Diccionario Árabe Persa
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Géneros
تداولا [دول] ت الأيدي الشي ء: دستها آن چيز را بطور متناوب گرفتند،- ته الألسن:
زبانها آن چيز را به يكديگر گفتند.
=التداول-
[دول]: پى در پى شدن چيزى يا كارى؛ «تداول النقد»: رواج پول؛
«بالتداول»: متناوب، پياپى.
=تداين-
تداينا [دين] القوم: بعضى از آن قوم از بعضى ديگر وام گرفتند،
با نسيه گرفتن يا دادن خريد وفروش كردند.
=تدبر-
تدبرا [دبر] الأمر: درباره ى آن امر انديشيد وعواقب آنرا در
نظر گرفت.
=تدبق-
تدبقا [دبق] الطير: پرنده با چسب شكار شد،- الشي ء: آن چيز
چسبنده شد.
=التدبير-
[دبر]: مص،- ج تدبيرات:
چاره جوئى، تنظيم، اداره كردن،- ج تدابير:
به جريان انداختن؛ «التدبير الاحتياطي»:
چاره انديشي واحتياط؛ «تدبير المنزل أو التدبير المنزلي»:
عنايت وتوجه به امور خانه وپاكيزگى آن.
=تدثر-
تدثرا [دثر] فرسه: بر روى اسب جهيد وسوار آن شد،- بالثوب: خود
را در جامه پوشانيد.
=تدجى-
تدجيا [دجو] الليل: شب تاريك شد.
=تدجج-
تدججا [دج]: اسلحه ى خود را در بر كرد.
=التدجيل-
[دجل]: مص، فريب، دروغ گوئى ودروغ پردازى.
=تدحى-
تدحيا [دحي] الشي ء: آن چيز گسترده شد.
=تدحرج-
تدحرجا [دحرج]: غلطيد.
=تدخل-
تدخلا [دخل] الشي ء: آن چيز كم كم داخل شد،- فى الأمور: خود را
در آن كارها دخالت داد، در ان كارها مداخله كرد، با تكلف داخل آن كارها شد،- فى الحديث : در سخن گفتن شركت كرد،- عليه: به او پناه برد ومتوسل شد اين تعبير در زبان متداول رايج است.
=التدخل-
[دخل]: مص؛ «عدم التدخل»:
عدم دخالت دولتى در امور دولتهاى ديگر بهنگاميكه منفعت مستقيم
نداشته باشد.
=تدخن-
تدخنا [دخن] الشي ء: بر آن چيز دود نشست.
=التدخين-
[دخن]: مص، تدخين، سيگار يا قليان كشيدن.
=تدرى-
تدريا [دري] الصيد: شكار را فريب داد.
=تدرأ-
تدرؤا [درأ] الصائد: شكارگر خود را پنهان كرد تا شكار را
بفريبد.
=تدرج-
تدرجا [درج] إلى كذا: بتدريج بسوى او آمد،- في المناصب: در
مناصب دولتى همواره ارتقاء درجه يافت،- في المحاماة: در حرفه وكالت دادگسترى ورزيده شد.
=التدرج-
ج تدارج (ح): پرنده ايست زيبا وداراى پرهاى سفيد وسياه ودمى بلند.
=- اين واژه فارسى است-
تدرع-
تدرعا [درع]: زره پوشيد.
=التدرن-
[درن]: بيمارى سل كه بر آن «التدرن الرئوي» يا «تدرن الرئة»:
اطلاق مى شود.
=تدروش-
تدروشا [دروش]: درويش شد وخود را به گونه ى درويشها درآورد.
=التدريب-
[درب]: مص، تمرين وآمادگى، آماده كردن بعضى از افزارهاى جنگى،-
العسكري: تمرين نظامى وآموزش فنون جنگى.
=التدريج-
[درج]: مص، درجه بندى وتقسيم كردن؛ «على التدريج، بالتدريج، مع التدريج»:
بتدريج، اندك اندك، گام به گام.
=التدريجي-
[درج]: نسبت به (التدريج) است؛ «تدريجيا»: كم كم، گام به گام.
=التدريس-
[درس]: مص، آموزش، تعليم؛ «هيئة التدريس»: هيأت آموزشى، معلمان
ومدرسان.
=تدسس-
تدسسا [دس] به إلى أعدائه: بر عليه او توطئه ودسيسه كرد.
=تدسم-
تدسما [دسم]: چهره ى او تيره ومايل به سياهى شد،- الشي ء: روى
آن چيز چركى نشست،- الشي ء: روى آن چيز را چرب كرد.
=تدشن-
تدشنا [دشن] الشي ء: آن چيز را گرفت.
=التدشين-
[دشن]: جشن افتتاح يا بازگشائى سازمان يا مؤسسه اى، آغاز بكار
براى اولين بار؛ «تدشين الكنيسة»: اولين نماز در كليساى نو بنياد.
=تدعى-
تدعيا [دعو] ت النائحة: زن نوحه خوان صداى خود را بلند كرد
وتكان خورد.
=تدعب-
تدعبا [دعب] عليه: براى او ناز كرد.
=التدعة-
[ودع]: مترادف (الدعة) است بمعناى آرامش وفراخى.
=التدعة-
[ودع]: مترادف (الدعة) است.
=تدعر-
تدعرا [دعر] الرجل: آن مرد خبيث شد،- وجهه: چهره ى او زشت
وكريه شد.
=تدفأ-
تدفؤا [دفأ]: گرم شد، جامه ى گرم پوشيد.
=التدفئة-
[دفأ]: مص،- المركزية: حرارت مركزى، شوفاژ.
=تدفع-
تدفعا [دفع] السيل: سيل به راه افتاد وامواج آن بر يكديگر فشار
آوردند.
=تدفق-
تدفقا [دفق] الماء: آب با شتاب روان شد.
=تدفن-
تدفنا [دفن]: پنهان شد، ناپديد شد.
=التدقيق-
[دق]: مص،- عند العلماء: اثبات دليل با دليل يا اثبات مسأله اى
با دقت وتيزنگرى. همچنانكه تحقيق اثبات مسأله ايست با دليل. از اينرو مدفق از نظر دانش برتر از محقق است؛ «بالتدقيق»: با دقت كامل.
=تدكدك-
تدكدكا [دكدك] ت الجبال:
كوهها از جاى بركنده وپاشيده شدند.
=تدلى-
تدليا [دلو] الثمر من الشجر: ميوه بر درخت آويخته شد،- من
الجبل: از كوه پائين آمد.
=تدلدل-
تدلدلا [دلدل]: آويخته حركت كرد،- فى مشيه: در راه رفتن خود سرگردان شد و
Página 218