دا نه پنهان كن بكلي دام شو
غنچه پنهان كن كياه بام شو
هركه داد او حسن خود را در مزاد
صد قضاي بد سوى او رو نهاد
چشمها وخشمها ورشكها
بر سرش ريزد چو آب از مشكها
دشمنان اورا ز غيرت مي درند
دوستان هم روزكارش مي برند
اوكه غافل بود از كشت بهار
او چه داند قيمت اين روز گار ***
Halaman tidak diketahui