141

Kamus Arab-Parsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genre-genre

ازدواج كرد.

=انتقى-

انتقاء [نقو] ه: آنرا برگزيد،- العظم:

مغز استخوان را درآورد.

=الانتقالي-

آنچه كه از حال يا گونه اى به گونه اى ديگر درآيد، زمانى كه

ميان دو مرحله قرار گيرد ؛ «عهد انتقالي»: دوران زودگذر كه ميان دو مرحله ى تاريخى باشد؛ «مرحلة انتقالية»: دوره انتقال؛ «حكومة انتقالية»: حكومت موقت، دولت موقت.

=انتقب-

انتقابا [نقب] ت المرأة: آن زن نقاب يا روى بند بست.

=انتقح-

انتقاحا [نقح] العظم: مغز استخوان را بيرون كشيد.

=انتقد-

انتقادا [نقد] الشعر على قائله: لغزش شعر را بر شاعر آشكار كرد،- الكلام: عيوب ومحاسن سخن را آشكار كرد،- الدراهم:

درمهاى تقلبى را از ميان پولها جدا كرد، درمها را دريافت كرد،- ت الأرضة الجذع:

موريانه ستون را خورد وآنرا توخالى كرد،- الولد: آن كودك جوان شد.

=انتقر-

انتقارا [نقر] ت الخيل بحوافرها نقرا: اسبان باسمهاى خود در

زمين حفره ها ايجاد كردند،- ت السيول نقرا: سيلابها در زمين گودالها پديد آوردند كه در آنها آب جمع مى شود،- ه: آنرا برگزيد،- ه- به: او را از ميان قوم خواست،- القوم وبالقوم: برخى از آن قوم را بطور جداگانه خواست ودعوت كرد،- الشي ء: آن چيز را جستجو كرد، آن چيز را نوشت.

=انتقز-

انتقازا [نقز] ت الشاة: گوسفند به بيمارى وبا دچار شد.

=انتقس-

انتقاسا [نقس]: ناقوس كليسا را زد.

=انتقش-

انتقاشا [نقش] فلان: از نقاش خواست تا روى نگين او را نگار

زند،- على فصه كذا: دستور داد تا روى نگين او را نقش ونگار زنند،- الشوكة: خار را از پايش درآورد،- الشي ء: آن چيز را بيرون كشيد يا استخراج كرد،- فلانا: فلانى را برگزيد.

=انتقص-

انتقاصا [نقص] الشي ء: آن چيز كم شد،- الشي ء: آن چيز را كم

كرد،- ته حقه: حق او را كم كردم،- الرجل: آن مرد را عيب كرد وبد گفت،- من قدره: از قدر ومنزلت او كاست.

=انتقض-

انتقاضا [نقض] البناء أو الحبل: خانه يا ريسمان از هم گسيخته وواژگون شد،- الجرح بعد برئه: زخم پس از بهبودى دوباره بازگشت،- الأمر بعد التئامه: آن امر يا كار پس از اصلاح تباه شد،- ت الطهارة:

طهارت باطل شد، «انتقض عليه البلد»: مردم شهر بر او شوريدند

ونافرمانى كردند.

=انتقع-

انتقاعا [نقع] النقيعة: شتر يا گوسفند را براى ميهمانى ذبح كرد،- القوم نقيعة: آن قوم قبل از تقسيم غنيمت بدست آمده ميان خود مقدارى گوسفند يا شتر ذبح كردند.

=انتقع-

[نقع] لونه: بر اثر سوك يا ترس رنگ چهره ى او دگرگون شد. (اين)

واژه لغتى است در امتقع).

=انتقف-

انتقافا [نقف] الحنظل: دانه ى حنظل را شكست،- الشي ء: آن چيز

را بيرون كشيد.

=انتقل-

انتقالا [نقل] من مكان الى آخر: از جايى به جاى ديگر رفت،-

فلان الى رحمة الله او إلى رضوانه: فلانى به رحمت خدا رفت، بدرود زندگى گفت، مرد،- الفرس: اسب هنگام راه پيمودن پاى خود را بر جاى دستهاى خود نهاد.

=انتقم-

انتقاما [نقم] منه: او را كيفر داد، از او انتقام گرفت.

=انتقه-

انتقاها [نقه] من الحديث: سخن را فهميد ودانست،- من مرضه: از

بيمارى بهبود يافت.

=انتكأ-

انتكاء [نكأ] حقه من فلان: حق خود را از فلانى گرفت ودريافت كرد.

=انتكب-

انتكابا [نكب] الرجل كنانته أو قوسه: آن مرد تركش تير يا كمان

خود را بر روى زانوى خود نهاد.

=انتكت-

انتكاتا [نكت] فلان: اين واژه مطاوع (نكت) است.

=انتكث-

انتكاثا [نكث] الحبل وغيره: ريسمان وجز آن از هم گسيخته شد،-

السواك: سر مسواك فرسوده شده،- فلان من حاجة الى أخرى: فلانى از نيازمندى كه داشت روى گردان شد وبه چيز ديگرى روى آورد.

=انتكس-

انتكاسا [نكس]: از سر بر زمين افتاد،- المريض: بيمار پس از

بهبودى دوباره دچار بيمارى شد. اين واژه را در زبان متداول (نكس) واسم آنرا (الدكسة) گويند.

=انتكش-

انتكاشا [نكش] البئر: گل ولاى چاه را بيرون كشيد. اين واژه به

معناى (نكش) است.

=انتكص-

انتكاصا [نكص] الرجل: آن مرد به عقب برگشت.

=انتكف-

انتكافا [نكف] الرجل: از آن چيز رهائى يافت،- القوم: آن قوم از

سرزمينى به سرزمين ديگر رفتند،- الحبل: ريسمان گسيخته شد،- الغيث: باران از او بريده شد،- اليه: به او ميل يا گرايش كرد،- العرق عن جبينه: عرق را از پيشانى خود پاك كرد.

=انتمى-

انتماء [نمي] فلان الى أبيه: فلانى خود را راست يا دروغ به

پدرش نسبت داد،- البازي: باز از جاى خود به جاى ديگر پريد،- فلان فوق الوسادة: فلانى بر روى بالش نشست وبلند نمايان شد.

=أنتن-

إنتانا [نتن] آن چيز بد بوى شد.

=انتهى-

انتهاء [نهي]: الشي ء: آن چيز به پايان رسيد،- اليك المثل او الخبر: مثل يا خبر به تو رسيد،- بفلان الى موضع كذا: با فلانى نا موضع معينى رسيد،- به الأمر الى ان: پايان كار او به جائى رسيد كه ... ،- عن الشي ء:

از آن چيز دست برداشت.

=الانتهازي-

[نهز]: مرد فرصت طلب، موقع شناس، ابن الوقت.

=الانتهازية-

[نهز]: فرصت طلبى، موقع

Halaman 141