154

Арабско-персидский словарь

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Жанры

شد،- الهم عن القلب: اندوه وغم از دل بيرون رفت،- القوم عن

اماكنهم: آن قوم از خانه هاى خود دور شدند ورفتند.

=أنقص-

إنقاصا [نقص] الشي ء: اين واژه لغتى است در (نقصه) يعنى آن چيز را ناقص كرد.

=انقص-

انقصاصا [قص]: اين واژه مطاوع (قص) است.

=انقصد-

انقصادا [قصد] الرمح: نيزه شكسته شد.

=انقصف-

انقصافا [قصف]: شكسته شد،- السيل: سيل ناگهان به راه افتاد،-

القوم عليه: آن قوم بر سر او ريختند،- القوم عنه: آن قوم از روى خوارى وناتوانى آن را رها كردند.

=انقصل-

انقصالا [قصل]: آن چيز بريده شد، اين واژه مترادف (تقصل) است.

=انقصم-

انقصاما [قصم]: اين واژه مترادف (تقصم) است.

=أنقض-

إنقاضا [نقض] الكم ء: زمين براى بيرون آمدن قارچ شكافته شد،- الكمأة وعن الكمأة: قارچ را از زمين بيرون كشيد،- الحمل الظهر: بار بر روى پشت سنگينى كرد،- ت العقاب: عقاب آواز داد،- اصابعه: انگشتان خود را بهم زد تا صدا كند،- بالمعز: بز را فرا خواند.

=انقض-

انقضاضا [قض] البازي على الصيد: باز بر روى شكار فرود آمد،- ت

الخيل على القوم: اسبان بر آن قوم حمله ور شدند،- الجدار: ديوار فرو ريخت، ترك برداشت،- الشي ء: آن چيز شكسته شد.

=انقضى-

انقضاء [قضي] الشي ء: آن چيز منقضى شد وگذشت ونابود گرديد.

=انقضب-

انقضابا [قضب]: بريده شد،- الكوكب من مكانه: ستاره از جاى خود

منتقل شد.

=انقطع-

انقطاعا [قطع] الشي ء: اين واژه مطاوع (قطع) است؛ «انقطع الحبل»: ريسمان بريده شد، زمان آن گذشت،- السيف: شمشير شكست،- الغيث: باران نيامد،- الكلام: سخن بريده شد،- النهر: رودخانه خشك شد،- اللبن: آب شير خشك شد،- ماء البئر: آب چاه ته كشيد،- لسانه:

روانى زبان از بين رفت،- الى فلان: به تنهائى همنشينى با فلان را برگزيد.

=انقطع-

[قطع] بالمسافر: توشه ى مسافر تمام شد وستور او ناتوان گرديد

واز مسافرت بازماند.

=أنقع-

إنقاعا [نقع] الدواء وغيره في الماء: دارو وجز آنرا در آب

خيسانيد،- ت الحية السم فى أنيابها: مار زهر خود را در دندانهايش جمع كرد،- الميت: مرده را دفن كرد،- لفلان شرا: براى فلانى شرى پنهان داشت،- الماء فلانا: آب فلانى را سيراب كرد،- العطش: تشنگى برطرف شد،- الماء: رنگ آب زرد ودگرگون شد،- الرجل: آن مرد قربانى ذبيحه كرد،- الصارخ بصوته: فرياد كننده در پى صداى خود رفت.

=الأنقع-

[نقع]: اسم تفضيل است از (النقع بالشراب).

=انقف-

إنقافا [نقف] فلانا العظم: استخوانرا به فلانى داد تا مغز آنرا

بيرون كشد،- الجراد الوادي: در ميان دره تخم ملخ زياد شد،- الحنظل: تخم حنطل را شكافت.

=انقفل-

انقفالا [قفل] الباب: درب بسته شد،- الغزاة: حمله كنندگان

برگشتند،- الرجل: آن مرد در پى كار خود رفت.

=أنقل-

إنقالا [نقل] الخف أو النعل: نعل را اصلاح كرد.

=الانقلاب-

ج انقلابات [قلب]: مص دست يافتن بر قدرت وحكومت، انقلاب.

=انقلب-

انقلابا [قلب]: مطاوع (قلب) است، بازگرديد.

=انقلع-

انقلاعا [قلع]: مطاوع (قلع) است.

=الأنقليس-

(ح): گونه اى ماهى از رسته ى الأنقليسيات) است بسان مار. اين واژه يونانى است.

=الإنقليس-

(ح): مترادف (الانقليس) است، مار ماهى.

=انقمع-

انقماعا [قمع]: مطاوع (قمع) است،- الرجل: آن مرد به تنهائى نشست.

=أنقه-

إنقاها [نقه] ه الله من مرضه: خداوند او را از بيماريش شفا دهد،- فلانا الحديث:

سخن وحديث را به فلانى فهمانيد.

=الأنقور-

[نقر]: فرو رفتگى در پشت هسته ى خرما.

=الأنقوعة-

[نقع]: آبراه، آبريز؛ «انقوعة الميزاب»: آبريز ناودان.

=انكب-

انكبابا [كب] على أمر: ملازم آن امر شد.

=الأنكب-

[نكب]: شتر كه در اثر بيمارى شانه اش كج شده باشد، مردى كه يكى

از دو شانه اش بلندتر از ديگرى باشد، ستمكار وتجاوزگر، آنكه همراه خود كمان نداشته باشد.

=انكبى-

انكباء [كبو]: از پيشانى بر زمين افتاد.

=انكبت-

انكباتا [كبت]: مطاوع (كبت) است.

=انكبس-

انكباسا [كبس] النهر أو البئر:

رودخانه يا چاه پر از خاك شد.

=انكتم-

انكتاما [كتم]: مطاوع (كتم) است.

=انكثب-

انكثابا [كثب] الرمل: توده هاى رمل يا شن بر روى هم انباشته

شدند. وهر چه كه بر چيزى ريزند در آن انباشته مى شود.

=أنكح-

إنكاحا [نكح] ه المرأة: آن زن را به زناشوئى او درآورد.

=أنكد-

إنكادا [نكد] ه: او را كم خير وبى سود يافت.

=الأنكد-

م نكداء، ج نكد [نكد]: كم خير وبخيل.

=انكدر-

انكدارا [كدر] في السير: در راه شتاب كرد،- عليه القوم: آن قوم

بر سر او ريختند،- ت النجوم: ستارگان پراكنده شدند.

=أنكر-

إنكارا [نكر] ه: او را نشناخت،- حقه:

Страница 154