Арабско-персидский словарь

Фуад Афрам аль-Бустан d. 1324 AH
28

Арабско-персидский словарь

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Жанры

كرد.

=اختزن-

اختزانا [خزن] المال: مال را ذخيره كرد،- السر: راز را پنهان

كرد،- اللسان: او را از سخن گفتن بازداشت.

=اختشع-

اختشاعا [خشع] له: به او فروتنى كرد وسر فرود آورد.

=اختص-

اختصاصا [خص]: بى چيز وبينوا شد،- بالشي ء: در آن چيز بى همتا

شد،- ه بالشي ء: او را به آن چيز ويژه گى واختصاص داد،- الشي ء لنفسه: آن چيز را بخود اختصاص داد، در آن چيز منحصر بفرد شد. اين تعبير را نيز باين گونه «اختص به نفسه» بكار مى برند.

=الاختصار-

[خصر]: اختصار، ايجاز، خلاصه؛ «باختصار وبالاختصار» و«على وجه

الاختصار»: بطور خلاصه،- (ع ح): تبديل كسر به كسرى مساوى وكوچكتر.

=الاختصاص-

[خص]: مص، روى آوردن به رشته اى از علوم وصنعت،- ج اختصاصات:

صلاحيت، خبرگى؛ «ذو أو ذات الاختصاص»:

آنكه در كارى اختصاص داشته باشد؛ «دائرة الاختصاص»: اداره ويژه بكارى.

=الاختصاصي-

ج اختصاصيون [خص]:

متخصص در رشته اى از علوم.

=اختصر-

اختصارا [خصر] الكلام: سخن را كوتاه وخلاصه كرد،- الطريق:

نزديكترين راه را پيمود،- فى الشي ء: اشياء زائد آن چيز را حذف كرد،- بالعصا: بر عصا در راه رفتن خود تكيه زد،- الرجل: آن مرد دست خود را بر كمر نهاد.

=اختصف-

اختصافا [خصف]: در راه رفتن شتاب كرد.

=اختصم-

اختصاما [خصم] القوم: آنها با يكديگر زد وخورد كردند.

=اختضب-

اختضابا [خضب] بالحناء: حنا بست

اختضر-

اختضارا [خضر] الفاكهة: ميوه كال خورد،- العشب: گياه سبز را چيد.

=اختضر-

[خضر]: در جوانى مرد،- الشي ء:

آن چيز را تازه ورسيده گرفت.

=اختضع-

اختضاعا [خضع]: فروتنى كرد،- الصقر: شاهين براى فرود آمدن سر

خود را پائين آورد،- فى سيره: در راه رفتن شتاب كرد.

=اختضم-

اختضاما [خضم] الشي ء: آن چيز را بريد.

=اختط-

اختطاطا [خط] الوجه أو غيره: در چهره يا جز آن خطوطى پديد آمد،- الأرض او الدار: براى زمين يا خانه حدودى تعيين كرد،- خطة: خطه يا محدوده اى را براى خود در نظر گرفت واعلام كرد،- الغلام:

پشت لب آن پسر موى درآمد.

=اختطى-

اختطاء [خطو] ه الى كذا: بر او در امرى سبقت گرفت.

=اختطب-

اختطابا [خطب] الفتاة: آن دختر را خواستگارى كرد،- القوم

فلانا: از فلانى خواستند تا از آن قوم دخترى به ازدواج خود درآورد،- على المنبر: بر روى منبر سخنرانى كرد.

=اختطف-

اختطافا [خطف] الشي ء: آن چيز را ربود، گرفت.

=اختطم-

اختطاما [خطم] الخطام: مهار را بر بينى شتر بست.

=اختفى-

اختفاء [خفي]: پنهان شد، ناپديد شد،- الشي ء: آن چيز را بدست

آورد وآشكار ساخت،- البئر: چاه را كند.

=اختفق-

اختفاقا [خفق] العلم او السراب: پرچم يا سراب جنبيد وبحركت درآمد.

=اختل-

اختلالا [خل] عقله: خرد او مختل وديوانه شد،- الأمر: آن كار

سست وتباه شد،- توازنه: توازن خود را از دست داد،- لحمه: گوشت بدن او از فرط لاغرى كم شد،- الرجل: آن مرد سركه ساخت،- العصير: آب ميوه سركه شد،- العصير: آب ميوه را سركه كرد،- اليه: به او نيازمند شد.

=اختلى-

اختلاء [خلو]: منفرد وگوشه نشين شد، تنها در گوشه اى بسر برد،- العشب:

گياه را چيد.

=الاختلاجة-

[خلج]: لرزش، رعشه، تكان خوردن عضوى از اندام انسان.

=الاختلاس-

[خلس]: مص، دزدى فريبكارانه، ربودن با حيله گرى.

=الاختلاف-

[خلف] مص، تنوع؛ «المواطنون على اختلاف مذاهبهم واحزابهم»:

هموطنان با اختلاف روشها وعقايد خود؛ «الفواكه على اختلافها»: ميوه ها به گونه هاى مختلف ومتنوع.

=اختلب-

اختلابا [خلب] ه: او را با زبان خوش وسخن نغز فريب داد.

=اختلج-

اختلاجا [خلج]: آن چيز جنبيد وتكان خورد،- ت العين: مژه هاى چشم با حركتى اضطرارى تكان خورد،- الشي ء فى صدره: چيزى در دل او خطور كرد،- الشي ء:

آن چيز را بسوى خود كشانيد،- الولد: بچه را از شير گرفت.

=اختلج-

[خلج] من بينهم: از ميان آنها رفت ومرد.

=اختلس-

اختلاسا [خلس] الشي ء: مرادف (خلسه) است،- النظر: بطور پنهانى

نگاه كرد،- الخطى: گامهاى آرام وپنهانى برداشت،- القارئ الحركة: خواننده حركت حرف را بطور كامل اداء نكرد. در مقابل اين كلمه (الإشباع) بكار مى رود وآن عبارت از اداى حركت مد حرف است.

=اختلط-

اختلاطا [خلط]: آن چيز درهم آميخته شد،- الظلام: تاريكى شب

درهم آميخته شد،- الرجل: خرد آن مرد تباه شد.

=اختلع-

اختلاعا [خلع] الشي ء: آن چيز را بر كند،- ت المرأة من زوجها:

آن زن پول يا مالى به شوهر خود داد تا او را طلاق دهد كه هرگاه چنين كارى انجام شود آن را (الخلع) نامند،- القوم الرجل: آن قوم مال ودارائى آن مرد را گرفتند.

=اختلف-

اختلافا [خلف] ه: جانشين او شد، او را جانشين خود كرد، او را

از پشت گرفت،- القوم: آن قوم با هم اختلاف پيدا كردند. اين كلمه ضد (اتفق) است،- الى المكان: به آن مكان رفت وآمد كرد.

=اختلق-

اختلافا [خلق] الكذب: به سخن دروغ پرداخت وافترا زد.

=أختم-

إختاما [ختم] الكتاب: كتاب به پايان

Страница 28