Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
=تسطح-
تسطحا [سطح]: مطاوع (سطح) است،- الرجل: آن مرد بر پشت خوابيد- اين تعبير در زبان متداول رايج است-
التسطيح-
[سطح]: مص؛ «تسطيح الكرة»:
ترسيم كره ى زمين بر روى سطح مستوى با رعايت قواعد تعيين شده
در نقشه هاى جغرافيائى.
=تسع-
- تسعا القوم: آن مرد نهمين نفر آن قوم بود، آن قوم را نه نفر
گردانيد، يك نهم مال آنها را گرفت،- المال: يك نهم آن مال را گرفت.
=التسع-
ج أتساع: يك نهم هر چيزى.
=التسعة-
ج تسعات، مؤنثه تسع (ع ح): سه سه تا؛ «تسعة رجال»: نه نفر مرد؛
«تسع نساء»: نه نفر زن و«تسعة عشر رجلا»: نوزده مرد و«تسع عشرة امرأة»: نوزده نفر زن.
=تسعد-
تسعدا [سعد]: فال خوب زد. اين واژه ضد (تشاءم) است،- الراعي:
چوپان بدنبال گياه (سعدان) شد.
=تسعر-
تسعرا [سعر] ت النار: آتش روشن شد،- الحطب: هيزم آتش گرفت.
=تسعف-
تسعفا [سعف] ت أظفاره: ناخنهاى او شكاف برداشت.
=التسعون-
نه ده تا، نود.
=التسعوية-
مترادف (التساعية) است.
=تسفر-
تسفرا [سفر] المرأة: از آن زن خواست تا روى خود را باز
نگاهدارد.
=تسفع-
تسفعا [سفع] بالنار: با آتش خود را گرم كرد.
=تسفل-
تسفلا [سفل]: پائين آمد، فرود آمد.
=تسفه-
تسفها [سفه] الرجل: خود را به نادانى زد،- ت الريج: باد به
سختى وزيد،- ت الريح الغصون: باد شاخه هاى درخت را كج كرد،- فلانا عن ماله: او را در مال خود فريب داد.
=تسقى-
تسقيا [سقي]: نوشيدن را پذيرفت وسيراب شد.
=تسقط-
تسقطا [سقط] ه: خطا ولغزشهاى او را پيگيرى كرد،- الخير: اندك
اندك از نكوئى بهره مند شد.
=تسقف-
تسقفا [سقف]: اسقف مسيحيان شد.
=تسكع-
تسكعا [سكع]: مدتى را در كارهاى باطل گذرانيد،- الظلمة: به
تاريكى زد،- فى امره او مسيره: در كار ورفتار خود سرگردان شد،- له: نسبت به او چاپلوسى واظهار زبونى كرد. اين تعبير در زبان متداول رايج است.
=تسكف-
تسكفا [سكف] الباب: پاى بر روى آستانه ى درب گذاشت.
=تسكن-
تسكنا [سكن]: آرامش يافت وبا وقار شد، بينوا شد.
=تسلى-
تسليا [سلو]: مطاوع (سلى وأسلى) است؛ «سلاه واسلاه فتسلى» او
را آرامش خاطر داد پس او آرام شد،- الهم: اندوه دور شد.
=تسلح-
تسلحا [سلح]: آن مرد سلاح در بر كرد.
=تسلخ-
تسلخا [سلخ] جلده: پوست او خراشيده شد.
=تسلس-
تسلسا [سلسل] الشي ء: آن چيز نرم وروان شد.
=تسلسل-
تسلسلا [سلسل] الماء: آب در سرازيريها به راه افتاد،- فرند
السيف: تيغه ى شمشير درخشيد،- الثوب: پيراهن پوشيده شد تا اينكه نرم گرديد.
=التسلسل-
[سلسل]: مص، ترتيب، تسلسل؛ «تسلسل الأفكار»: تتابع وپياپى شدن
انديشه ها.
=تسلط-
تسلطا [سلط] عليه: بر او مسلط شد وتوان يافت.
=التسلطية-
[سلط]: سياست توسع استعمارى يا (امپرياليسم).
=تسلع-
تسلعا [سلع] عقبه: پشت آن چيز شكاف برداشت.
=تسلف-
تسلفا [سلف] الرجل: آن مرد پيش غذا خورد،- المال: وام گرفت.
=تسلق-
تسلقا [سلق]: بر پشت خوابيد،- على فراشه: از درد يا اندوه
ناآرام شد،- الجدار: از ديوار بالا رفت.
=تسلل-
تسللا [سل] من الزحام: از ميان جمعيت آهسته وپنهانى بيرون رفت.
=تسلم-
تسلما [سلم] الشي ء: آن چيز را گرفت، تحويل گرفت،- منه: از او
دورى كرد،- الرجل: آن مرد مسلمان شد.
=التسليف-
[سلف]: مص، پيش پرداخت مدت دار پرداخت وام، مساعدة.
=التسليم-
[سلم]: مص، تسليم شدن،- عند ارباب السياسة: ودر اصطلاح
سياستمداران دست از جنگ كشيدن واعلام آتش بس وتسليم شدن به دشمن است.
=تسمى-
تسميا [سمو]: ناميده شد، اين واژه مطاوع (سمى) است،- الى او
بالقوم: به آن قوم منتسب شد.
=تسمح-
تسمحا [سمح] في كذا: در آن كار آسان گرفت.
=تسمر-
تسمرا [سمر]: مطاوع (سمر) است.
=تسمع-
تسمعا [سمع] الرجل واليه: به سخنان آن مرد گوش داد؛ ودر زبان
متداول تعبير «تسمع عليه» را موقعى گويند كه شخصى بخواهد چيزى را كه ديگرى آهسته مى گويد بشنود.
=تسمك-
تسمكا [سمك]: بلند شد ومرتفع گرديد.
=تسمل-
تسملا [سمل]: ته مانده ى آب را نوشيد،- النبيذ: در نوشيدن مى
پافشارى كرد.
=تسمن-
تسمنا [سمن]: چاق وفربه شد، به آنچه كه نداشت از خير وبزرگوارى
ادعا كرد.
=التسميط-
[سمط]: مص،- (طب): التهابى است كه در بالاى رانها بعلت سائيده
شدن بهم از بسيارى راه رفتن پديد آيد.
=تسنى-
تسنيا [سني] الأمر: آن كار آماده شد،- الرجل: آن مرد در كارهاى خود سهل وآسان شد،- القفل: قفل باز شد،- الرجل:
Shafi 228