Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
و«الأمم المتحدة»: هر دو تعبير به معناى سازمان ملل متفق است،
گروه، نژادى از مردم، راه وروش.
=أمتى-
إمتاء [متو]: رزق وروزى او پيوسته فراخ شد، عمر او دراز شد،
رفتار ناپسنديده كرد.
=امتاح-
امتياحا [ميح] الماء: آب را در مشت گرفت،- الرجل: نزد آن مرد
رفت واز او عطا خواست،- ه الحر او العمل: كار يا گرمى هوا او را به عرق انداخت.
=امتاد -
امتيادا [ميد]: طلب بخشش وعطا كرد.
=امتار-
امتيارا [مور] السيف: شمشير را از غلاف بيرون كشيد.
=امتار-
امتيارا [مير] لعياله أو لنفسه: براى خود يا خانواده اش آذوقه
ويا خواربار جمع آورى كرد.
=امتاز-
امتيازا [ميز]: از ديگرى جدا شد وعزلت گزيد،- القوم: برخى از آن قوم از برخى ديگر برترى يافتند،- بكذا: به آن چيز معروف ومشهور شد.
=امتأد-
امتئادا [مأد] الخير: خير وخوبى بدست آورد.
=امتثل-
امتثالا [مثل] المثل وبالمثل: سخن را بيان وروايت كرد،- الشي
ء: از آن چيز الهام گرفت ومانند آن را ساخت،- الطريقة: از آن روش پيروى كرد،- الأمر: امر را اطاعت كرد،- من القاتل: از قاتل قصاص كرد.
=امتحى-
امتحاء [محي] الشي ء: اثر يا نشانه ى آن چيز از بين رفت وپاك
شد (واژه ى امتحى لغتى است ضعيف كه از امحى گرفته شده است).
=الامتحان-
[محن]: مص، امتحان، آزمايش.
=امتحش-
امتحاشا [محش]: سوخت،- ته النار: آتش آن را سوزانيد،- فلان غضبا:
فلانى پر از خشم شد،- القمر: ماه رفت.
=امتحص-
امتحاصا [محص] الظبي في عدوه:
آهو در دويدن شتاب كرد.
=امتحض-
امتحاضا [محض] الرجل: آن مرد شير خالص نوشيد.
=امتحق-
امتحاقا [محق]: آن چيز پراكنده وباطل ومحو شد،- الحر الشي ء:
گرما آن چيز را سوزانيد،- الرجل: آن مرد مشرف به مرگ شد،- النبات: گياه از سختى گرما سوخت وخشك شد،- الشي ء: خير وبركت آن چيز بدر رفت.
=امتحن-
امتحانا [محن] الشي ء: آن چيز را آزمايش كرد،- الفضة: نقره را
آزمايش كرد.
=امتخ-
امتخاخا [مخ] العظم: مغز استخوان را بيرون كشيد.
=امتخر-
امتخارا [مخر] الريح: بينى خود را در برابر باد گرفت،- الشي ء:
آن چيز را برگزيد،- العظم: مغز استخوان را بيرون كشيد.
=امتخض-
امتخاضا [مخض] اللبن: شير خالص شد، شير در شير زنه جنبيد،- الولد:
بچه در شكم مادر جنبيد.
=امتخط-
امتخاطا [مخط]: از بينى خود مخاط (آب بينى) بيرون آورد،- الشي
ء: آن چيز را دزديد ،- السيف: شمشير را از غلاف بيرون كشيد.
=امتد-
امتدادا [مد]: كشيده وپهن شد، آن چيز دراز شد،- بهم السير: راه
رفتن آنها طولانى شد،- الى الشي ء: به آن چيز نگاه كرد،- فى مشيته: در راه رفتن خود ناز وتكبر كرد،- النهار: نيمه ى روز شد.
=امتدح-
امتداحا [مدح]: فراخ شد،- فلانا:
فلانى را مدح وستايش كرد.
=امتدر-
- امتدارا [مدر] المدر: شهرنشين شد.
=امتذق-
امتذاقا [مذق] الشراب أو اللبن: شراب يا شير با آب آميخته شد.
=امتر-
امترارا [مر] به وعليه: از نزد او گذشت.
=امترى-
امتراء [مري] اللبن ونحوه: شير ومانند آنرا استخراج كرد ويا
دوشيد،- فى الشي ء: در آن چيز شك كرد.
=امترس-
امتراسا [مرس] بالشي ء: خود را به آن چيز ماليد،- الخطباء والألسن فى الخصومة:
سخنرانان به يكديگر اعتراض كردند.
=امترش-
امتراشا [مرش] الشي ء: آن چيز را ربود، جمع آورى كرد،- لعياله:
براى خانواده خود كسب روزى كرد.
=امترط-
امتراطا [مرط] الشي ء: آن چيز را دزديد.
=امترق-
امتراقا [مرق] الشي ء: آن چيز رفت وبا شتاب گذشت،- السيف من غمده:
شمشير را از غلاف كشيد.
=امتزج-
امتزاجا [مزج] به: به آن چيز آميخته شد.
=امتسى-
امتساء [مسو] ما عند فلان: آنچه را كه نزد فلانى بود گرفت.
=امتسح-
امتساحا [مسح] السيف: شمشير را از غلاف كشيد.
=امتسخ-
امتساخا [مسخ] السيف: شمشير را از غلاف كشيد.
=امتسك-
امتساكا [مسك] به: به او چسبيد يا پناه برد.
=امتسل-
امتسالا [مسل] السيف: شمشير را از غلاف كشيد.
=امتش-
امتشاشا [مش] من مال فلان: چيزى از مال فلانى را گرفت،- ما فى الضرع: آنچه را از شير كه در پستان بود دوشيد،- العظم:
استخوان را مكيد،- الثوب: جامه را از تن بيرون كرد.
=امتشى-
امتشاء [مشي]: بچه ى ستوران آن قوم بسيار شدند.
=امتشر-
امتشارا [مشر] الراعي ورق الشجر: چوپان برگهاى درخت را با
چوبدستى خود براى دام وستوران فرو ريخت.
=امتشط-
امتشاطا [مشط]: مطاوع (مشط) است بمعناى شانه كرد،- ت المرأة:
آن زن موى خود را شانه كرد.
=امتشع-
امتشاعا [مشع] ثوب صاحبه: جامه ى دوست خود را دزديد،- ما فى الضرع او ما فى يد فلان: آنچه را كه در پستان يا در دست فلانى بود گرفت،- السيف: با شتاب
Halaman 128