क़ामूस अरबी फ़ारसी
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
शैलियों
در آن كار داورى را پذيرفت.
=احتل-
احتلالا [حل] المكان وبالمكان: در آن جاى فرود آمد؛ «احتل
القوم وبالقوم»: بر آن قوم فرود آمد،- البلد: آن شهر را با نيروى نظامى اشغال كرد،- المقام الأول: داراى مقام نخست يا رتبه اول گرديد.
=الاحتلال-
مص، «احتلال المدن»: اشغال نظامى شهرها؛ «جيوش الاحتلال»:
نيروى اشغالگر.
=احتلب-
احتلابا [حلب]: شير را از پستان دوشيد،- الناقة: شير ماده شتر
را دوشيد.
=احتلق-
احتلاقا [حلق] الرأس: موى سر را كوتاه كرد، موى سر را تراشيد.
=احتلم-
احتلاما [حلم] في نومه: با ديدن خواب شيطانى بهنگام خواب محتلم
شد،- الصبي: آن جوان بالغ شد وبه سن رشد رسيد.
=الأحتم-
[حتم ]: سياه.
=احتمى-
احتماء [حمي] منه: از او خوددارى وپرهيز كرد،- المريض: بيمار امتناع كرد.
الاحتمال: مص، امكان وقوع امرى؛ «صعب الاحتمال»: غير قابل
تحمل، گمان، پندار.
=احتمس-
احتماسا [حمس]: به هيجان آمد وبرانگيخته شد،- القرنان: آن دو
قهرمان با هم به نبرد پرداختند.
=احتمل-
احتمالا [حمل] الشي ء: آن چيز را حمل كرد،- الأمر: بر آن كار شكيبائى كرد وتحمل نمود،- الصيعة: از نيكوئى ولطفى كه به او شده بود سپاسگزارى كرد،- ما كان منه: او را از كارى كه كرده بود بخشيد وچشم پوشى كرد؛ «هذا امر يحتمل تأويلين»:
اين امرى است كه احتمال دو تأويل يا تفسير دارد.
=احتمل-
[حمل]: خشمگين شد،- لونه:
رنگ او دگرگون شد.
=احتنق-
احتناقا [حنق]: چاق وفربه شد.
=احتنك-
احتناكا [حنك] الفرس: افسار بر دهان اسب نهاد،- ه: بر او غالب
ومستولى شد،- الدهر الرجل: روزگار آن مرد را آزموده كرد،- الجراد الأرض: ملخ آنچه را از كشت كه بر روى زمين بود خورد.
=احتوى-
احتواء [حوي] الشي ء وعليه: شامل آن چيز شد، آن چيز را احراز
نمود، مشتمل بر آن چيز يا متضمن آن شد.
=احتوش-
احتواشا [حوش] القوم الرجل وعليه:
مردم در اطراف آن مرد جمع شدند واو را در ميان گرفتند،- القوم
الصيد: آن قوم شكار را بسوى يكديگر رمانيدند وخسته كردند.
=الاحتياط-
[حوط]: مص، «على سبيل الاحتياط»: بنا بر احتياط ودورانديشى.
=الاحتياطي-
منسوب به (الاحتياط) است؛ «المال الاحتياطي»: دارائيهاى اندوخته دولت؛ «الجيش الاحتياطي» (ا ع): نيروى ذخيره ارتش كه بهنگام ضرورت ونياز از آن استفاده مى شود؛ «احتياطي الذهب»:
ذخيره طلا در صندوق دولت؛ «احتياطي الزيت الخام»: ذخيره نفت
خام در مخازن وانبارهاى نفت؛ «حبس احتياطي»: بازداشت موقت؛ «تدابير احتياطية»: تدابير لازم براى جلوگيرى از هر حادثه بدى.
=أحث-
إحثاثا [حث] الرجل على الأمر: بمعناى (حثه) است.
=أحثر-
إحثارا [حثر] النخل: شكوفه خرما دانه برآورد.
=الأحجار-
من الخيل: اسبهائى كه براى زاد ونسل برگزيده شوند. اين كلمه
براى مفرد بكار نمى رود وهمواره جمع است.
=أحجر-
إحجارا [حجر] ه: او را پوشانيد وپنهان كرد.
=أحجز-
إحجازا [حجز]: به كشور حجاز آمد.
=أحجم-
إحجاما [حجم] عن الشي ء: از آن چيز خوددارى كرد، از ترس از آن
چيز منصرف شد.
=الأحجن-
م حجناء، ج حجن [حجن]: كج، شل.
=الأحجية-
ج أحاجي وأحاج [حجو]: سخن سربسته مانند لغز كه مردم با هم در
حل آن مسابقه دهند.
=أحد-
تأحيدا [أحد] المتعدد: آن چيز را يكتا كرد؛ «ثناه، ثلثه»: آن چيز را دو تا يا سه تا كرد،- العدد (ع ح): بر عدد يكى افزود؛ «احدت العشرة»: ده را يازده كردم.
=أحد-
إحدادا [حد] ت المرأة: آن زن پس از مرگ شوهرش آرايش را ترك
كرد،- السكين: چاقو را تيز كرد،- اليه النظر: به او با چشم تيزبين بسيار نگاه كرد.
=الأحد-
م إحدى، ج آحاد: يك، مرادف (الواحد) است؛ «احدهم»: يكى از
آنها، تنها، يكتا؛ «فلان احد الأحدين»: فلانى بى همتاست، روز يكشنبه، از نامهاى خداوند متعال است؛ «عبد الأحد»: بنده خدا،- (ع ح): شماره يك است.
=الإحد-
«احدى الإحد»: كار بد، گناه بزرگ.
=إحدى-
مؤنث (احد) بمعناى (الواحد) است كه هميشه با افراد جنس خود
مىيد مانند «احدى وعشرون واحدى عشرة»؛ «احدى بنات طبق»: بلاى سخت، مار.
=أحدب-
إحدابا [حدب] الرجل: آن مرد خميده پشت گرديد.
=الأحدب-
[حدب]: آنكه كمرش خميده شده باشد، خميده پشت،- ج حدب، م حدباء،
شمشير،- (ع ا): رگى در بازوى انسان.
=أحدث-
إحداثا [حدث] ه: آن چيز را به وجود آورد،- السيف: شمشير را جلا
داد،- الرجل: آن مرد غايط كرد.
=الأحدث-
[حدث]: تازه تر، نوتر، زمان نزديك.
=أحدج-
إحداجا [حدج] البعير: بر روى شتر كجاوه بست.
=أحدر-
إحدارا [حدر] ه: آن را به پائين فرستاد،- القراءة او المشي: در
خواندن يا راه رفتن شتاب كرد،- الثوب: ريشه هاى اطراف جامه را بافت،- الجلد: پوست را متورم كرد،- الجلد: پوست ورم كرد.
=الأحدر-
م حدراء ج حدر
من الخيل:
पृष्ठ 22