Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
شمرد؛ «إقتحمته عيني»: به او اعتنا نكردم.
=إقتد-
اقتدادا [قد] الشي ء: آن چيز را بريد،- الشي ء: آن چيز شكاف
برداشت،- الأمور: كارها را تدبير واستوار كرد.
=اقتدى-
اقتداء [قدو] بفلان في كذا: در آن كار از فلانى پيروى وتقليد كرد.
=اقتدح-
اقتداحا [قدح] بالزند: با آتش زنه (فندك) آتش بيرون آورد.
=اقتدر-
اقتدارا [قدر] عليه: بر او توانائى يافت،- الشي ء بالشي ء:
چيزى را با آن چيز مقايسه واندازه گيرى كرد،- الرجل: آن مرد غذا در ديگ پخت.
=اقتذى-
اقتذاء [قذي] الطائر: پرنده خار از چشم افكند. واين هنگامى است
كه پرنده سر خود را ميخاراند.
=أقتر-
إقتارا [قتر]: دارائى او كم شد،- على عياله: در پرداخت نفقه به خانواده خود تنگ گرفت وخست كرد،- الله رزقه:
خداوند رزق وروزى را بر او سخت كند،- النار: آتش را به دود انداخت،- ت المرأة: آن زن با روشن كردن عود بخور گرفت،- الشي ء: آن چيز را لازم كرد.
=اقتر-
اقترارا [قر] الرجل: آن مرد خود را با آب سرد شست، غذاى خود را
با سبزى شاهى آبى خوشمزه كرد وخورد،- فلانا فى العمل وعليه: فلانى را در كار خود تثبيت كرد.
=الأقتر-
[قتر]: مترادف (القاتر) است، آنچه كه به رنگ تيره باشد.
=اقترى-
اقتراء [قرو] الأمر: آن كار را پيگيرى وبررسى كرد.
=اقترى-
اقتراء [قري]: ميهمانى كرد،- الضيف: از ميهمان پذيرائى كرد،-
البلاد: در زمين به سير وسياحت وگردش پرداخت،- فلانا بقوله: سخن فلانى را بررسى كرد.
=الاقتراع-
[قرع]: مص رأي گيرى در انتخابات، رفراندم؛ «صندوق الاقتراع»:
صندوق آراء كه در آن رأى ريخته مى شود.
=الاقتران-
[قرن]: مص؛ «اقتران أو اجتماع القمر (او سيارة) بالشمس» (فك):
وآن هنگامى است كه ماه وخورشيد وزمين يا ستاره اى در يك مستواى مستقيم قرار گيرند وزمين ميان آن دو قرار نگيرد. وچنانچه كره ى ماه در وسط قرار گيرد كسوف خورشيد (گرفته شدن آن) پديد مىيد.
=اقترأ-
اقتراء [قرأ] الكتاب: نامه يا كتاب ونوشته را خواند ويا مطالعه
كرد،- عليه السلام: به او سلام ودرود فرستاد.
=اقترب-
اقترابا [قرب] الوعد: وعده يا ميعاد نزديك شد،- الشيئان: آن دو
چيز بهم نزديك شدند.
=اقترح-
اقتراحا [قرح] الأمر: آن كار را پيشنهاد ومطرح كرد؛ «اقترح تسوية للقضية»:
براى تسويه ى موضوع يا پايان دادن به امرى پيشنهادى كرد، پديده جديدى را پيشنهاد وابتكار كرد،- الشي ء: بى آنكه از كسى چيزى بشنود به آن امر پى برد، آن چيز را برگزيد،- البئر: چاه را در جائي كه قبلا كنده نشده يا در آن نبوده كند،- البعير:
شتر را قبل از آنكه كسى سوار آن شود بر آن سوار شد،- الخطبة: سخنرانى را ارتجالى وسر پائى ايراد كرد،- عليه كذا او بكذا:
دستوراتى سخت وبدون رويه درباره چيزى به او داد،- عليه كذا: از
او خواست تا كارى را انجام دهد.
=اقترش-
اقتراشا [قرش] لعياله: براى خانواده خود كسب روزى كرد.
=اقترض-
اقتراضا [قرض] عرضه: آبروى او را با بدى به زبان آورد وغيبت كرد،- منه:
از او وام گرفت.
=اقترع-
اقتراعا [قرع]: رأى خود را در انتخابات واخذ آراء عمومى بيان
كرد،- الشي ء: آن چيز را برگزيد،- القوم على كذا: آن قوم براى امرى قرعه كشيدند،- النار: آتش را روشن كرد.
=اقترف-
اقترافا [قرف] الذنب: گناه كرد،- المال: مال واندوخته گرد آورى كرد.
=اقترن-
اقترانا [قرن] الشي ء بغيره: آن چيز به چيزى ديگر چسبيد
وپيوسته شد.
=اقتسر-
اقتسارا [قسر] ه على الأمر: به زور او را بر آن كار واداشت.
=اقتسط-
اقتساطا [قسط] القوم المال بينهم: آن قوم مال را ميان خود
تقسيم كردند.
=اقتسم-
اقتساما [قسم] القوم المال: هر يك از آن قوم پاره اى از آن مال
براى خود برداشتند.
=اقتش-
اقتشاشا [قش] ما وجد: آنچه كه بدست آورد خورد.
=اقتص-
اقتصاصا [قص] أثره: بدنبال او رفت،- الحديث: حديث را روايت
كرد،- من فلان: او را قصاص كرد وانتقام گرفت.
=الاقتصاد-
[قصد]: مص علم اقتصاد.
=الاقتصادي-
[قصد]: منسوب به (الاقتصاد) است، آنكه به امور اقتصادى كشور
اهتمام ورزد.
=اقتصب-
اقتصبابا [قصب] الشي ء: آن چيز را بريد، قطعه قطعه كرد.
=اقتصد-
اقتصادا [قصد] في الأمر: در آن كار ميانه روى كرد. اين واژه ضد
(افرط) است،- فى النفقة: در مخارج زندگى ميانه روى كرد،- فى امره: در كار خود استوار شد.
=اقتصر-
اقتصارا [قصر] على كذا: به آن چيز بسنده كرد،- ه: بيخ گردن او
را گرفت.
=اقتضى-
اقتضاء [قضي] الحال كذا: مقتضاى حال چنان بود،- ه الدين وغيره:
بدهى را خواست واز او گرفت،- الأمر الوجوب: آن كار را دليل بر وجوب دانست.
=الاقتضاء-
[قضي]: مص؛ «عند الاقتضاء»: در موقع مقتضى وبهنگام لزوم.
=اقتضب-
اقتضابا [قضب] الشي ء: آن چيز را بريد،- الكلام: سخن را
ارتجالى گفت.
=اقتط -
اقتطاطا [قط] القلم: نوك قلم را از پهنا قد زد،- البيطار حافر الدابة: دامپزشك سم
Shafi 110