क़ामूस अरबी फ़ारसी

फ़ुआद अफ़राम बुस्तानी d. 1324 AH
101

क़ामूस अरबी फ़ारसी

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

शैलियों

=اغتم-

اغتماما [غم]: اندوهگين شد،- النبات: گياه بلند وبسيار شد،-

الرجل: آن مرد خود را خانه نشين كرد وبيرون نرفت.

=الأغتم-

م غتماء [غتم]: آنكه در سخن گفتن فصيح نباشد؛ رجل اغتم وقوم غتم واغتام»:

مرد يا قومى كه سخن فصيح نگويند.

=الاغتماض-

[غمض]: مص؛ «اتاني ذلك على اغتماض»: آن كار بگونه اى آسان

وبدون تكلف به من روى آورد.

=اغتمد-

اغتمادا [غمد] الليل: همانند نيام داخل در شب شد وتاريكى او را

فرا گرفت.

=اغتمر-

اغتمارا [غمر]: به درون آب فرو رفت، بر چهره خود زعفران

ماليد،- الماء الشي ء: آب آن چيز را پوشانيد.

=اغتمز-

اغتمازا [غمز] ه: بر او طعنه زد،- الكلمة: آن سخن را سست وپوچ شمرد.

=اغتمس-

اغتماسا [غمس] في الماء: در آب فرو رفت،- فى الشي ء: داخل آن

چيز شد.

=اغتمص-

اغتماصا [غمص] ه: او را تحقير كرد وكوچك شمرد.

=اغتمض-

اغتماضا [غمض] البرق:

درخشندگى برق فرو نشست،- الرجل عن الإساءة»: آن مرد از بدى چشم

پوشى كرد.

=اغتنى-

اغتناء [غني]: توانگر شد. اين واژه ضد (افتقر) است.

=اغتنم-

اغتناما [غنم] الشي ء: آن چيز را غنيمت شمرد، فرصت بدست آورد

وغنيمت گرفت؛ «اغتنم الفرصة»: از فرصت استفاده كرد.

=اغتهب-

اغتهابا [غهب]: در تاريكى به راه افتاد.

=أغث-

إغثاثا [غث]: لاغر شد، گنديد،- اللحم: گوشت گنديده خريد،- في

الكلام: به آنچه كه سودى ندارد سخن گفت.

=أغثى-

إغثاء [غثو] الوادي: بازمانده هاى سيل در آن دره بسيار شد.

=الأغثر-

من غثراء، ج غثر [غثر]: آنچه كه به رنگ خاكى وسرخ مايل به سبزى

باشد، جامه هاى پر پشم، خزه كه روى آب در آيد،- (ح): شير،- (ح): گرگ.

=الأغثم-

م غثماء، ج غثم [غثم]: آنچه كه به رنگ سفيد مايل به سياهى باشد.

=أغد-

إغدادا [غد]: غده در آورد،- عليه: از فرط خشم باد كرد وبر افروخته شد.

=اغد-

[غد]: غده دار شد.

=أغدر-

إغدارا [غدر] ه: او را گذاشت ورفت، او را باقى گذاشت، او را در

سنگلاخ انداخت.

=أغدف-

إغدافا [غدف] الليل: سياهى شب گسترده شد،- ت المرأة قناعها على وجهها:

زن بر چهره خود رو بند انداخت،- الشبكة على الصيد: شكارچى دام

بر روى شكار افكند،- البحر: موجهاى دريا به رنگ تيره در آمد.

=اغدق-

إغداقا [غدق] العطاء على فلان: به فلانى عطا وبخشش بسيار داد،- المطر:

باران بسيار شد،- العيش: زندگى فراخ شد،- ت الأرض: زمين پر

بركت وبارور شد.

=اغدودف-

اغديدافا [غدف] الليل: شب آمد وتاريكى گسترد.

=اغدودق-

اغديداقا [غدق] المطر: قطره هاى باران بسيار شد،- ت عين الماء:

چشمه آب پر آب وگوارا شد.

=اغدودن-

اغديدانا [غدن] النبت: گياه سبز وپر رنگ شد،- الشعر: موى بلند

وفرفرى شد،- الرجل: آن مرد افتاد وسست شد.

=الأغذى-

[غذو]: آنكه غذاى بيشتر دارد.

=الأغر-

م غراء، ج غر وغران [غر]: مرد نيكو كار، زيبارو، آنچه كه سفيد

باشد، مهتر وبزرگوار،- من الخيل: اسبى كه در پيشانى سفيدى دارد،- من الايام: روزهاى بسيار گرم.

=أغرى-

إغراء [غرو] الرجل بكذا: آن مرد را به چيزى برانگيخت،- العداوة

بينهم: ميان آنها دشمنى واختلاف انداخت.

=أغرب-

إغرابا [غرب]: بسوى غرب آمد، چيزى شگفت آورد، از غرائب سخن فصيح گفت، حال او نيكو شد، در شهرها به گردش وانديشيدن پرداخت،- فى الضحك ونحوه: در خنديدن ومانند آن زياده روى كرد،- الفرس فى جريه: اسب در دويدن شتاب كرد،- ه: او را دور كرد،- الحوض: حوض را پر از آب كرد،- المريض: درد بيمار سخت شد،- عليه وبه: با او كارى زشت كرد.

=أغرب-

[غرب] المريض: درد بيمار سخت شد.

=اغرد-

إغرادا [غرد] ه الطائر: پرنده با آواز خود او را شادمان كرد.

=أغرز-

إغرازا [غرز] الإبرة: سوزن را فرو كرد،- الوادي: دره گياهان

ريز بر آورد.

=أغرس-

إغراسا [غرس] الشجر: درخت را در زمين كاشت.

=أغرض-

إغراضا [غرض] الإناء: جام را پر كرد،- فلانا: فلانى را خسته

وآزرده كرد،- الغرض: به هدف زد.

=أغرق-

إغراقا [غرق] ه: او را غرق كرد،- السوق بالبضائع: بازار را پر از كالاهاى تجارى كرد،- اللجام بالفضة:

لگام اسب را با نقره زيور داد،- فى القوس:

كمان را تا آنجا كه ممكن بود كشيد.

=أغرم-

إغراما [غرم] ه الدين: او را ملزم به پرداخت بدهى كرد.

=أغرم-

[غرم] بالشي ء: به آن چيز عشق ورزيد.

=الأغرود-

ج أغاريد [غرد]: آواز پرنده.

=الأغرودة-

ج أغاريد [غرد]: مترادف (الأغرود) است.

=اغرورق-

اغريراقا [غرق] ت العين: چشم پر از اشك شد.

=أغري-

[غرو] بكذا: به آن چيز ناخداگاه

पृष्ठ 101