57

Diccionario Árabe Persa

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Géneros

يافت،- اليه: بسوى وى آرميد.

=الاستراحة-

[روح]: مص، فرصتى در ميان كار يا جشن يا نمايش سينمائى است كه

در آن استراحت كنند.

=استراد-

استرادة [رود]: فرمانبردارى وفروتنى كرد،- لأمر الله: به دستور

خدا بازگشت وفروتن شد،- ت الدابة: ستور چريد،- الرجل: آن مرد خواستار بدست آوردن روزى شد.

=استراض-

استراضة [روض] ت النفس: نفس خوش وخورسند شد،- المكان: آنجا پر

از گل وگياه شد، آب روى آن را پوشانيد، فراخ وپهناور شد.

=استرأى-

استرآء [رأى] ه: رأي ونظر او را خواست.

=استرأف-

استرآفا [رأف] ه: از او خواستار مهربانى ومحبت شد، او را بر

مهربانى واداشت.

=استربح-

استرباحا [ربح] الشي ء: سود آن چيز را خواست.

=استرتج-

استرتاجا [رتج]: سخن بر او بسته شد.

=استرجع-

استرجاعا [رجع] منه الشي ء: آن چيز را باز پس خواست، آنچه به

او داده بود پس گرفت،- فى المصيبة: در پيشامدهاى ناگوار «انا لله وانا اليه راجعون» گفت،- الحمام فى غنائه: كبوتر آواز خود را در گلو بريد.

=الاسترحام-

[رحم]: مص، طلب رحمت كردن، طلب عفو وبخشش.

=استرحل-

استرحالا [رحل] ه: از او ستور باركش خواست، از او خواست تا كوچ

كند،- الناس نفسه: خود را در برابر مردم خوار كرد ومردم به او آزار رسانيدند.

=استرحم-

استرحاما [رحم] ه: از او خواستار مهربانى ومرحمت شد.

=استرخى-

استرخاء [رخي]: آن چيز نرم وسست شد،- ت به حاله: حال او پس از

سختى وتنگى خوب وآسان شد.

=استرخص-

استرخاصا [رخص] الشى ء: آن چيز را ارزان شمرد.

=استرد-

استردادا [رد] الشي ء: آن چيز را باز پس خواست،- الهبة: آن چيز را كه هبه كرده بود باز پس خواست،- ه الشي ء:

از او خواست كه آن چيز را به وى برگرداند.

=استردف-

استردافا [ردف] ه: از او خواست تا از وى پيروى كند.

=استرذل-

استرذالا [رذل] ه: او را پست وفرومايه خواند.

=استرزق-

استرزاقا [رزق] ه: از او رزق وروزى خواست.

=استرسل-

استرسالا [رسل] الشعر: موى صاف ونرم وافشان شد،- الشي ء: آن

چيز نرم شد،- في الكلام: سخن را فراخ وگسترده نمود،- اليه: به او محبت كرد وبا وى انس گرفت.

=استرشى-

استرشاء [رشو ] في حكمه: از او خواستار رشوه شد،- الفصيل: بچه

ستور شير خواست،- ما في الضرع: آنچه كه در پستان از شير بود درآورد.

=استرشح-

استرشاحا [رشح] النبات: گياه بلند ودراز شد.

=استرشد-

استرشادا [رشد] ه: از او راهنمائى خواست،- لأمره: براى كار او

راهى پيدا كرد.

=استرضى-

استرضاء [رضو] ه: رضايت او را خواست، از او خواست كه ويرا راضى كند.

=استرضع-

استرضاعا [رضع]: دايه شيرده خواست؛ «استرضعت المرأة ولدي»: از

آن زن خواستم كه فرزندم را شير دهد.

=استرط-

استراطا [سرط] الشي ء: آن چيز را بلعيد.

=استرعى-

استرعاء [رعي] ه الشي ء: از او خواست آن چيز را نگهدارى كند،-

ه السمع: از او خواست كه به سخنش گوش دهد،- الانتباه او النظر: جلب توجه كرد،- الماشية: از او خواست كه ستوران را چرا دهد،- ه ماشيته: از او خواست كه ستورانش را براى او چرا دهد؛ «من استرعى الذئب فقد ظلم»: آنكه از گرگ چوپانى ونگهبانى خواهد ستم كرده است، اين ضرب المثل براى كسى است كه به خيانتكار اعتماد كند.

=استرغد-

استرغادا [رغد] العيش: زندگى را خوش وفراخ يافت.

=استرفد-

استرفادا [رفد] ه: از او بخشش خواست، از او يارى خواست.

=استرفع-

استرفاعا [رفع] الشي ء: بالا بردن آن چيز را خواست،- الخوان:

آنچه كه در سفره غذا بود تمام شد وهنگام بر چيدن آن شد.

=استرفق-

استرفاقا [رفق] ه: از او خواست تا با وى مهربانى كند وبه او

سود رساند.

=استرفه-

استرفاها [رفه]: در رفاه ونعمت قرار گرفت.

=استرق-

استراقا [سرق] منه الشي ء: آن چيز را از او ربود،- السمع: استراق سمع كرد،- الكاتب بعض المحاسبات: حسابدار برخى از حسابها را وارد دفتر نكرد وارائه نداد.

=استرق-

استرقاقا [رق] الشي ء: آن چيز نازك وباريك شد،- الليل: بيشتر

شب گذشت، الماء: بيشتر آب در زمين فرو رفت،- العبد: مالك بنده شد.

=استرقى-

استرقاء [رقي] ه: از وى افسون خواست،- له: براى او افسونگر خواست.

=استرقد-

استرقادا [رقد]: خواب بر او چيره شد.

=استرقع-

استرقاعا [رقع] الثوب: جامه نياز به وصله كردن دارد.

=استرك-

استركاكا [رك] ه: او را ناتوان كرد.

=الإسترليني-

عيار پول انگلستان است؛ «منطقة الإسترلينى»: كشورهائيكه با

ليره استرلين داد وستد مى كنند.

=استرم-

استرماما [رم] البناء: ساختمان نياز به تعمير وتجديد بنا دارد،- الرجل: آن مرد

Página 57