166

क़ामूस अरबी फ़ारसी

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

शैलियों

وعده وقرارى گذاردند.

=أوغسطس-

اوگست يا اوت كه بر آن (آب) نيز اطلاق مى شود ماه هشتم از سال

ميلادى شمسى است كه معادل مرداد ماه شمسى هجرى مى باشد.

=أوغل-

إيغالا [وغل] فلانا في كذا: فلانى را به چيزى درآورد،- فى السير: در رفتن شتاب كرد،- فى البلاد: به سير وسياحت در كشور پرداخت ودور شد،- فى العلم ونحوه:

در طلب دانش بسيار كوشيد،- القوم: آن قوم در ميان كوهها واز

سرزمين دشمن با شتاب گذشتند.

=أوغم-

إيغاما [وغم] ه: او را كينه توز كرد.

=أوفى-

إيفاء [وفي] بالوعد: به عهد وفا كرد،- النذر: نذر را ادا كرد،- الكيل:

پيمانه را تمام كرد،- فلانا حقه: حق فلانى را تمام وكمال داد،- المكان: به آن مكان آمد،- على المكان: بر آن مكان مشرف شد،- على الشي ء وفى الشي ء: بالاى آن چيز آمد ومشرف شد،- على المئة:

بر صد افزود.

=الأوفاض-

[وفض]: گروهى از مردم وبينوايان.

=أوفد-

إيفادا [وفد] فلانا إلى أو على الأمير:

فلانى را نزد حاكم فرستاد،- الرجل: آن مرد شتاب كرد،- الشي ء:

آن چيز بلند شد،- عليه: بر آن مشرف شد،- الريم: آهو سر خود را بلند وگوشهاى خود را تيز كرد.

=أوفر-

إيفارا [وفر] فلان الشي ء: فلانى آن چيز را فراوان كرد، آن چيز

را تمام كرد.

=الأوفر-

[وفر]: آنچه كه كامل وبدون نقص باشد؛ «اوفر حظا منه»: شانس بيشترى از او دارد.

=أوفر-

إيفازا [وفز] ه: او را شتابانيد.

=أوفض-

إيفاضا [وفض]: شتابيد ودويد،- ه: او را راند،- الإبل: شتران را

پراكنده كرد،- للرجل: براى آن مرد فرشى گسترد تا روى آن بنشيند.

=أوفق-

إيفاقا [وفق] القوم له: آن قوم به او نزديك وهمگى با وى هم

پيمان شدند،- السهم وبالسهم: سر تير را بر روى زه نهاد تا تير اندازى كند. (اين واژه مقلوب «افوق» است كه خيلى كم بكار مى رود).

=الأوق-

بد فالى، نحسى، سنگينى.

=الأوقاب-

[وقب]: متاع وآذوقه ى خانه.

=أوقب-

إيقابا [وقب]: گرسنه شد،- الشي ء:

آن چيز را داخل شكاف بزرگ ديوار قرار داد ،- النخل: شاخه هاى

نخل متعفن وبد بوى شد.

=أوقح-

إيقاحا [وقح] الحافر: سم سفت وسخت شد.

=أوقد-

إيقادا [وقد] النار: آتش را برافروخت.

=أوقر-

إيقارا وقرة (شاذ) [وقر] الدابة: بار سنگين بر ستور نهاد،- ت النخلة: خرماى نخل بسيار شد،- الدين فلانا: افزونى بدهى فلانى را سنگين بار كرد.

=أوقر-

[وقر] ت النخلة: نخل خرما پر بار شد.

=أوقص-

إيقاصا [وقص] ه: آن را كوتاه كرد.

=الأوقص-

م وقصاء، ج وقص [وقص]: آنكه گردنى كوتاه دارد؛ «عنق اوقص»:

گردنى كوتاه؛ «خذ اوقص الطريقين»: كوتاهترين آن دو راه را برگزين.

=أوقع-

إيقاعا [وقع] ه: او را به افتادن انداخت،- بالعدو: در جنگ با

دشمن بسيار كوشيد وكشت،- به الشر: او را به شر ودرد سر انداخت،- الدهر به: روزگار بر او چيره شد،- ت الروضة: باغ آب را در خود فرو برد،- المغني: آواز خوان لحنهاى موسيقى را با وزن صحيح سرود.

=أوقف-

إيقافا [وقف] ه: او را ايستاند، متوقف كرد،- تنفيذ الحكم: اجراى حكم را بتأخير انداخت،- اهتمامه على: كوشش خود را روى كارى استوار كرد،- الدار:

خانه را در راه خدا وقف كرد،- عن الأمر:

از آن كار روى گردانيد ومنصرف شد،- الجارية: براى آن دختر

دستبند ساخت.

=أوقن-

إيقانا [وقن]: پرنده را در آشيانه اش شكار كرد.

=الأوقيانس-

درياى شگرف، اقيانوس- اين واژه يونانى است-

الأوقية-

ج أواقي وأواق [وقي]: مقياس وزن است معادل يك دوازدهم رطل.

=أوكى-

إيكاء [وكي] القربة وعلى ما في القربة:

دهانه ى مشك يا آنچه را كه در آن بود با ريسمان بست،- الرجل:

آن مرد بخل ورزيد، كوشش بسيار كرد،- الفرس الميدان جريا: اسب ميدان را پر از دويدن كرد.

=الأوكاليبتوس-

أو شجرة الكينا (ن):

اوكاليپتوس، گياهى است زود رشد مى كند ومعمولا در زمينهاى

نمناك كشت مى شود كه در خشك كردن آنها سودمند است.

=أوكأ-

إيكاء [وكأ]: براى او تكيه گاه آماده كرد،- على الشي ء: بر آن

چيز اتكال كرد.

=أوكب-

إيكابا [وكب]: به همراه آن گروه روان شد،- على الأمر: بر آن كار مواظبت كرد،- ه: او را خشمگين كرد،- الطائر:

پرنده آماده ى پرواز شد.

=أوكد-

إيكادا [وكد] العهد أو السرج: پيمان يا زين را محكم واستوار

بست. (اين واژه با واو فصيحتر است).

=الأوكد-

[وكد]: افعل التفصيل است.

=أوكس-

إيكاسا [وكس] مال التاجر: دارائى تاجر از بين رفت.

=أوكس-

[وكس] التاجر في تجارته: آن تاجر ورشكست شد ودارائى خود را از

دست داد.

=الأوكس-

[وكس]: كمتر؛ «رجل اوكس»: مردى بخيل يا كم شانس

الأوكسيد-

به واژه ى (الأكسيد) رجوع شود.

=أوكع-

إيكاعا [وكع] الرجل: آن مرد كارى سخت ومهم ارائه داد، كم خير

شد،- الشي ء: آن كار را محكم واستوار كرد،- ت القدم: كف پا درشت وسخت شد.

=الأوكع-

م وكعاء [وكع]: آنكه زير پنجه ى پايش خميدگى به سوى انگشت كوچك

पृष्ठ 166