Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
كرد.
=اجترأ-
اجتراء [جرأ]: با جرأت اقدام بكارى كرد.
=اجترح-
اجتراحا [جرح] الشي ء: آن چيز را كسب كرد،- الإثم: مرتكب گناه شد.
=اجترد-
اجترادا [جرد] القطن: پنبه را زد.
=اجترش-
اجتراشا [جرش] الشي ء: آن چيز را دزديد،- لعباله: براى عيال
خود كسب روزى كرد.
=اجترع-
اجتراعا [جرع] الماء: آب را يكباره نوشيد.
=اجترف-
اجترافا [جرف] الطين: گل را با بيل از روى زمين جمع كرد
وبرداشت،- الشي ء: همه آن چيز يا بيشتر آن را برد.
=اجترم-
اجتراما [جرم] إليه وعليه: گناه كرد،- لأهله: براى خانواده خود
كسب روزى كرد.
=اجتز-
اجتزازا [جز] الصوف أو العشب أو النخل:
پشم يا گياه يا نخل را بريد.
=اجتزى-
اجتزاء [جزي] ه: از او تقاضاى پاداش كرد.
=اجتزأ-
اجتزاءا [جزأ] بالشي ء: به آن چيز بسنده كرد وقانع شد.
=اجتزر-
اجتزارا [جزر] الشاة: گوسفند را ذبح كرد؛ «اجتزروهم في
القتال»: آنها را كشتند وخوراك درندگان ساختند.
=اجتزع-
اجتزاعا [جزع] ه: آن چيز را بريد وشكست.
=اجتزف-
اجتزافا [جزف] الشي ء: آن چيز را با تخمين بدون وزن وپيمانه
فروخت يا خريد.
=اجتزم-
اجتزاما [جزم] النخلة: اندازه خرماى نخل را تخمين زد.
=اجتس-
اجتساسا [جس] الأرض: بر روى زمين پاى نهاد،- ه: بر روى آن چيز دست كشيد تا آنرا بشناسد،- الأخبار والأمور:
بدنبال خبرها وكارها رفت تا آنرا بشناسد وبررسى كند.
=اجتسر-
اجتسارا [جسر] المفازة: از بيابان دليرانه گذشت.
=اجتعل-
اجتعالا [جعل] ه: بمعناى (جعله) است،- الشى ء: آن چيز را ساخت،
آن چيز را گرفت.
=اجتف-
اجتفافا [جف] ما في الإناء: آنچه را كه در ظرف بود خورد يا نوشيد.
=اجتفى-
اجتفاء [جفو] الشي ء: آن چيز را از جاى خود بر كند، آن چيز را زدود.
=اجتل-
اجتلاء [جل] الشي ء: بيشتر آن چيز را گرفت.
=اجتلى-
اجتلاء [جلو] العمامة: عمامه را از پيشانى خود بالا زد،- الشي
ء: به آن چيز نگاه كرد، آن چيز را زير نظر گرفت،- النحل: زنبور را از لانه اش دور كرد،- العروس على زوجها: عروس را آرايش كرده بر داماد جلوه داد.
=اجتلب-
اجتلابا [جلب] ه: او را آورد، جلب كرد.
=اجتلد-
اجتلادا [جلد] القوم بالسيوف: آن قوم با شمشير يكديگر را زدند.
=اجتلم-
اجتلاما [جلم] ه: آن چيز را بريد.
=الاجتماع-
مص، گردهم آمدن، جلسه؛ «علم الاجتماع»: جامعه شناسى يا علم
شناخت جوامع بشرى .
=الاجتماعي-
آنچه كه ويژه جامعه باشد، آنكه فطرة علاقمند به زندگى اجتماعى باشد، نيكو سيرت؛ «الهيئة الاجتماعية»:
چگونگى حالت اجتماعى ميان مردمى كه مصالح مشترك با هم دارند؛
«المساواة الاجتماعية»: قانون برابرى وتساوى حقوق افراد يك كشور با هم.
=اجتمر-
اجتمارا [جمر] بالمجمرة: با بخوردان بخور كرد.
=اجتمع-
اجتماعا [جمع] القوم والشي ء المتفرق:
آن قوم گرد هم آمدند يا آن چيز پراكنده جمع آورى شد،- الغلام:
آن جوان بالغ ونيرومند شد. اين كلمه درباره زنان بكار برده نمى شود.
=اجتمل-
اجتمالا [جمل] الشحم: پيه را آب كرد.
=اجتن-
اجتنانا [جن]: پنهان شد،- الشي ء:
آن چيز را پنهان كرد.
=اجتنى-
اجتناء [جني] الثمر: ميوه را از درخت چيد،- ماء المطر: به كنار
آب باران آمد واز آن نوشيد.
=اجتنب-
اجتنابا [جنب] ه: از او دور شد.
=اجتنح-
اجتناحا [جنح]: به يك طرف خود خم شد.
=الاجتهاد-
ج اجتهادات: مص،- فى اصطلاح القضاء: ودر اصطلاح محاكم تفسير
قانون يا رأى فقيه يا قاضى در صدور حكم است.
=اجتهد-
اجتهادا [جهد] في الأمر: در آن كار كوشش بسيار نمود.
=اجتهر-
اجتهارا [جهر] القوم: آن قوم را هنگامى كه ديد بسيار شمرد،- ه:
او را ديد وبزرگداشت،- الرجل: آن مرد را آشكارا ديد،- البئر: چاه را تخليه وپاك كرد،- الشي ء فلانا: زيبائى وآراستگى او فلانى را به شگفتى در آورد.
=اجتهم-
اجتهاما [جهم]: در پايان شب براه افتاد يا سفر كرد.
=اجتوى-
اجتواء [جوي] البلد: اقامت در آن شهر را نپسنديد،- الطعام: آن
غذا را دوست نداشت.
=اجتور-
اجتوارا [جور] القوم: آن قوم با يكديگر همسايه شدند.
=اجثأل-
اجثئلالا [جثل] النبت: درخت بلند وشاخه هاى آن در هم پيچيده شد،- الطير:
پرهاى پرنده از هم گسسته شد،- الرجل: آن مرد خشمگين شد وبراى
جنگ خود را آماده كرد.
=أجج-
تأجيجيا [أج] النار: آتش را برافروخت.
=الإجحاف-
[جحف]: مص، زيان وضرر، نقصان فاحش؛ «هذا إجحاف بحقه»: اين امر
اجحاف در حق اوست .
=أجحر-
إجحارا [جحر] السبع: حيوان درنده را داخل لانه اش كرد،- ه الى كذا: او را به
Halaman 15