Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
=أنهك-
إنهاكا [نهك] ه: در كيفر دادن به او زياده روى كرد،- ه المرض او التعب:
بيمارى يا خستگى او را خسته وفرسوده كرد.
=انهك-
انهكاكا [هك] البعير: شتر هنگام خوابيدن به زمين چسبيد،-
الرجل: مي در آن مرد اثر كرد واو را مست نمود.
=أنهل-
إنهالا [نهل] الإبل: شتران را براى اولين بار آب داد،- فلانا: فلانى را خشمگين ساخت،- القوم: شتران آن قوم اولين نوبت آب را خوردند،- القوم زرعهم:
آن قوم كشتزار خود را براى نوبت اول آبيارى كردند.
=انهل-
انهلالا [هل] المطر: باران با صداى بسيار سخت فرو ريخت،- ت
السماء بالمطر: آسمان باريد،- ت العين: چشم اشك ريخت.
=انهلب-
انهلابا [هلب] الشعر: موى كنده شد.
=انهلت-
انهلاتا [هلت] الشي ء: مطاوع (هلت) است؛ «انهلت يعدو»: بيرون
شد ومى دويد.
=انهلك-
انهلاكا [هلك]: خود را به نابودى كشانيد.
=انهم-
انهماما [هم] الشحم أو البرد: پيه يا برف آب شد،- العرق فى
جبينه: عرق از پيشانى وى روان شد،- ت البقول: دانه ها وسبزيها در ديگها پخته شدند ،- الشيخ: آن پير سالخورده وناتوان شد.
=انهمر-
انهمارا [همر] الماء: آب ريخته وروان شد،- البناء: ساختمان
ويران شد،- ت الشجرة: درخت برگ ريخت وبرگهاى آن پراكنده شدند.
=انهمز-
انهمازا [همز] ت الكلمة أو الحرف: كلمه يا حرف با همزه تلفظ شد
يا اينكه بر روى كلمه يا حرف علامت همزه قرار گرفت.
=انهمك-
انهماكا [همك] في الأمر: در آن كار كوشش بسيار كرد.
=انهمل-
انهمالا [همل] ت عينه: اشك چشم ريخته وروان شد،- ت السماء:
آسمان پيوسته باريد.
=انهوى-
انهواء [هوي] الشي ء: آن چيز از بالا به پائين افتاد. اين كلمه
بسان (هوى) است.
=أنوى-
إنواء [نوي] الرجل: آن مرد دور شد يا سفرهايش بسيار گرديد،-
حاجته: نياز او را برآورد،- ت البسرة: غوره ى خرما هسته دار شد،- فلان: فلانى هسته ها را بدور ريخت.
=الأنواط-
[نوط]: جمع (النوط) است بمعناى سبدهاى خرما، چيزهاى آويخته شده.
=الأنوأ-
[نوأ]: مرد داناتر به وضع هوا يا ستاره شناسى؛ «ما بالبادية
انوأ من فلان»: در روستا وبيابان كسى از فلانى در هواشناسى داناتر نيست.
=أنور-
إنوارا [نور] الشي ء: آن چيز نمايان وآشكار شد.
=الأنور-
[نور]: اسم تفضيل است، زيباى درخشنده.
=انورب-
انورابا [ورب] الشي ء: آن چيز پيچيده وكج شد. اين واژه در زبان
متداول رايج است.
=الأنوس-
[أنس]: آنكه بسيار مهربان باشد.
=الأنوف-
ج أنف [أنف]: بزرگمنش، گرانقدر.
=الأنوفيليس-
أو بعوضة الأجمية (ح): پشه ى مالاريا كه در همه جاى جهان
پراكنده وحامل ميكروب مالاريا است كه هنگام نيش زدن آنرا به انسان منتقل مى كند.
=الأنوق-
[أنق] (ح): عقاب،- (ح):
كركس؛ «هو اعز من بيض الأنوق»: اين تعبير ضرب المثلى است براى
كار نشدنى يا آنچه كه به آن نرسند زيرا كركس روى قله هاى سخت وبلند تخم مى گذارد كه دسترسى به آن دشوار است.
=أنوك-
انواكا [نوك] ه: او را نادان واحمق يافت.
=الأنوك-
ج نوكى ونوك: م نوكاء ج نوك [نوك]:
احمق، بسيار احمق، نادان وناتوان، آنكه هنگام سخن زبانش بند
آيد؛ «ما انوكه»: چه قدر احمق است. اين تعبير مترادف «ما احمقه» است وتعبير (انوك به) در اينجا گفته نمى شود.
=أني-
يأنى أنيا وإنى: درنگ كرد ودير آمد.
=الأني-
دير آمده، عقب افتاده.
=الأنيب-
م نيباء، ج نيب [نيب]: آنكه دندان درشت دارد، درشت دندان.
=الأنية-
[وني] من النساء: زن سست حركت.
=الأنيث-
[أنث]: نرم؛ «سيف انيث»: شمشير كند؛ «مكان انيث»: زمين بسيار
روينده.
=الأنيس-
انس گيرنده، مأنوس،- (ح):
پرنده اى آبى است كه صدايش بسان صداى گاو است؛ «ما بالدار من
انيس»: در خانه كسى نيست.
=الأنيسون-
(ن): گياهى است خوشبو كه دانه هاى آن در ساختن مشروبات وشيرينى
بكار برده مى شود. اين واژه يونانى است ودر زبان متداول عربى به آن (يانسون) گويند.
=الأنيق-
زيباى خيره كننده، خوشنما روضة انيق، انيقة»: باغ سرسبز وزيبا.
=الأنين-
ناله ى دردمند يا بيمار؛ «انين الأطفال»: ناله ى كودكان؛ «انين
الجياع»: آه وناله ى گرسنگان.
=أه-
اسم فعل است كه هنگام درد گويند وبه معناى مضارع است.
=أه-
مترادف (أه) است.
=أه-
- أها وأهة وإهة: به هنگام درد آه كشيد.
=أهاب-
إهابة [هيب] الرامي بغنمه: تيرانداز به گوسفندان خود نهيب داد
كه بايستند يا برگردند،- بالإبل: شتران را با تعبير (هاب) نهيب داد،- بالخيل: اسبان را صدا زد يا نهيب داد وگفت «هب» يا «هبي»: اى اسبان برگرديد،- بصاحبه: دوست خود را صدا زد وبه او روى آورد.
=الإهاب-
ج أهب وأهب وآهبة [أهب]: پوست يا پوست دباغى نشده.
=أهاج-
إهاجة [هيج] ت الريح النبت: باد گياه را خشك كرد.
Shafi 157