157

Qamus Carabi Farsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Nau'ikan

=أنهك-

إنهاكا [نهك] ه: در كيفر دادن به او زياده روى كرد،- ه المرض او التعب:

بيمارى يا خستگى او را خسته وفرسوده كرد.

=انهك-

انهكاكا [هك] البعير: شتر هنگام خوابيدن به زمين چسبيد،-

الرجل: مي در آن مرد اثر كرد واو را مست نمود.

=أنهل-

إنهالا [نهل] الإبل: شتران را براى اولين بار آب داد،- فلانا: فلانى را خشمگين ساخت،- القوم: شتران آن قوم اولين نوبت آب را خوردند،- القوم زرعهم:

آن قوم كشتزار خود را براى نوبت اول آبيارى كردند.

=انهل-

انهلالا [هل] المطر: باران با صداى بسيار سخت فرو ريخت،- ت

السماء بالمطر: آسمان باريد،- ت العين: چشم اشك ريخت.

=انهلب-

انهلابا [هلب] الشعر: موى كنده شد.

=انهلت-

انهلاتا [هلت] الشي ء: مطاوع (هلت) است؛ «انهلت يعدو»: بيرون

شد ومى دويد.

=انهلك-

انهلاكا [هلك]: خود را به نابودى كشانيد.

=انهم-

انهماما [هم] الشحم أو البرد: پيه يا برف آب شد،- العرق فى

جبينه: عرق از پيشانى وى روان شد،- ت البقول: دانه ها وسبزيها در ديگها پخته شدند ،- الشيخ: آن پير سالخورده وناتوان شد.

=انهمر-

انهمارا [همر] الماء: آب ريخته وروان شد،- البناء: ساختمان

ويران شد،- ت الشجرة: درخت برگ ريخت وبرگهاى آن پراكنده شدند.

=انهمز-

انهمازا [همز] ت الكلمة أو الحرف: كلمه يا حرف با همزه تلفظ شد

يا اينكه بر روى كلمه يا حرف علامت همزه قرار گرفت.

=انهمك-

انهماكا [همك] في الأمر: در آن كار كوشش بسيار كرد.

=انهمل-

انهمالا [همل] ت عينه: اشك چشم ريخته وروان شد،- ت السماء:

آسمان پيوسته باريد.

=انهوى-

انهواء [هوي] الشي ء: آن چيز از بالا به پائين افتاد. اين كلمه

بسان (هوى) است.

=أنوى-

إنواء [نوي] الرجل: آن مرد دور شد يا سفرهايش بسيار گرديد،-

حاجته: نياز او را برآورد،- ت البسرة: غوره ى خرما هسته دار شد،- فلان: فلانى هسته ها را بدور ريخت.

=الأنواط-

[نوط]: جمع (النوط) است بمعناى سبدهاى خرما، چيزهاى آويخته شده.

=الأنوأ-

[نوأ]: مرد داناتر به وضع هوا يا ستاره شناسى؛ «ما بالبادية

انوأ من فلان»: در روستا وبيابان كسى از فلانى در هواشناسى داناتر نيست.

=أنور-

إنوارا [نور] الشي ء: آن چيز نمايان وآشكار شد.

=الأنور-

[نور]: اسم تفضيل است، زيباى درخشنده.

=انورب-

انورابا [ورب] الشي ء: آن چيز پيچيده وكج شد. اين واژه در زبان

متداول رايج است.

=الأنوس-

[أنس]: آنكه بسيار مهربان باشد.

=الأنوف-

ج أنف [أنف]: بزرگمنش، گرانقدر.

=الأنوفيليس-

أو بعوضة الأجمية (ح): پشه ى مالاريا كه در همه جاى جهان

پراكنده وحامل ميكروب مالاريا است كه هنگام نيش زدن آنرا به انسان منتقل مى كند.

=الأنوق-

[أنق] (ح): عقاب،- (ح):

كركس؛ «هو اعز من بيض الأنوق»: اين تعبير ضرب المثلى است براى

كار نشدنى يا آنچه كه به آن نرسند زيرا كركس روى قله هاى سخت وبلند تخم مى گذارد كه دسترسى به آن دشوار است.

=أنوك-

انواكا [نوك] ه: او را نادان واحمق يافت.

=الأنوك-

ج نوكى ونوك: م نوكاء ج نوك [نوك]:

احمق، بسيار احمق، نادان وناتوان، آنكه هنگام سخن زبانش بند

آيد؛ «ما انوكه»: چه قدر احمق است. اين تعبير مترادف «ما احمقه» است وتعبير (انوك به) در اينجا گفته نمى شود.

=أني-

يأنى أنيا وإنى: درنگ كرد ودير آمد.

=الأني-

دير آمده، عقب افتاده.

=الأنيب-

م نيباء، ج نيب [نيب]: آنكه دندان درشت دارد، درشت دندان.

=الأنية-

[وني] من النساء: زن سست حركت.

=الأنيث-

[أنث]: نرم؛ «سيف انيث»: شمشير كند؛ «مكان انيث»: زمين بسيار

روينده.

=الأنيس-

انس گيرنده، مأنوس،- (ح):

پرنده اى آبى است كه صدايش بسان صداى گاو است؛ «ما بالدار من

انيس»: در خانه كسى نيست.

=الأنيسون-

(ن): گياهى است خوشبو كه دانه هاى آن در ساختن مشروبات وشيرينى

بكار برده مى شود. اين واژه يونانى است ودر زبان متداول عربى به آن (يانسون) گويند.

=الأنيق-

زيباى خيره كننده، خوشنما روضة انيق، انيقة»: باغ سرسبز وزيبا.

=الأنين-

ناله ى دردمند يا بيمار؛ «انين الأطفال»: ناله ى كودكان؛ «انين

الجياع»: آه وناله ى گرسنگان.

=أه-

اسم فعل است كه هنگام درد گويند وبه معناى مضارع است.

=أه-

مترادف (أه) است.

=أه-

- أها وأهة وإهة: به هنگام درد آه كشيد.

=أهاب-

إهابة [هيب] الرامي بغنمه: تيرانداز به گوسفندان خود نهيب داد

كه بايستند يا برگردند،- بالإبل: شتران را با تعبير (هاب) نهيب داد،- بالخيل: اسبان را صدا زد يا نهيب داد وگفت «هب» يا «هبي»: اى اسبان برگرديد،- بصاحبه: دوست خود را صدا زد وبه او روى آورد.

=الإهاب-

ج أهب وأهب وآهبة [أهب]: پوست يا پوست دباغى نشده.

=أهاج-

إهاجة [هيج] ت الريح النبت: باد گياه را خشك كرد.

Shafi 157