قاموس عربی فارسی
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
ژانرها
=الازهرار-
[زهر]: مص، طرز وشكل بيرون.
آمدن شكوفه هاى درخت وآرايش گلها؛ مانند خوشه انگور كه گونه اى
از شكوفه كردن درخت مو است.
=الأزهران-
[زهر]: خورشيد وماه.
=أزهق-
إزهاقا [زهق] الباطل: باطل را نابود كرد،- السهم: تير را از
هدف گذرانيد،- ت الناقة السرج: ماده شتر زين را جلو برد وآنرا بر گردن خود انداخت،- فى السير: در راه رفتن شتاب كرد.
=أزهم-
إزهاما [زهم] العظم: استخوان مغزدار شد.
=أزوج-
إزواجا [زوج] بينهما: آندو را با هم پيوند داد.
=ازوار-
ازويرارا [زور] عنه: از او روى گردانيد وعدول كرد.
=ازور-
ازورارا [زور] عنه: از او روى گردانيد وعدول كرد.
=الأزور-
م زوراء، ج زور [زور]: آنكه كجى يا خميگى داشته باشد، كج، آنكه
با گوشه چشم نگاه كند.
=الأزوط-
[زوط]: آنكه يك چشمش تنگ تر از چشم ديگرش است يا حدقه آن منحرف
است. اين كلمه در زبان متداول رايج است.
=ازول-
ازولالا [زول] الشي ء: مرادف (زال) است وبه معناى آن چيز تكان
خورد مى باشد.
=ازيان-
ازيينانا [زين]: مطاوع (زين) است وبمعناى آراسته شد مى باشد.
=الأزيد-
[زيد]: افعل التفضيل از كلمه (زاد) است.
=الأزيز-
[أز]: آواز رعد، سرما.
=أزين-
إزيانا [زين] ه: معادل (زانه) است وبمعناى آن را آراست مى باشد.
=ازين-
ازينانا [زين]: مطاوع (زين) است.
=ازين-
ازيانا [زين]: مطاوع (زين) است.
=أس-
### || - أسا [أس] الدار: حدود خانه را پى ريزى كرد وآنرا ساخت.
=الأس-
ج إساس: پى وپايه ساختمان، آغاز هر چيزى،- (ع ح): دليل وراهنماى حساب.
=الأس-
ج إساس: مرادف (الأس) است.
=الإس-
ج إساس: مرادف (الأس) است.
=أسا-
يأسو أسوا وأسا [أسو] الجرح: زخم را درمان كرد،- الرجل: آن مرد
را دلدارى داد وتسليت گفت،- بينهم: ميان آنها را آشتى داد،- ه بفلان: فلانى را بر او سرور وپيشوا گردانيد.
=أسى-
تأسية [أسو] الرجل: آن مرد را دلدارى وتسليت گفت، آن مرد را
درمان كرد، به آن مرد كمك ويارى كرد.
=أساء-
اساءة [سوأ] الشي ء: آن كار را تباه كرد ،- التصرف: كارها را
خوب انجام نداد؛ «اساء معاملته»: با او بدرفتارى كرد،- الاستعمال: از حق تجاوز وافراط كرد،- به الظن: به او بد گمان شد،- اليه: به او بد كرد،- ه: او را خشمگين واندوهگين كرد.
=الإساء-
ج آسية [أسو]: دارو.
=الإساءة-
[سوأ]: مص، بدى كردن، ناسزا گفتن، زيان.
=أساح-
إساحة [سيح] ه: او را به سياحت وادار كرد،- الفرس بذنبه: اسب دم خود را فرو هشت
الأساحل-
[سحل]: مجاري آب.
=أساد-
إسادة [سود] ت المرأة: آن زن بچه سياه زائيد، آن زن بچه
بزرگوار زائيد.
=أسار-
إسارة [سير] الرجل: آن مرد را به رفتن واداشت.
=الإسار-
[أسر]: بند چرمى يا دوال؛ «وقع فى اساره»: دنباله رو او شد.
=الأسارير-
[سر]: زيبائيهاى چهره.
=الأساريع-
[سرع]: خطوط ونشانه ها در كمان،- (ح): به واژه (السرفة) مراجعه شود.
=أساس-
إساسة [سوس] ه الناس: مردم او را به رياست خود برگزيدند،- الطعام: در غذا شپشك افتاد،- ت الشاة: پوست گوسفند پر از شپش شد
الأساس-
ج أسس [أس]: اساس ساختمان، پى ساختمان، آغاز هر چيزى، پايه واستناد؛ «على اساس كذا»: بر مبناى فلان چيز؛ لا اساس له من الصحة»: فلان كار اساس درستى ندارد،- أو القاعدة (ك):
ماده اى مانند سوديم وپوتاسيوم وكالسيوم كه ريشه داشته باشد كه
در نتيجه آب ونمك از آن بدست آيد.
=الأساسي-
منسوب به (الأساس) است؛ «الحجر الأساسي»: سنگ اوليه ساختمان؛
«السبب الأساسي»: سبب وعلت اوليه هر چيزى.
=الأساطين-
[سطن]: جمع (الأسطوانة) است؛ «هم اساطين الزمان»: آنها
دانشمندان وبزرگان زمانه اند.
=أساع-
إساعة [سوع وسيع] الشي ء: آن را ضايع كرد.
=أساغ-
إساغة [سوغ] الطعام أو الشراب: خوراك يا نوشيندى را به آسانى
در گلو فروبرد.
=أساف-
إسافة [سوف]: دارايى او از دست رفت، فرزند او مرد،- ه الله:
خداوند او را نابود كرد.
=أساق-
إساقة [سوق] ه الماشية: ستوران را به او داد تا آنها را براند.
=اساقط-
اسيقاطا [سقط] الشي ء: آن چيز پياپى فرود آمد .
=أسال-
إسالة [سيل] الماء: آب را به جريان انداخت،- الجامد: آن چيز
جامد را گداخت يا ذوب كرد،- غرار النصل: نوك تير را دراز وتيز كرد.
=أسام-
إسامة [سوم] الماشية: ستوران را به چراگاه برد،- اليه ببصره:
به او چشم دوخت يا او را چشم زخم زد.
=أسامة-
[أسم]: اسم علم جنس براى شير است.
=أسأل-
إسآلا [سأل] ه سؤله وسؤلته ومسألته:
نياز وى را برآورده كرد.
=أسأم-
إسآما [سأم] ه: او را خسته وكسل كرد.
=الأسباب-
[سب]: جمع (السبب) است، «تعاطى الاسباب»: براى رفع نيازهاى
زندگى داد وستد كرد، «اسباب السماء»: بلندى ها وپهنه هاى آسمان.
=الأسباد-
[سبد]: جامه هاى سياه، «اسباد العشب»: برآمدگى اوليه گياه.
=الإسبانخ-
(ن): گياه اسفناج.
=أسبت-
إسباتا [سبت]: بروز شنبه درآمد.
=أسبح-
إسباحا [سبح] ه: او را به شنا واداشت.
=أسبخ-
إسباخا [سبخ] فى الحفر: زمين را گود كرد تا به شوره زار رسيد،- المكان: آن زمين شوره زار وسخت شد.
صفحه ۵۰