কামুস আরবি ফার্সি

ফুআদ আফ্রাম বুস্তানি d. 1324 AH
89

কামুস আরবি ফার্সি

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

জনগুলি

الرحم»: رحم خويشاوندى تو را به سوى آنها گرايش داد.

=أطاب-

إطابة [طيب]: سخن نغز وگفتار شيرين آورد،- الشي ء: آن چيز را

نيكو وخوشبوى كرد.

=أطاح-

إطاحة [طوح] ه: او را نيست ونابود كرد، او را برد،- الشعر: موى را زدود،- بحكمه أو بعرشه: او را از حكومت يا تخت سلطنت سرنگون كرد.

=أطاح-

إطاحة [طيح] ه: او را نابود كرد.

=أطار-

إطارة [طير] ه: آن را بپرواز در آورد،- المال: مال را تقسيم كرد.

=الإطار-

### || ج أطر: آنچه كه چيزى را احاطه كند مانند چنبردف

وغربال يا الك يا چهار چوب وقاب عكس وتاير ماشين (اتومبيل).

=أطاش-

إطاشة [طيش] السهم عن الغرض: تير را از هدف كج كرد.

=أطاع-

إطاعة وطاعة [طوع] ه: از او فرمانبردارى كرد،- ه،- له المرعى:

چراگاه فراخ شد وتوانست به چراى خود ادامه دهد.

=أطاف-

إطافة [طوف] بالشي ء: به آن چيز توجه كرد ونزديك شد، به او نزديك شد،- عليه: به دور آن گرديد،- به:

هنگام شب نزد وى آمد.

=أطاف-

إطافة [طيف]: طواف بسيار كرد.

=أطاق-

إطاقة [طوق] الشى ء: بر آن چيز توانا شد،- على الشي ء: بر آن

چيز توانا شد؛ «لم يطق صبرا »: طاقت وتحمل آن را نداشت؛ «شي ء لا يطاق»: چيزى كه قابل تحمل نيست.

=أطال-

إطالة [طول] ه: آن چيز را دراز كرد،- النظر اليه: به آن چيز

بسيار نگريست،- الوقوف: مدت زيادى ايستاد.

=الأطايب-

[طيب] من الشي ء: بهترين از آن چيز.

=الأطباقي-

ج أطباقيون [طبق]: سازنده طبقهاى محكم واستوار.

=اطبخ-

اطباخا [طبخ] الرجل: آن مرد خوراك پخته خورد، براى خود غذا پخت، اللحم:

گوشت را پخت.

=أطبق-

إطباقا [طبق] الشي ء: آن چيز را بست.

=اين واژه ضد (بسط) است، روى آن چيز را پوشانيد،- الرحى: سنگ

روى آسياب را بر سنگ زيرين آن قرار داد،- الليل: شب تاريك شد،- ت النجوم: ستاره هاى آسمان بسيار وآشكار شدند،- ت الحمى عليه: تب بر او شبانه روز ادامه يافت،- على: حمله كرد،- القوم على الأمر: آن قوم بر امرى اتفاق كردند؛ «اطبق شفتيك» ساكت وخاموش باش.

=الأطحل-

م طحلاء، ج طحل [طحل]: آنچه كه به رنگ خاكسترى باشد.

=أطر-

- أطرا ه: آن را پيچانيد وخم كرد.

=أطر-

تأطيرا ه: مترادف (اطره) است.

=أطر-

إطرارا [طر] ه: او را راند ودور كرد، آن را بريد، آن را فرو افكند.

=أطرى-

إطراء [طرو] فلانا: فلانى را به نكوئى بسيار ستود گوئيا وى را

جوان شاداب وزيبا توصيف كرد.

=الاطراد-

[طرد]: مص تتابع وترتيب وپياپى بودن كارها؛ «تمنى له اطراد

النجاح»: براى او همواره وپياپى قبول شدن وموفقيت را آرزو كرد.

=الأطراف-

[طرف]: «أطراف البدن»: دو دست ودو پاى وسر؛ «أطراف الرجل»:

خويشاوندان آن مرد؛ «اطراف الناس»:

مردم ناشناس بر خلاف سرشناسان، اشراف وبزرگان آنها.

=أطرأ-

إطراء [طرأ] ه: او را بسيار ستايش كرد.

=أطرب-

إطرابا [طرب] ه: او را به طرب وشادمانى در آورد.

=الأطرة-

گوشت اطراف ناخن.

=اطرح-

اطراحا [طرح] ه: آن چيز را به دور افكند، او را از خود راند

ودور كرد.

=أطرد-

إطرادا [طرد] ه: دستور داد او را تبعيد كنند، او را آواره كرد.

=اطرد-

اطرادا [طرد]: دور شد،- الأمر:

پيامدها وجزئيات آن كار به ترتيب واستوارى بدنبال هم آمد،- القوم الى المسير:

آن قوم در راه بدنبال هم رفتند،- ت الأنهار:

آبهاى نهرها جارى وروان شدند.

=الأطرش-

م طرشاء، ج طرش [طرش]: كر، ناشنوا.

=الأطرش-

[طرش]: مترادف (الأصم) است بمعناى ناشنوا.

=أطرف-

إطرافا [طرف]: پلكهاى چشم خود را بر هم نهاد، سخن نغز ودلپذير گفت،- ه الشي ء: آن چيز را به او ارمغان نمود،- كذا بكذا: آن چيز را به چيزى ديگر پيوست نمود.

=اطرف-

اطرافا [طرف] الشي ء: آن چيز را نو وبتازگى خريد.

=أطرق-

إطراقا [طرق]: خاموش شد وسخن نگفت، چشمان خود را به زمين دوخت

ونگاه مى كرد؛ «اطرق رأسه»: سر خود را به زير افكند وبا چشمان خود بزمين نگاه مى كرد،- الرجل: آن مرد پياده راه رفت،- ت الإبل: شتران بدنبال هم براه افتادند،- الصيد: براى شكار دام گسترد،- الى اللهو: به لهو ولعب گرايش كرد.

=الأطروان-

[طرو] من الشباب: آغاز جوانى وغرور آن.

=الأطروحة-

[طرح]: طرح، هر مسأله اى كه مطرح شود، تأليف رساله يا موضوعى

علمى ويا ادبى وجز آنها از سوى دانشجويان دانشگاه براى بدست آوردن ليسانس يا دكترى، پايان نامه، تز.

=الأطروش-

[طرش]: مترادف (الأصم) است.

=الأطروفة-

[طرف]: سخن نغز وشيرين وبى همتا.

=الإطرية-

[طرو]: رشته آشى يا پلوى كه از آرد گندم سازند.

=أطعم-

إطعاما [طعم] ه: به او غذا داد، به او

পৃষ্ঠা ৮৯