Арабско-персидский словарь
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Жанры
=اتجه-
اتجاها [وجه] اليه: بسوى او آمد،- له رأي: اعتقادى برايش پيدا شد.
=الاتحاد-
[أحد ووحد]: مص، گرد آمدن براى هدف معينى؛ «اتحاد الدول»: اتحاديه كشورها؛ «الاتحاد الرياضي»: اتحاديه ورزشكاران،- أو الجسم المركب (ك):
تركيب دو ماده يا بيشتر وتفاعل وبوجود آمدن ماده جديدى مانند آب كه از اكسيژن وهيدروژن تشكيل مى شود، «اتحاد الآراء»:
اتفاق آراء.
=الاتحادي-
آنكه در سازمان اتحاديه كارگران عضو باشد، آنكه به كارهاى
سياسى اختصاص يابد، آنكه پيرو يك اتحاد سياسى باشد.
=الاتحادية-
صفت (الاتحادي) است مانند اتحاديه كارگران يا اتحاديه اصناف.
=اتحد-
اتحادا [أحد ووحد]: متحد شد، متفق شد، پيمان بست؛ «اتحد
القريقان»: دو طرف با هم پيمان بستند،- الشيئان: آن دو چيز با هم يكى شدند،- به: به آن چسبيد، با آن شيئ واحدى شد؛ «اتحد الماء بالخمر»: آب ومي با هم مخلوط شدند،- القوم: آن قوم با هم متفق شدند وپيمان بستند.
=أتحف-
إتحافا [تحف] ه الشي ء وبالشي ء: آن چيز را به او ارمغان نمود،
آن چيز را به او بخشيد.
=اتحل-
اتحالا [وحل] في يمينه: در سوگند خوردن استثناء كرد مثل اينكه بگويد:
«والله افعل ذلك ان شاء الله تعالى»: بخدا سوگند آن كار را اگر
خدا بخواهد انجام مى دهم.
=أتخ-
إتخاخا [تخ] العجين أو الطين: آب خمير يا گل را زياد كرد تا
نرم شود.
=اتخذ-
اتخاذا [أخذ]: فروتنى كرد،- ه: او را قرار داد؛ «اتخذه صديقا»: او را دوست خود قرار داد، به او اعتماد كرد؛ «اتخذ التدابير اللازمة»: تدابير لازم را گرفت؛ «اتخذ موقفا»:
موقفى براى خود گرفت؛ «اتخذ قرارا»: تصميم گرفت.
=اتخم-
اتخاما [تخم ووخم] ه الطعام: غذا او را به تخمه انداخت، باعث امتلاء معده او شد.
=اتخم-
اتخاما [تخم ووخم]: مرادف (تخم) است،- من كذا وعنه: فلان چيز
باعث تخمه وناگوارى او شد.
=اتدى-
اتداء [ودي]: خون بها گرفت وطلب قصاص نكرد- اصل اين كلمه اوتدى است.
=اتدع-
اتداعا [ودع]: آرميد ودر جاى خود استقرار يافت.
=أتر-
إترارا [تر] ه: او را دور كرد،- يده: دست او را بريد.
=أترب-
إترابا [ترب]: مرادف (ترب) است.
=الأترج-
(ن): ترنج، بالنگ، ميوه ترنج.
=الأترجة-
(ن): واحد (الأترج) است.
=أترح-
اتراحا [ترح] ه: او را اندوهگين كرد.
=أترس-
إتراسا [ترس] بالترس أو غيره:
خود را با سپر يا جز آن محافظت كرد.
=أترع-
إتراعا [ترع] الإناء: ظرف را پر كرد.
=اترع-
اتراعا [ترع] الإناء: ظرف پر شد.
=الأترع-
[ترع] من السيل: سيل كه دره را از آب پر كند.
=أترف-
إترافا [ترف] الرجل: آن مرد در ارتكاب گناه اصرار ورزيد،- ه
المال: مال وثروت او را به فساد كشانيد، او را بى خيال كرد.
=الأترف-
آنكه در لبش برآمدگى باشد.
=اترك-
اتراكا [ترك] ه: آن چيز را رها كرد.
=الأترنج-
(ن): مرادف (الأترج) است.
=الأترنجة-
(ن): واحد (الأترنج) است.
=اتزر-
اتزارا [أزر]: شلوار پوشيد.
=اتزر-
اتزارا [وزر]: پيشبند بر خود بست، گناه كرد،- بثوبه: جامه خود
را بگونه پيشبند پوشيد.
=اتزع-
اتزاعا [وزع]: امتناع كرد.
=اتزن-
اتزانا [وزن]: با وقار وميانه رو شد.
=اين كلمه مطاوع (وزن) است،- الدراهم: پولها را نقد كرد،
درهمها را نقد گرفت،- الشي ء: آن چيز را وزن كرد وگرفت،- العدل: بار را با بار ديگر مساوى وبرابر كرد.
=اتسخ-
اتساخا [وسخ]: آن چيز چركين شد.
=أتسع-
إتساعا [تسع] القوم: آن گروه نه نفر شدند.
=اتسع-
اتساعا [وسع]: فراخ شد. اين كلمه ضد (ضاق) است،- النهار وغيره:
روز بلند وطولانى شد،- الرجل: آن مرد توانگر ودارا شد.
=اتسق-
اتساقا [وسق] الأمر: آن كار با نظم وترتيب شد،- ت الإبل: شتران
گرد هم آمدند،- القمر: قرص ماه تمام وكامل شد.
=اتسم-
اتساما [وسم]: براى خود سمت ونشانه اى قرار داد تا با آن
شناخته شود.
=اتشح-
اتشاحا [وشح]: نشان به گردن خود افكند.
=اتشر-
اتشارا [وشر]: خواست تا دندانهايش تعويض گردد.
=اتشق-
اتشاقا [وشق] القوم العدو بأسيافهم: آن قوم دشمنان خود را با
شمشيرهايشان بركندند،- فلان اللحم: گوشت را بريد وريز ريز كرد.
=اتصف-
اتصافا [وصف] الشي ء: آن چيز قابل وصف شد،- الرجل: آن مرد با صفات خوب خود معروف شد،- بالصفات الحميدة:
آن مرد با اخلاق نيكو وپسنديده شهرت يافت.
=اتصل-
اتصالا [وصل] بالشي ء: به آن چيز چسبيد،- اليه: به آن چيز رسيد
ودست يافت،- به تلفونيا: بوسيله تلفن با او سخن گفت،- الى بنى فلان: به قبيله فلان منتسب گرديد،- بي خبر فلان: خبر فلانى بمن رسيد،- فلان بالوزير: فلانى بخدمت وزير در آمد.
=اتضح-
اتضاحا [وضح] الأمر او الكلام: آن كار يا سخن آشكار وظاهر شد.
=اتضع-
اتضاعا
: خوارى وفروتنى نمود، در حسب خود پست وفرومايه شد،
Страница 10