-

إزهاء [زهو]: آن مرد ناز وتكبر كرد،- النخل: نخل خرما دراز

شد،- البسر: غوره خرما رنگارنگ شد.

=ازهار-

ازهيرارا [زهر] النبات: گياه شكوفه داد.

=أزهر-

إزهارا [زهر] النبات: شكوفه گياه شكفته شد،- النار: آتش روشن كرد.

=ازهر-

ازهرارا [زهر] النبات: شكوفه گياه درآمد.

=الأزهر-

م زهراء، ج زهر [زهر]: روشن، آنكه چهره درخشان دارد، آنكه رنگ پاك وسفيد دارد، ماه درخشان،- (ح): گاو وحشى.

Страница 49