غير سبيل المومنين محرما كان اتباعه سبيلهم واجبا پس هرگاه تقليد را علماء و صلحاء امت واجب نوشته اند و لا مذهبى را سخت گناه نوشته اند پس خلاف جمله علما مصادم و مخالف همين آيته شريفه است زيرا كه حق تعالى همين امت را چنان وصف كرده است كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر الآية و علماء امة ترك تقليد را منكر ديده از آن نهى فرموده اند پس هر كه ترك تقليد را جائز داند و خلاف قول علماء زد و منكر آيته شريفه خواهد بود معاذ الله من ذلك اگر گويند كه در فرق غير مقلدين چون وهابيه و مرزائيه و نيچريه نيز جماعت مؤمنين است اتباع آنها كافى است گوئيم كه علماء اين فرق غير مقلدين از چهار اصول شرع دو اصل را بزعم خود گرفتند و دو را ترك كردند و از سواد اعظم اسلام خارج شدند و از جماعه اهل السنة والجماعة دور افتادند پس اتباع آنها در نجات از دوزخ كافى نيست ور نه هر صاحب هوا چون رافضيه و خارجيه و معتزله و جبريه و قدريه همين دعوا دارند كه ما تابع علماء مذهب خود هستيم پس هر چه جواب غير مقلدين براى آنها است همان جواب مقلدين است براى غير مقلدين دليل چهارم بر وجوب تقليد قوله تعالى فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون يعنى بپرسيد اهل ذكر ودانش را اگر ندانيد احكام را در اين آيته سه امر غور طلب است اول سوال كردن دوم سوال از اهل الذكر نه از هر كس و ناكس سوم اين سوال وقت جهالت و نادانستن است پس هر كه را از قرآن و حديث مسألة واقعه دستياب نشود پس بر او لازم است كه از مجتهد مذهب خود سوال كند پس هر كه سوال كرد و بر قول او عمل كرد مقلد ثابت شد و اگر سوال نكند يا بقول مجتهد عمل نكند و انكار كند غير مقلد گشت باقى اين أمر تنقيح طلب است كه اهل ذكر كيست آيا امام مذهب است يا هر نيم خوانده در اين باب حديثى مردى است
Page 81