Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
=انطبخ-
انطباخا [طبخ]: مطاوع (طبخ) است.
=انطبع-
انطباعا [طبع]: مطاوع (طبع) است.
=انطبق-
انطباقا [طبق] الشي ء: آن چيز بسته شد. اين واژه بر خلاف
(منفتح ومنبسط) است،- على كذا: بر آن چيز منطبق شد، آن چيز را گرفت.
=الأنطش-
دير كوچكى است ويژه ى راهبان مسيحى.
=أنطف-
إنطافا [نطف] ه: او را به زشتى نسبت داد يا به عيب او را آلوده
كرد وتهمت زد.
=انطفأ-
انطفاء [طفأ] ت النار: شعله ى آتش خاموش شد.
=أنطق-
إنطاقا [نطق] ه: او را وادار به سخن كرد.
=انطلى-
انطلاء [طلي] ت عليه الحيلة: فريب خورد.
=الانطلاق-
[طلق]: مص؛ «نقطة الانطلاق»:
آغاز به كار.
=الأنطلة-
[نطل]: سختيها وبلاها.
=انطلس-
انطلاسا [طلس] الأمر: آن امر پوشيده شد.
=انطلق-
انطلاقا [طلق]: رفت؛ «انطلق مسرعا»:
با شتاب رفت،- لسانه: زبان او گشاده وفصيح شد،- وجهه: چهره ى
او گشاده شد،- ت نفسه للأمر: با شادمانى آن امر را پذيرفت.
=انطمس-
انطماسا [طمس]: محو وناپديد شد.
=انطوى-
انطواء [طوي]: مطاوع (طوى) است،- القوم عليه: آن قوم بر او گرد
آمدند،- على نفسه: خود را در هم كشيد وجمع كرد،- على الأمر: مشتمل بر آن چيز شد.
=أنظر-
إنظارا [نظر] الرجل: او را فرصت انديشيدن داد، با يك نگاه آن
چيز را به وى فروخت،- الدين: براى پرداخت بدهى به او مهلت داد،- فلانا لفلان: فلانى را مانند فلان قرار داد.
=أنظم-
إنظاما [نظم] ت السمكة أو الدجاجة: ماهى يا مرغ تخم دار شد.
=أنعى-
إنعاء [نعي] عليه شيئا قبيحا: به او ناروا وناسزا گفت،- ه الشي
ء: آن چيز را به وى خبر داد.
=انعاج-
انعياجا [عوج] عليه: به او ميل وگرايش كرد.
=الإنعاش-
[نعش]: مص،- الاقتصادي:
پيش برد وترويج اقتصاد كشور اعم از كشاورزى وصنعت وجز آنها.
=الانعام-
ج إنعامات [نعم]: مص. انعام، مژدگانى.
=الإنعامة-
[نعم]: مژدگانى، عطا، بخشش.
=أنعت-
إنعاتا [نعت] الرجل: آن مرد زيباروى شد، آن مرد داراى سيرتى
نيكو شد.
=أنعج-
إنعاجا [نعج] القوم: شتران آن قوم فربه شدند.
=انعجم-
انعجاما [عجم] عليه الكلام: سخن بر او سخت ودشوار ومبهم شد.
=انعدل-
انعدالا [عدل] عن الطريق: از راه برگشت وبه سوى ديگرى روان شد.
=انعر-
إنعارا [نعر] الأراك: درخت اراك ميوه داد.
=الانعراج-
[عرج] (ف): خروج اشعه ى نورى از پرتو مستقيم خود مانند گذر نور
از سوراخى كوچك.
=انعرج-
انعراجا [عرج]: كج وخميده شد،- الشي ء: آن چيز گرايش كرد،- الطريق: راه كج شد،- عن الشي ء:
از آن چيز روى گردان شد وآنرا رها كرد،- القوم عن الطريق: آن
قوم از راه خود به سوى ديگرى رفتند.
=انعزل-
انعزالا [عزل] عنه: از او كناره گيرى كرد.
=أنعس-
إنعاسا [نعس] ه: او را به چرت زدن انداخت.
=أنعش-
إنعاشا [نعش] ه الله: خداوند او را سر زنده وشادمان كرد.
=انعصر-
انعصارا [عصر]: مطاوع (عصر) است،- العنب ونحوه: آب انگور
ومانند آن گرفته شد.
=انعطف-
انعطافا [عطف]: خم شد، تا شد، دو تا شد.
=انعطن-
انعطانا [عطن] الجلد: پوست در ظرف دباغى نهاده وبد بوى شد.
=انعفر-
انعفارا [عفر] الشي ء: آن چيز خاك آلوده شد،- فى التراب: در
خاك غلطيد.
=انعق-
انعقاقا [عق]: آن چيز شكافت،- الوادي: آن دره گود شد،- الغبار:
گرد وغبار برافراشته شد،- البرق: برق به درون ابر شد،- ت العقدة: گره سخت ومحكم شد.
=انعقد-
انعقادا [عقد]: مطاوع (عقد) است،- الأمر لفلان: آن امر ويژه ى او شد،- الدبس: شيره سفت شد،- الزهر:
شكوفه ميوه شد.
=انعقر-
انعقارا [عقر] ظهر الدابة من الرحل أو السرج: پشت ستور از
كجاوه يا زين زخم شد،- ت قوائم البعير: دست وپاى شتر شكسته شد.
=انعقف-
انعقافا [عقف] العود ونحوه: چوب كج معوج شد.
=الانعكاس-
[عكس] (ف): بازگشت شعاع نور پس از برخورد با برخى از سطوح
مانند آئينه يا سطح آب راكد.
=انعكس-
انعكاسا [عكس]: آن چيز وارونه شد؛ «انعكس النور»: نور برگشت
ومنعكس شد.
=أنعل-
إنعالا [نعل] الدابة: ستور را نعل بست.
=أنعم-
إنعاما [نعم] الشي ء: آن چيز را نرم كرد،- فى الأمر: در آن كار مبالغه كرد وكوشيد،- النظر فى المسألة: در آن مسأله تحقيق ودقت كرد،- فلانا: فلانى را در رفاه قرار داد؛ «انعم الله صباحك»: خداوند روز شما را خوش وفراخ كند؛ «انعم صباحا»:
Halaman 150