Diccionario Árabe Persa
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Géneros
=البدة-
ج بدد: سهم، قسمت، توان، نيازمندى.
=بدد-
تبديدا [بدد] ه: آنرا پراكنده كرد، پريشان گردانيد.
=البدد-
نيرو، توان، نيازمندى.
=بدر-
- بدورا الى الشي ء: شتابيد،- ه الى الشي ء: به سوى آن چيز بر
او سبقت گرفت.
=البدر-
ج بدور: قرص كامل ماه؛ «ليلة البدر»: شب چهاردهم ماه قمرى، طبق.
=البدرى-
مسابقه؛ «استبقنا البدرى»: در مسابقه برنده شديم.
=البدرة-
ج بدر وبدور: پول بسيار، كيسه ى پر از پول؛ «فلان يهب البدور»:
فلانى كيسه هاى پول مى بخشد.
=البدري-
باران پيش از زمستان؛ «جئت بدري»: در پگاه آمدم.
=بدع-
- بدعا الشي ء: آن چيز را اختراع كرد وساخت، آن چيز را بنياد وتأسيس كرد.
=بدع-
- بدعا وبداعة: سرآمد وبى مانند شد.
=بدع-
تبديعا ه: او را به بدعت گذاردن نسبت داد.
=البدع-
ج أبداع: چيز نو ساخته، نو ظهور، نوآور؛ «فلان بدع فى الأمر»:
فلانى مبتكر آن كار است، شگفتى؛ «لا بدع من ذلك» و«لا بدع أن»: تعجبى از آن نيست.
=البدعة-
ج بدع: بدعت، هر كار تازه كه قبلا نبوده، بدعت گذارى در دين.
=بدل-
- بدلا الشي ء: آن چيز را تغيير داد، عوض آن چيز را گرفت.
=بدل-
تبديلا [بدل] الشي ء: آن چيز را تغيير داد،- الشي ء منه: آن چيز را با او تعويض كرد،- الشي ء شيئا آخر: چيزى را با چيزى تبديل كرد؛ «بدل الله الخوف امنا»: خداوند ترس را به امن وآرامش تغيير داد،- فلانا:
بر فلانى لباس پوشانيد.
=البدل-
ج أبدال: عوض، جانشين، بخشنده، بزرگوار.
=البدل-
ج أبدال: عوض؛ «بدلا من»: بجاى او؛ «بدل الاشتراك»: آبونمان.
جانشين، بخشنده، بزرگوار؛ «رجل بدل»: مردى بزرگوار.
=البدلة-
پوشاك، رخت؛ «البدلة الرسمية»:
لباس رسمى، مجموعه اى از چيزهاى متناسب با هم كه بيشتر در
پوشاك مى باشد.
=بدن-
- بدنا وبدونا: هيكل او بعلت بسيارى گوشت تنومند شد، چاق شد، فربه شد.
=بدن-
- بدانة وبدانا: مترادف (بدن) است.
=البدن-
ج أبدان: جسم انسان.
=بده-
- بدها الرجل: ناگهان بر آن مرد در آمد.
=البدو-
[بدو]: باديه نشينان عرب.
=البدوات-
[بدو]: آراء مختلف مردم.
=البدوان-
[بدو]: ستم؛ «السلطان ذو عدوان وذو بدوان»: پادشاه بر مردم ستم
وتجاوز مى كند.
=البدوة-
[بدو]: كنار دره.
=البدونة-
مترادف (البدانة) است.
=البدوي-
م بدوية ج بداوي [بدو]: منسوب به (البدو) است، يكى از باديه نشينان.
=البدوي-
م بدوية، ج بداوي: مترادف (البدوي) است.
=البديد-
[بد]: همتا وهمسان؛ «هذا بديده»: اين همانند آن است.
=البديع-
نوآور، نو پيدا، آفريدگار، از نامهاى خداوند متعال؛ «الله بديع
السماوات والأرض»: خداوند آفريدگار آسمانها وزمين است، علم بديع كه از علوم بلاغت ومحسنات سخن عربى است.
=البديل-
ج أبدال وبدلاء: عوض،- فى فن السينما: دوبلور يا آنكه فيلم
سينمائى را از زبان اصلى دوبله وبه زبان ديگرى گويد وبيان كند؛ «المفرزة البديلة»: لوازم يدكى، احتياطي.
=البدين-
تنومند، چاق وفربه.
=البديه-
؛ «بديها وعلى البديه»: بى تأمل وبالبداهة وپياپي سخن گفتن.
=البديهة-
ج بدائه: سرعت انديشيدن؛ «حاضر البديهة»: زود فهم وحاضر جواب؛
«اجاب على البديهة»: بدون فكر كردن پاسخ داد، ناگهانى؛ «البدائه»: به اين واژه در جاى خود رجوع شود.
=البديهي-
بدون انديشه ى قبلى، آنچه كه از نظر عقل ضرورى باشد، حضوري،
حدسي، آنچه كه خود بخود آشكار باشد.
=البديهيات-
در نزد دانشمندان به معناى (الأوليات) است.
=بذا-
- بذوا [بذو] عليه: بر عليه او ناسزا گفت.
=البذاء-
[بذو]: سخن زشت وناروا.
=البذاءة-
[بذأ]: سخن مرد پست ونفهم.
=البذاخ-
متكبر، خود بزرگ بين.
=البذال-
بسيار بخشنده.
=بذأ-
- بذاء وبذاءة: دشنام داد، نادان شد.
=بذئ-
- بذاء وبذاءة: مترادف (بذأ) است.
=بذؤ-
- بذاء وبذاءة: مترادف (بذأ) است.
=بذخ-
- بذخا: بلند شد، تكبر كرد، مقام او بالا رفت.
=بذخ-
- بذخا: مترادف (بذخ) است.
=بذخ-
- بذاخة: مترادف (بذخ) است.
=البذخ-
بزرگى وتكبر، خرج كردن بسيار به حد افراط.
=بذر-
- بذرا الحب (ز): دانه را كاشت،- ت الأرض: زمين گياه رويانيد،- المال: مال را پخش واسراف كرد،- العلم: دانش را پخش كرد وگسترد.
=بذر-
تبذيرا المال: مترادف (بدد) است.
=البذر-
ج بذور وبذار (ز): دانه ى قابل كشت، تخم گياه، نژاد؛ «انه بذر سوء».
=بذر-
؛ «ذهبوا شذر بذر»: به هر سو رفتند وپراكنده شدند.
=البذر-
مرد پر گوى وبسيار سخن، آنكه در مال خود اسراف وآنرا تباه مى كند.
=بذر-
؛ «ذهبوا شذر بذر»: آنها بطور پراكنده به هر سوى رفتند.
=البذرة-
هسته ى ميوه، تخم گياه، دانه وبذر، ميكروب، سلول ميكربى.
=بذرق-
بذرقة المال: مال را تباه ودر آن
Página 179