Dictionnaire Arabe / Persan
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
شمشير را از غلاف كشيد.
=امتشق-
امتشاقا [مشق] السيف: شمشير را از غلاف بيرون كشيد،- الشي ء: آن چيز را دزديد يا ربود يا بر كند،- ما فى الضرع:
آنچه از شير كه در پستان بود دوشيد،- ما في يد الرجل: آنچه را كه در دست آن مرد بود گرفت،- الكتان: كتان را شانه كشيد تا خالص آن را آماده كند،- فى الشي ء:
در آن چيز داخل شد.
=امتشل-
امتشالا [مشل] السيف: شمشير را از غلاف بركشيد.
=امتص-
امتصاصا [مص] الشي ء: آن چيز را مكيد.
=امتصر-
امتصارا [مصر] الناقة: با نوك انگشتان ماده شتر را دوشيد.
=امتطى-
امتطاء [مطو] الدابة: سوار بر ستور شد.
=امتطل-
امتطالا [مطل] ه حقه: در پرداخت حق او تأخير كرد،- النبات:
گياه دراز ودرهم پيچيده شد.
=أمتع-
إمتاعا [متع] ه الله بكذا: خداوند او را به چيزى برخوردار
كرد،- بماله: از مال خود برخوردار شد،- عن كذا: از فلان چيز بى نياز شد.
=امتعد-
امتعادا [معد] الشي ء: آن چيز را برد يار بود.
=امتعض-
امتعاضا [معض] من الامر: از آن چيز در خشم شد وبر او سخت گرديد.
=امتعط-
امتعاطا [معط] النهار: روز بلند شد،- السيف: شمشير بر كشيد،- الشعر:
موى سر در اثر بيمارى ريخت،- رمحه:
نيزه ى خود را از جاى بركند.
=امتعل-
امتعالا [معل] الرجل: با شتاب به سوى طعنه زن رفت.
=امتغط-
امتغاطا [مغط]: آن چيز دراز وبلند شد،- السيف: شمشير بركشيد.
=امتق-
امتقاقا [مق] الفصيل ما في الضرع:
بچه ى شتر آنچه را از شير كه در پستان مادرش بود نوشيد.
=امتقر-
امتقارا [مقر] الركية: چاه را كه آب آن خشك شده بود از نو حفر
كرد وكند.
=امتقع-
امتقاعا [مقع]: رنگ چهره ى او در اثر اندوه يا ترس يا شك
وترديد دگرگون شد.
=امتقل-
امتقالا [مقل]: پى در پى به زير آب فرو رفت.
=امتك-
امتكاكا [مك] العظم: مغز استخوان را مكيد،- الفصيل ما فى ضرع
امه: بچه شتر آنچه از شير كه در پستان مادرش بود مكيد.
=امتكر-
امتكارا [مكر]: با گل سرخ خضاب كرد.
=امتكر-
[مكر]: مترادف (امتكر) است.
=امتل-
امتلالا [مل] الخبزة: نان را روى خاكستر داغ پخت،- ملة كذا: به
كيش ديگرى در آمد،- فى المشي: در راه رفتن شتاب كرد.
=امتلأ-
امتلاء [ملأ] من الطعام والشراب وغيرهما: در خوردنى ونوشيدنى
وجز آنها پرخورى كرد.
=امتلح-
امتلاحا [ملح]: چيز دروغى را با راست آميخت.
=امتلخ-
امتلاخا [ملخ] الشي ء: آن چيز را بر كند، آن چيز را كشيد ودرآورد،- السيف:
شمشير را با شتاب كشيد،- يده من القابض عليه: دست خود را از
آنكه آن را گرفته بود كشيد ودرآورد.
=امتلس-
امتلاسا [ملس] الشي ء: آن چيز را ربود.
=امتلس-
[ملس] بصره: چشم او خيره ومبهوت شد.
=امتلط-
امتلاطا [ملط] الشي ء: آن چيز را دزديد.
=امتلع-
امتلاعا [ملع] الشاة: پوست گوسفند ذبح شده را كند،- الشي ء: آن
چيز را دزديد،- ت الناقة: ماده شتر سبكبار شد وشتافت.
=امتلق-
امتلاقا [ملق] الشي ء: آن چيز را بيرون كشيد، بيرون كرد.
=امتلك-
امتلاكا [ملك] الشي ء: داراى آن چيز شد.
=أمتن-
إمتانا [متن] فلانا: بر پشت فلانى زد.
=امتن-
امتنانا [من] عليه بما صنع: كارهاى نيك وخوبى را كه در حق او
انجام داده بود برايش برشمرد،- عليه بكذا: چيزى را به او عطا كرد وبخشيد،- فلانا: فلانى را نهايت حق شناسى كرد.
=امتنى-
امتناء [مني] الشي ء: آن چيز را ساخت وآماده كرد،- الحاج: حج
گذار به منى آمد يا در آنجا توقف كرد.
=امتنح-
امتناحا [منح] الرجل: آن مرد عطا گرفت
امتنح-
[منح] مالا : پول يا مالى بعنوان رزق وروزى به او داده شد.
=امتنع-
امتناعا [منع] عن الشي ء: از آن چيز دست برداشت ومنصرف شد،-
بقومه: به قوم خود پناه برد،- الشي ء: بدست آوردن آن چيز دشوار شد.
=امتهى-
امتهاء [مهي] الشفرة أو الحديدة: تيغ يا آهن را تيز ونازك كرد.
=امتهج-
امتهاجا [مهج] الرجل: روح آن مرد بدر رفت.
=امتهد-
امتهادا [مهد] الشي ء: آن چيز كشيده وپهن شد،- الرجل: آن مرد
كسب وكار كرد.
=امتهن-
امتهانا [مهن] الشي ء: آن چيز را كوچك ومبتذل شمرد،- الرجل: آن مرد را به كار گمارد،- الرجل: آن مرد به كار گمارده شد.
=امتهن-
[مهن] الرجل: آن مرد به كار گمارده شد.
=الامتياز-
ج امتيازات [ميز]: مص، امتياز دادن، امتياز گرفتن براى انجام
كارى ويژه ى امتياز دار.
=أمثل-
إمثالا [مثل] ه فلانا وبه: فلانى را مانند او كرد،- الحاكم
فلانا: حاكم فلانى را قصاص كرد،- الحاكم فلانا من فلان: حاكم از فلانى انتقام فلان را گرفت وقصاص كرد.
=الأمثل-
م مثلى، ج أماثل ومثل [مثل]: برتر،
Page 129