Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
بود؛ «يوما اشبه ذلك»: روزى كه مانند آن روز بود.
=الأشبه-
[شبه]: اسم تفضيل است؛ «هو اشبه ب»: او شبيه است ب ... ؛ «ما
اشبه الليلة بالبارحة»: اين تعبير ضرب المثلى است در همسانى وتشابه آينده با گذشته.
=الأشبور-
[شبر] (ح): گونه اى ماهى است.
=الإشبين-
ج أشابين، م إشبينة [شبن]: ساقدوش داماد يا عروس در شب عروسى.- اين كلمه سريانى است-
أشت-
إشتاتا [شت] الأشياء: آن چيزها را پراكنده كرد؛ «اشت بي قومي»:
قوم من كارهاى مرا پراكنده واز هم جدا كردند.
=أشتى-
إشتاء [شتو] القوم: آن قوم به فصل زمستان در آمدند، آن قوم در زمستان تهى دست وبينوا شدند؛ «هذا شي ء يشتينى»:
اين چيز براى من در فصل زمستان كافى وبسنده باشد.
=اشتاب-
اشتيابا [شوب]: در هم آميخته شد.
=اشتار-
اشتيارا [شور] العسل: عسل را جمع آورى كرد.
=اشتاط-
اشتياطا [شيط] عليه: بر او خشمگين شد.
=اشتاع-
اشتياعا [شيع] الرجلان في دار: آن دو مرد با هم در يك خانه
شريك شدند.
=اشتاف-
اشتيافا [شوف] اليه: او را بدقت نگريست،- البرق: به آذرخش
نگريست تا جهت آنرا در آسمان بداند،- الجرح زخم سخت وسفت شد.
=اشتاق-
اشتياقا [شوق] ه و- اليه: دل او بسويش مايل ومشتاق شد.
=اشتام-
اشتياما [شيم] في الشي ء أو الأمر: در آن چيز داخل شد.
=اشتأى-
اشتئاء [شأي] القوم: بر آن قوم پيشى وسبقت گرفت،- التراب من
البئر: خاك را از چاه بيرون كشيد.
=اشتبك-
اشتباكا [شبك]: آن چيز درهم وآميخته شد،- القوم بالأيدي: آن
قوم با يكديگر زد وخورد كردند،- فى حرب: در جنگ پيكار كرد، جنگ را آغاز كرد.
=اشتبه-
اشتباها [شبه] في الأمر: در راستى ودرستى آن امر شك كرد،- الأمر عليه: كار بر او پوشيده شد،- فى فلان: به فلانى گمان برد ولى مطمئن نبود،- الرجلان:
هر يك شبيه ديگرى بودند.
=اشتجر-
اشتجارا [شجر] القوم: آن قوم با هم مشاجره وپيكار كردند،-
الرجل: آن مرد دست خود را زير چانه اش نهاد وبر آرنج خود تكيه كرد،- نومه: خواب او نا آرام شد،- الرجل: آن مرد به جلو رفت، پيشرفت كرد، خود را با شتاب رهانيد.
=اشتد-
اشتدادا [شد]: سخت واستوار شد،- عليه المرض: بيمارى بر او سخت شد،- على قرنه فى الحرب: بر رقيب خود در جنگ به سختى حمله كرد،- فى السير:
در راه رفتن شتاب كرد.
=اشتده-
اشتداها [شده]: سرگردان شد.
=الأشتر-
م شتراء، ج شتر [شتر]: آنكه لب پايينش شكافته باشد، آنكه پلك
چشمش برگشته يا شكافته يا فروهشته باشد.
=اشترى-
اشتراء [شري] الشي ء: آن چيز را خريد، فروخت.
=الاشتراع-
[شرع]: مص، «تثنية الاشتراع»:
سفر پنجم از كتاب اسفار موسى.
=الاشتراك-
ج اشتراكات [شرك]: مص، آنچه از مال كه براى مدت معينى در برابر
استفاده از چيزى پرداخت شود؛ «الاشتراك فى جريدة او مجلة»: آبونمان شدن در روزنامه يا مجله.
=الاشتراكات-
[شرك] ويقال لها أيضا المضاعفات (طب): سخت شدن حال بيمار در
اثر پديد آمدن عوارض ديگرى در دوران بيمارى.
=الاشتراكي-
[شرك]: آنكه پيرو مكتب سوسياليسم است، اشتراكي.
=الاشتراكية-
[شرك]: سوسياليسم يا عقيده اشتراكى كه هدف آن تغيير جامعه
بگونه شركت دادن همه مردم در امور دارائى وكار ومصرف در كشور است.
=اشترط-
اشتراطا [شرط] عليه كذا: او را ملزم به چيزى يا كارى كرد.
=اشترع-
اشتراعا [شرع] الشريعة: براى دين قانون وآئين وضع كرد.
=اشترك-
اشتراكا [شرك] الأمر: آن كار پوشيده ومشتبه شد،- القوم فى كذا:
آن گروه با هم در امرى شركت كردند،- فى عمل كذا: در آن كار مشاركت كرد، براى انجام كار كمك كرد،- فى الجريدة: بهاى روزنامه را پرداخت ودر آن مشترك شد.
=اشتط-
اشتطاطا [شط]: مترادف (اشط) است.
=اشتعل-
اشتعالا [شعل] ت النار: آتش شعله ور شد،- فلان: فلانى از خشم
بر افروخته شد،- الرأس شيبا: در اثر پيرى موى سر سفيد شد.
=اشتغل-
اشتغالا [شغل]: به كار مشغول شد،- بكذا: به آن كار سرگرم شد،-
الدواء فيه: دارو در او اثر خوب وشفا بخش داشت،- فيه السم: زهر در بدن او كارگر شد،- قلبه: دل او آشفته ودر كارهايش سرگردان شد.
=اشتف-
اشتفافا [شف] الإناء: آنچه كه در ظرف بود نوشيد.
=اشتفى-
اشتفافا [شفي]: به مراد خود رسيد وبه آن بسنده نمود،- بكذا: به
آن چيز شفا يافت،- به: او را شماتت كرد واز مصيبتى كه بر وى وارد شده بود خوشحال شد،- غليله منه: نياز خود را گرفت ودلش خورسند شد.
=اشتق-
اشتقاقا [شق] الشي ء: پاره اى يا نيمى از آن چيز را گرفت،- الكلمة من الكلمة:
كلمه را از كلمه اى ديگر ساخت؛ «اشتق ضرب من الضرب»: واژه (ضرب) از (الضرب) مشتق وگرفته شده است،- الطريق فى الفلاة: راه بيابان پيش گرفت وروانه شد،- الفرس فى عدوه: اسب هنگام دويدن به چپ وراست حركت كرد،- فى الكلام او الخصومة: به هنگام سخن يا منازعه بدون
Shafi 78