236

============================================================

176 كتاب الصيدنة قى الطب .

1-(9)ح صمان(6) گويند ديدم و عادت بعضى از عرب آنست كه اورا باخرما بخورند و طعم ور او بطعم سيندان مشابهت دارد و او بى تفلوت از راه صورت به جرجير ماند جز آنكه حدت و سوختن زبان در او بيشتر است از جرجير بستانى و عرب او را ايهقان نيز يه اگويند و معدن او پيشتر در جوار مرغزارها بود. و ابومالك گويد عرب او را به ه اسامى مختلف تعريف كنند چون كثاة بسكون الف و كثا بقصر الف و ايهقان و نهق و ه جرجير. و ابوريحان گويد در بيابانها كه ميان شهر ملتان و زمين سند است دونوع ديدم از نبات او. يك نوع از او انست كه منبت او در موضعى باشد كه آب باران در و جور جمع شود و بيخ اين نوع از بيخ جرجير بيشتر باشد و نبات او به اندازه يك گزونيم بالا كند و نبات او درست بود و طعم او شيرين و خوش باشد. و نوع دوم از او آنوهر و است كه معدن او در موضعى بود كه آب كمتر بود و شكوفهآ اين نوع بنفسجى باشد جور و نبات اين نوع او بالاى تمام ندارد بلكه مقدار او به اتدازه انگشتى بيش نبود و چون نبات او مقدار انگشتى يشود شكوفه پديد كردن گيرد. و اين توع بطعم تيزتر ر باشد از نوع اول. و چنين گفتهاند كه نخستين كسى كه از عرب جرجير را به ايهقان تعريف كرد لبيد بود جنانكه عنصل را بعنصلانه تعريف كرده است و جرجير را در جوهر بعضى از بلاد ماوراءالنهر و فرغانه انداو(10) گويند.

1. منقول از حاشيهآ منهاج البيان (ورق ا68).2. در اصل: كركيزى (راء دوم منقوط). از لو و (نامهاى گياهان به آرامى ص 92) اصلاح شد 3 . شعر لبيد اين است : فعلا فروع الايهقان واطفلت بالجلهتين طباؤها و نعامها. قال ابوحنيفة من العشب الايهقان و انما اسمه النهق قال وانما سماه لبيد الايهقان حيث لم يتفق له فى الشعر الا الايهقان . اما مؤلف لسان العرب اين معنى را انكار كرده است (ذيل اهق) . 4 .

اين معنى را در منابعى كه در دست من بود نديدم. 5. مأخوذ از نسخ خطى ترجمه فارسى.6. چنين است در نسخ خطى وصواب اوزمون است چنانكه گذشت. 17. تره ميره سبزى و تره ايست صخرائى كه آن ور را ايهقان خوانند و ان خردل صحرائى است (برهان). 8. شايد محرف از اوزيمون باشد. 9 . در نسخ ر فارسى سما با سين. درست با صاد است السان العرب ذيل نهق). و صمان اسم چند موضع است وه مناسب تر با اينجا موضعى است كه در شام است: والصمان موضع من نواحى الشام بظاهر البلقاء (مراصد). 10 «انداو يه سكون واو تره تيزك باشد و آن سيزى است خوردنى و آن را اهل سيستان ترهميره وعر بان جرجير خوانند..) (برهان قاطع).

Página 236