227

Kamus Arab-Parsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genre-genre

=تسطح-

تسطحا [سطح]: مطاوع (سطح) است،- الرجل: آن مرد بر پشت خوابيد- اين تعبير در زبان متداول رايج است-

التسطيح-

[سطح]: مص؛ «تسطيح الكرة»:

ترسيم كره ى زمين بر روى سطح مستوى با رعايت قواعد تعيين شده

در نقشه هاى جغرافيائى.

=تسع-

- تسعا القوم: آن مرد نهمين نفر آن قوم بود، آن قوم را نه نفر

گردانيد، يك نهم مال آنها را گرفت،- المال: يك نهم آن مال را گرفت.

=التسع-

ج أتساع: يك نهم هر چيزى.

=التسعة-

ج تسعات، مؤنثه تسع (ع ح): سه سه تا؛ «تسعة رجال»: نه نفر مرد؛

«تسع نساء»: نه نفر زن و«تسعة عشر رجلا»: نوزده مرد و«تسع عشرة امرأة»: نوزده نفر زن.

=تسعد-

تسعدا [سعد]: فال خوب زد. اين واژه ضد (تشاءم) است،- الراعي:

چوپان بدنبال گياه (سعدان) شد.

=تسعر-

تسعرا [سعر] ت النار: آتش روشن شد،- الحطب: هيزم آتش گرفت.

=تسعف-

تسعفا [سعف] ت أظفاره: ناخنهاى او شكاف برداشت.

=التسعون-

نه ده تا، نود.

=التسعوية-

مترادف (التساعية) است.

=تسفر-

تسفرا [سفر] المرأة: از آن زن خواست تا روى خود را باز

نگاهدارد.

=تسفع-

تسفعا [سفع] بالنار: با آتش خود را گرم كرد.

=تسفل-

تسفلا [سفل]: پائين آمد، فرود آمد.

=تسفه-

تسفها [سفه] الرجل: خود را به نادانى زد،- ت الريج: باد به

سختى وزيد،- ت الريح الغصون: باد شاخه هاى درخت را كج كرد،- فلانا عن ماله: او را در مال خود فريب داد.

=تسقى-

تسقيا [سقي]: نوشيدن را پذيرفت وسيراب شد.

=تسقط-

تسقطا [سقط] ه: خطا ولغزشهاى او را پيگيرى كرد،- الخير: اندك

اندك از نكوئى بهره مند شد.

=تسقف-

تسقفا [سقف]: اسقف مسيحيان شد.

=تسكع-

تسكعا [سكع]: مدتى را در كارهاى باطل گذرانيد،- الظلمة: به

تاريكى زد،- فى امره او مسيره: در كار ورفتار خود سرگردان شد،- له: نسبت به او چاپلوسى واظهار زبونى كرد. اين تعبير در زبان متداول رايج است.

=تسكف-

تسكفا [سكف] الباب: پاى بر روى آستانه ى درب گذاشت.

=تسكن-

تسكنا [سكن]: آرامش يافت وبا وقار شد، بينوا شد.

=تسلى-

تسليا [سلو]: مطاوع (سلى وأسلى) است؛ «سلاه واسلاه فتسلى» او

را آرامش خاطر داد پس او آرام شد،- الهم: اندوه دور شد.

=تسلح-

تسلحا [سلح]: آن مرد سلاح در بر كرد.

=تسلخ-

تسلخا [سلخ] جلده: پوست او خراشيده شد.

=تسلس-

تسلسا [سلسل] الشي ء: آن چيز نرم وروان شد.

=تسلسل-

تسلسلا [سلسل] الماء: آب در سرازيريها به راه افتاد،- فرند

السيف: تيغه ى شمشير درخشيد،- الثوب: پيراهن پوشيده شد تا اينكه نرم گرديد.

=التسلسل-

[سلسل]: مص، ترتيب، تسلسل؛ «تسلسل الأفكار»: تتابع وپياپى شدن

انديشه ها.

=تسلط-

تسلطا [سلط] عليه: بر او مسلط شد وتوان يافت.

=التسلطية-

[سلط]: سياست توسع استعمارى يا (امپرياليسم).

=تسلع-

تسلعا [سلع] عقبه: پشت آن چيز شكاف برداشت.

=تسلف-

تسلفا [سلف] الرجل: آن مرد پيش غذا خورد،- المال: وام گرفت.

=تسلق-

تسلقا [سلق]: بر پشت خوابيد،- على فراشه: از درد يا اندوه

ناآرام شد،- الجدار: از ديوار بالا رفت.

=تسلل-

تسللا [سل] من الزحام: از ميان جمعيت آهسته وپنهانى بيرون رفت.

=تسلم-

تسلما [سلم] الشي ء: آن چيز را گرفت، تحويل گرفت،- منه: از او

دورى كرد،- الرجل: آن مرد مسلمان شد.

=التسليف-

[سلف]: مص، پيش پرداخت مدت دار پرداخت وام، مساعدة.

=التسليم-

[سلم]: مص، تسليم شدن،- عند ارباب السياسة: ودر اصطلاح

سياستمداران دست از جنگ كشيدن واعلام آتش بس وتسليم شدن به دشمن است.

=تسمى-

تسميا [سمو]: ناميده شد، اين واژه مطاوع (سمى) است،- الى او

بالقوم: به آن قوم منتسب شد.

=تسمح-

تسمحا [سمح] في كذا: در آن كار آسان گرفت.

=تسمر-

تسمرا [سمر]: مطاوع (سمر) است.

=تسمع-

تسمعا [سمع] الرجل واليه: به سخنان آن مرد گوش داد؛ ودر زبان

متداول تعبير «تسمع عليه» را موقعى گويند كه شخصى بخواهد چيزى را كه ديگرى آهسته مى گويد بشنود.

=تسمك-

تسمكا [سمك]: بلند شد ومرتفع گرديد.

=تسمل-

تسملا [سمل]: ته مانده ى آب را نوشيد،- النبيذ: در نوشيدن مى

پافشارى كرد.

=تسمن-

تسمنا [سمن]: چاق وفربه شد، به آنچه كه نداشت از خير وبزرگوارى

ادعا كرد.

=التسميط-

[سمط]: مص،- (طب): التهابى است كه در بالاى رانها بعلت سائيده

شدن بهم از بسيارى راه رفتن پديد آيد.

=تسنى-

تسنيا [سني] الأمر: آن كار آماده شد،- الرجل: آن مرد در كارهاى خود سهل وآسان شد،- القفل: قفل باز شد،- الرجل:

Halaman 228