Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
ازدواج كرد.
=انتقى-
انتقاء [نقو] ه: آنرا برگزيد،- العظم:
مغز استخوان را درآورد.
=الانتقالي-
آنچه كه از حال يا گونه اى به گونه اى ديگر درآيد، زمانى كه
ميان دو مرحله قرار گيرد ؛ «عهد انتقالي»: دوران زودگذر كه ميان دو مرحله ى تاريخى باشد؛ «مرحلة انتقالية»: دوره انتقال؛ «حكومة انتقالية»: حكومت موقت، دولت موقت.
=انتقب-
انتقابا [نقب] ت المرأة: آن زن نقاب يا روى بند بست.
=انتقح-
انتقاحا [نقح] العظم: مغز استخوان را بيرون كشيد.
=انتقد-
انتقادا [نقد] الشعر على قائله: لغزش شعر را بر شاعر آشكار كرد،- الكلام: عيوب ومحاسن سخن را آشكار كرد،- الدراهم:
درمهاى تقلبى را از ميان پولها جدا كرد، درمها را دريافت كرد،- ت الأرضة الجذع:
موريانه ستون را خورد وآنرا توخالى كرد،- الولد: آن كودك جوان شد.
=انتقر-
انتقارا [نقر] ت الخيل بحوافرها نقرا: اسبان باسمهاى خود در
زمين حفره ها ايجاد كردند،- ت السيول نقرا: سيلابها در زمين گودالها پديد آوردند كه در آنها آب جمع مى شود،- ه: آنرا برگزيد،- ه- به: او را از ميان قوم خواست،- القوم وبالقوم: برخى از آن قوم را بطور جداگانه خواست ودعوت كرد،- الشي ء: آن چيز را جستجو كرد، آن چيز را نوشت.
=انتقز-
انتقازا [نقز] ت الشاة: گوسفند به بيمارى وبا دچار شد.
=انتقس-
انتقاسا [نقس]: ناقوس كليسا را زد.
=انتقش-
انتقاشا [نقش] فلان: از نقاش خواست تا روى نگين او را نگار
زند،- على فصه كذا: دستور داد تا روى نگين او را نقش ونگار زنند،- الشوكة: خار را از پايش درآورد،- الشي ء: آن چيز را بيرون كشيد يا استخراج كرد،- فلانا: فلانى را برگزيد.
=انتقص-
انتقاصا [نقص] الشي ء: آن چيز كم شد،- الشي ء: آن چيز را كم
كرد،- ته حقه: حق او را كم كردم،- الرجل: آن مرد را عيب كرد وبد گفت،- من قدره: از قدر ومنزلت او كاست.
=انتقض-
انتقاضا [نقض] البناء أو الحبل: خانه يا ريسمان از هم گسيخته وواژگون شد،- الجرح بعد برئه: زخم پس از بهبودى دوباره بازگشت،- الأمر بعد التئامه: آن امر يا كار پس از اصلاح تباه شد،- ت الطهارة:
طهارت باطل شد، «انتقض عليه البلد»: مردم شهر بر او شوريدند
ونافرمانى كردند.
=انتقع-
انتقاعا [نقع] النقيعة: شتر يا گوسفند را براى ميهمانى ذبح كرد،- القوم نقيعة: آن قوم قبل از تقسيم غنيمت بدست آمده ميان خود مقدارى گوسفند يا شتر ذبح كردند.
=انتقع-
[نقع] لونه: بر اثر سوك يا ترس رنگ چهره ى او دگرگون شد. (اين)
واژه لغتى است در امتقع).
=انتقف-
انتقافا [نقف] الحنظل: دانه ى حنظل را شكست،- الشي ء: آن چيز
را بيرون كشيد.
=انتقل-
انتقالا [نقل] من مكان الى آخر: از جايى به جاى ديگر رفت،-
فلان الى رحمة الله او إلى رضوانه: فلانى به رحمت خدا رفت، بدرود زندگى گفت، مرد،- الفرس: اسب هنگام راه پيمودن پاى خود را بر جاى دستهاى خود نهاد.
=انتقم-
انتقاما [نقم] منه: او را كيفر داد، از او انتقام گرفت.
=انتقه-
انتقاها [نقه] من الحديث: سخن را فهميد ودانست،- من مرضه: از
بيمارى بهبود يافت.
=انتكأ-
انتكاء [نكأ] حقه من فلان: حق خود را از فلانى گرفت ودريافت كرد.
=انتكب-
انتكابا [نكب] الرجل كنانته أو قوسه: آن مرد تركش تير يا كمان
خود را بر روى زانوى خود نهاد.
=انتكت-
انتكاتا [نكت] فلان: اين واژه مطاوع (نكت) است.
=انتكث-
انتكاثا [نكث] الحبل وغيره: ريسمان وجز آن از هم گسيخته شد،-
السواك: سر مسواك فرسوده شده،- فلان من حاجة الى أخرى: فلانى از نيازمندى كه داشت روى گردان شد وبه چيز ديگرى روى آورد.
=انتكس-
انتكاسا [نكس]: از سر بر زمين افتاد،- المريض: بيمار پس از
بهبودى دوباره دچار بيمارى شد. اين واژه را در زبان متداول (نكس) واسم آنرا (الدكسة) گويند.
=انتكش-
انتكاشا [نكش] البئر: گل ولاى چاه را بيرون كشيد. اين واژه به
معناى (نكش) است.
=انتكص-
انتكاصا [نكص] الرجل: آن مرد به عقب برگشت.
=انتكف-
انتكافا [نكف] الرجل: از آن چيز رهائى يافت،- القوم: آن قوم از
سرزمينى به سرزمين ديگر رفتند،- الحبل: ريسمان گسيخته شد،- الغيث: باران از او بريده شد،- اليه: به او ميل يا گرايش كرد،- العرق عن جبينه: عرق را از پيشانى خود پاك كرد.
=انتمى-
انتماء [نمي] فلان الى أبيه: فلانى خود را راست يا دروغ به
پدرش نسبت داد،- البازي: باز از جاى خود به جاى ديگر پريد،- فلان فوق الوسادة: فلانى بر روى بالش نشست وبلند نمايان شد.
=أنتن-
إنتانا [نتن] آن چيز بد بوى شد.
=انتهى-
انتهاء [نهي]: الشي ء: آن چيز به پايان رسيد،- اليك المثل او الخبر: مثل يا خبر به تو رسيد،- بفلان الى موضع كذا: با فلانى نا موضع معينى رسيد،- به الأمر الى ان: پايان كار او به جائى رسيد كه ... ،- عن الشي ء:
از آن چيز دست برداشت.
=الانتهازي-
[نهز]: مرد فرصت طلب، موقع شناس، ابن الوقت.
=الانتهازية-
[نهز]: فرصت طلبى، موقع
Halaman 141