Арабско-персидский словарь
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Жанры
=اغتم-
اغتماما [غم]: اندوهگين شد،- النبات: گياه بلند وبسيار شد،-
الرجل: آن مرد خود را خانه نشين كرد وبيرون نرفت.
=الأغتم-
م غتماء [غتم]: آنكه در سخن گفتن فصيح نباشد؛ رجل اغتم وقوم غتم واغتام»:
مرد يا قومى كه سخن فصيح نگويند.
=الاغتماض-
[غمض]: مص؛ «اتاني ذلك على اغتماض»: آن كار بگونه اى آسان
وبدون تكلف به من روى آورد.
=اغتمد-
اغتمادا [غمد] الليل: همانند نيام داخل در شب شد وتاريكى او را
فرا گرفت.
=اغتمر-
اغتمارا [غمر]: به درون آب فرو رفت، بر چهره خود زعفران
ماليد،- الماء الشي ء: آب آن چيز را پوشانيد.
=اغتمز-
اغتمازا [غمز] ه: بر او طعنه زد،- الكلمة: آن سخن را سست وپوچ شمرد.
=اغتمس-
اغتماسا [غمس] في الماء: در آب فرو رفت،- فى الشي ء: داخل آن
چيز شد.
=اغتمص-
اغتماصا [غمص] ه: او را تحقير كرد وكوچك شمرد.
=اغتمض-
اغتماضا [غمض] البرق:
درخشندگى برق فرو نشست،- الرجل عن الإساءة»: آن مرد از بدى چشم
پوشى كرد.
=اغتنى-
اغتناء [غني]: توانگر شد. اين واژه ضد (افتقر) است.
=اغتنم-
اغتناما [غنم] الشي ء: آن چيز را غنيمت شمرد، فرصت بدست آورد
وغنيمت گرفت؛ «اغتنم الفرصة»: از فرصت استفاده كرد.
=اغتهب-
اغتهابا [غهب]: در تاريكى به راه افتاد.
=أغث-
إغثاثا [غث]: لاغر شد، گنديد،- اللحم: گوشت گنديده خريد،- في
الكلام: به آنچه كه سودى ندارد سخن گفت.
=أغثى-
إغثاء [غثو] الوادي: بازمانده هاى سيل در آن دره بسيار شد.
=الأغثر-
من غثراء، ج غثر [غثر]: آنچه كه به رنگ خاكى وسرخ مايل به سبزى
باشد، جامه هاى پر پشم، خزه كه روى آب در آيد،- (ح): شير،- (ح): گرگ.
=الأغثم-
م غثماء، ج غثم [غثم]: آنچه كه به رنگ سفيد مايل به سياهى باشد.
=أغد-
إغدادا [غد]: غده در آورد،- عليه: از فرط خشم باد كرد وبر افروخته شد.
=اغد-
[غد]: غده دار شد.
=أغدر-
إغدارا [غدر] ه: او را گذاشت ورفت، او را باقى گذاشت، او را در
سنگلاخ انداخت.
=أغدف-
إغدافا [غدف] الليل: سياهى شب گسترده شد،- ت المرأة قناعها على وجهها:
زن بر چهره خود رو بند انداخت،- الشبكة على الصيد: شكارچى دام
بر روى شكار افكند،- البحر: موجهاى دريا به رنگ تيره در آمد.
=اغدق-
إغداقا [غدق] العطاء على فلان: به فلانى عطا وبخشش بسيار داد،- المطر:
باران بسيار شد،- العيش: زندگى فراخ شد،- ت الأرض: زمين پر
بركت وبارور شد.
=اغدودف-
اغديدافا [غدف] الليل: شب آمد وتاريكى گسترد.
=اغدودق-
اغديداقا [غدق] المطر: قطره هاى باران بسيار شد،- ت عين الماء:
چشمه آب پر آب وگوارا شد.
=اغدودن-
اغديدانا [غدن] النبت: گياه سبز وپر رنگ شد،- الشعر: موى بلند
وفرفرى شد،- الرجل: آن مرد افتاد وسست شد.
=الأغذى-
[غذو]: آنكه غذاى بيشتر دارد.
=الأغر-
م غراء، ج غر وغران [غر]: مرد نيكو كار، زيبارو، آنچه كه سفيد
باشد، مهتر وبزرگوار،- من الخيل: اسبى كه در پيشانى سفيدى دارد،- من الايام: روزهاى بسيار گرم.
=أغرى-
إغراء [غرو] الرجل بكذا: آن مرد را به چيزى برانگيخت،- العداوة
بينهم: ميان آنها دشمنى واختلاف انداخت.
=أغرب-
إغرابا [غرب]: بسوى غرب آمد، چيزى شگفت آورد، از غرائب سخن فصيح گفت، حال او نيكو شد، در شهرها به گردش وانديشيدن پرداخت،- فى الضحك ونحوه: در خنديدن ومانند آن زياده روى كرد،- الفرس فى جريه: اسب در دويدن شتاب كرد،- ه: او را دور كرد،- الحوض: حوض را پر از آب كرد،- المريض: درد بيمار سخت شد،- عليه وبه: با او كارى زشت كرد.
=أغرب-
[غرب] المريض: درد بيمار سخت شد.
=اغرد-
إغرادا [غرد] ه الطائر: پرنده با آواز خود او را شادمان كرد.
=أغرز-
إغرازا [غرز] الإبرة: سوزن را فرو كرد،- الوادي: دره گياهان
ريز بر آورد.
=أغرس-
إغراسا [غرس] الشجر: درخت را در زمين كاشت.
=أغرض-
إغراضا [غرض] الإناء: جام را پر كرد،- فلانا: فلانى را خسته
وآزرده كرد،- الغرض: به هدف زد.
=أغرق-
إغراقا [غرق] ه: او را غرق كرد،- السوق بالبضائع: بازار را پر از كالاهاى تجارى كرد،- اللجام بالفضة:
لگام اسب را با نقره زيور داد،- فى القوس:
كمان را تا آنجا كه ممكن بود كشيد.
=أغرم-
إغراما [غرم] ه الدين: او را ملزم به پرداخت بدهى كرد.
=أغرم-
[غرم] بالشي ء: به آن چيز عشق ورزيد.
=الأغرود-
ج أغاريد [غرد]: آواز پرنده.
=الأغرودة-
ج أغاريد [غرد]: مترادف (الأغرود) است.
=اغرورق-
اغريراقا [غرق] ت العين: چشم پر از اشك شد.
=أغري-
[غرو] بكذا: به آن چيز ناخداگاه
Страница 101