Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
=أوشم-
إيشاما [وشم] المكان: گياهان آن زمين روئيدند،- الكرم: انگور
آغاز به رنگ گرفتن كرد،- الشيب فى رأسه: سپيدى موى در سر او پخش شد،- البرق: برق سبك درخشيد،- ت السماء: آسمان برق زد.
=أوصى-
إيصاء [وصي] فلانا بكذا: با فلانى بر سر چيزى پيمان بست، فلانى
را براى كارى دستور داد،- له بكذا: چيزى را براى او وصيت كرد تا پس از مردنش بگيرد،- اليه: او را وصي خود كرد.
=أوصب-
إيصابا [وصب]: بيمار شد،- الله فلانا: خداوند فلان را بيمار كند،- الرجل:
آن مرد داراى فرزندانى بيمار شد،- الشي ء: آن چيز پا بر جا
واستوار شد،- على الأمر: بر آن كار پيوسته مواظبت كرد.
=أوصد-
إيصادا [وصد]: براى دام وستوران آغلى از سنگ در كوهستان ساخت،- الباب: درب را بست،- القدر:
در ديگ را بست،- على فلان: بر فلانى سخت گرفت واو را آزرد،- الكلب بالصيد:
سگ را براى گرفتن شكار برانگيخت.
=الأوصر-
[وصر]: پيمان نامه، عهد نامه، قولنامه ى خريد وفروش كه آنرا
(الحجة) نامند.
=أوصف-
إيصافا [وصف] الغلام: آن جوان به حد خدمت رسيد.
=أوصل-
إيصالا [وصل] فلانا الى كذا: فلانى را به آن چيز رسانيد وآنرا
به وى ابلاغ كرد.
=الأوضاح-
[وضح] من الناس: گروههاى مردم از قبايل وايلهاى مختلف. اين
واژه مفرد ندارد.
=الأوضأ-
[وضأ]: زيباتر وپاكيزه تر.
=أوضح-
إيضاحا [وضح] الأمر: آن امر آشكار ونمايان شد،- الأمر: آن امر
را آشكار كرد،- ت الشجة فى الرأس: شكافتگى سر استخوان سر را نمايان كرد،- فى رأسه: سر او در اثر شكستگى زخمى شد.
=أوضع-
إيضاعا [وضع] البعير: شتر در پيمودن راه شتاب كرد،- البعير:
شتر را وادار به شتاب در راه رفتن كرد،- فى تجارته: در تجارت خود زيان كرد.
=أوضم-
إيضاما [وضم] اللحم وللحم: گوشت را بر روى تخته نهاد،- الشجر:
درختان را بر روى هم انباشت.
=الأوطاد-
[وطد]: كوهها كه داراى ثبات واستحكامند.
=أوطأ-
إيطاء [وطأ] فلانا الأرض وبالارض:
فلانى را به كوبيدن يا پايمال كردن زمين وادار كرد،- ه فرسه:
اسب خود را بار كرد،- ه على الأمر: با وى بر سر آن كار موافقت كرد،- الشعر وفى الشعر: قافيه ى شعر را آماده وتكرار كرد.
=الأوطف-
م وطفاء، ج وطف [وطف]: آنكه موهاى ابروان ومژگانش بلند وبسيار باشد؛ «ظلام اوطف»: تاريكى بسيار؛ «سحاب اوطف»: ابر نزديك به زمين؛ «عام اوطف»:
سال پر خير وبركت؛ «عيش اوطف»:
زندگانى فراخ وخوش.
=أوطن-
إيطانا [وطن] بالمكان: در آن مكان اقامت كرد،- البلد: آن شهر
را وطن خود قرار داد.
=أوعى-
إيعاء [وعي] الكلام أو الشي ء: سخن را ياد گرفت يا آن چيز را
فراهم آورد،- الزاد ونحوه: توشه وغذا ومانند آن را در ظرفى نهاد،- الشي ء: همه ى آن چيز را گرفت،- الرجل وعليه: بر آن مرد سخت گرفت وبخل ورزيد.
=الأوعى-
[وعي]: تيزهوش تر وداناتر؛ «هو أوعى من فلان»: او از فلانى
برتر وباهوش تر است.
=أوعب-
إيعابا [وعب] الشي ء: همه ى آن چيز را گرفت، آن چيز را گرد
آورى كرد،- الشي ء فى الشي ء: همه ى آن چيز را داخل در چيزى كرد،- الأمر: از آن كار فارغ شد،- الرجل: تمام زبان او را بريد،- القوم: همه ى آن قوم رفتند وكسى از آنها باقى نماند،- فى ماله: دارائى خود را به شيوه هاى گوناگون انفاق واسراف وزياده روى كرد.
=الأوعب-
[وعب]:؛ «اوعب لكذا»: سزاوارتر بر آن چيز.
=أوعث-
إيعاثا [وعث]: به راه سخت ودشوار افتاد، در راه سخت ودشوار گذر
كرد،- المتكلم: گوينده از سخن درماند،- الرجل: كار آن مرد مختلط شد،- فلانا: فلانى را وادار كرد از راه سخت گذر كند،- الأمر: آن امر را تباه كرد،- فى ماله: در مال خود اسراف كرد.
=الأوعث-
[وعث] من الأمور: كارهاى مختلط وتباه.
=أوعد-
إبعادا [وعد] ه: ويرا وعده ونويد داد، او را تهديد كرد.
=أوعر-
إيعارا [وعر] به الطريق: راه بر او دشوار شد،- المكان او
الطريق: آن جاى يا راه را دشوار يافت،- الرجل: آن مرد به زمينى سخت ودشوار درآمد، دارائى آن مرد كم شد،- الشي ء: آن چيز را كم كرد.
=الأوعر-
[وعر]: جاى سفت وسخت. اين واژه ضد (السهل) است.
=أوعز-
إيعازا [وعز] إليه في كذا ان يفعله أو يتركه:
به او سفارش واشاره كرد تا كارى را انجام دهد يا ندهد.
=أوعك-
إيعاكا [وعك] الشي ء في التراب: آن چيز را در خاك ماليد،- ت
الإبل عند الحوض: شتران گرد آبشخور ازدحام كرد.
=أوغر-
إيغارا [وغر] ه: او را خشمناك كرد،- صدره: سينه ى او را پر از كينه كرد،- ه الى كذا: او را به آن چيز ناگزير كرد،- الماء: آب را داغ كرد،- الخنزير:
خوك را زنده در آب جوش انداخت وپس از زدودن موى بدنش آنرا سر بريد،- القوم:
آن قوم بهنگام سختى گرما درآمدند،- الملك لرجل ارضا،- ه أرضا:
پادشاه به آن مرد زمين بدون خراج بخشيد،- القوم بينهم ميغرا: آن قوم با هم
Halaman 165