কামুস আরবি ফার্সি
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
জনগুলি
=الآية-
ج آي وآيات [أوي]: نشانه، علامت، عبرت، عبارتى از كتاب آسمانى؛
«آية الرجل»: شخصيت وقيافه مرد.
=آيد-
مؤابدة [أيد] ه: او را توانا ونيرومند كرد، او را تثبيت
واستوار كرد.
=آيس-
إيئاسا [أيس] ه: او را نااميد كرد.
=آيس-
إياسا ومؤايسة [يأس] ه: او را به نوميدى كشانيد.
=ائتاب-
ائتيابا [أوب]: بازگشت،- الماء:
شبانگاه به آب وارد شد.
=ائتج-
ائتجاجا [أج]: شعله ور شد،- ت النار: گرمى آتش زياد شد.
=ائتزر-
ائتزارا [أزر]: شلوار پوشيد.
=ائتدم-
ائتداما [أدم]: نان را با نان خورش خورد.
=ائتشب-
ائتشابا [أشب] القوم: آن قوم با هم آميزش كردند.
=ائتكل-
ائتكالا [أكل]: پاره اى از آن پاره ديگر را خورد،- ت النار:
شعله آتش افزون شد گويا پاره اى از آن پاره ديگر را مى خورد،- من الغضب: از سختى خشم سوخت.
=ائتلى-
ائتلاء [ألو]: سوگند ياد كرد.
=الائتلاف-
[ألف]: پيمان بستن ومتحد شدن؛ «وزارة ائتلاف»: كابينه ائتلافى.
=ائتلف-
ائتلافا [ألف] القوم: آن قوم گردهم آمدند،- معه: با او يكنواخت شد.
=ائتلق-
ائتلافا [ألق] البرق: برق درخشيد.
=ائتم-
ائتماما [أم] ه: بسوى او رفت، قصد وى كرد،- به: به او اقتدا
كرد، از او پيروى كرد.
=ائتمر-
ائتمارا [أمر] القوم: آن قوم با هم مشورت كردند،- القوم بفلان:
آن قوم براى كشتن فلانى با هم تبانى كردند،- ه: با او مشورت كرد،- الأمر وبه: دستور او را اطاعت كرد؛ «ائتمر بأمره»: به فرمان او گردن نهاد وفروتنى كرد.
=ائتمن-
ائتمانا [أمن] ه: او را امين خود شمرد،- ه على كذا: او را بر
چيزى امين نمود، وى را امانت دار چيزى كرد.
=الأب-
ج آباء [أبو]: از اسماء خمسه است.
### || اعراب اين اسمها با حرف است مانند «جاء ابوك، رأيت
اباك، مررت بابيك». ونيز براى منادى «يا أبى ويا ابت» گويند ومعناى آن پدر است؛ «تناقلوه أبا عن جد»: آن چيز را به ارث بردند، آنكه چيزى را بوجود آورد مانند «ابو الاستقلال»: بنيانگذار استقلال؛ «ابو الوطن»: پدر ميهن؛ «ابو الذرة»: مكتشف نيروى اتم، «بابي أنت»: پدرم فداى تو.
=أبا-
- إباوة وأبوة وأبوا [أبو]: پدر شد،- ه: او را تربيت كرد وپرورانيد؛ «ابوته واممته»:
براى او پدر ومادر بودم.
=أبى-
- إباء وإباءة [أبي] الشي ء: آن چيز را نپذيرفت، آن چيز را
نخواست، از آن چيز كراهت ورزيد،- الشي ء عليه: از آن چيز او را بازداشت، آن چيز را بر وى ممنوع كرد.
=أباء-
إباءة [بوأ] الشي ء وبالشي ء اليه وعليه: آن چيز را
برگردانيد،- القاتل بالقتيل: قاتل را كشت وقصاص كرد،- بالمكان: در آن جاى اقامت گزيد،- ه منزلا وفى المنزل: او را در آن منزل اقامت داد،- منه: از وى گريخت.
=الإباء-
[أبي]: نپذيرفتن، تنفر، عزت وبزرگى نفس.
=الأبابيل-
گروهها، فرقه ها، اين كلمه جمع است ومفرد ندارد؛ «طير أبابيل»:
پرندگان گرد هم آمده در پروازهاى پياپى.
=الأباجور-
مرادف (القباجور) وبمعناى اپاژور است (چراغ روميزى بزرگ).
=أباح-
إباحة [بوح] السر: راز را آشكار كرد،- الشي ء: آن چيز را اجازه داد.
=الإباحي-
آنكه براى خود وديگرى كارهاى حرام را اجازه دهد، آنكه پاى بند
مقررات نباشد.
=الإباحية-
عدم رعايت به قانون يا قواعد اخلاقى، مرادف (الفوضوية) بمعناى
پاى بند نبودن بمقررات است.
=أباد-
إبادة [بيد] ه: او را نابود كرد، آن را ويران كرد.
=الإبادة-
نابود كردن، ويران نمودن.
=أباديد تباديد-
[بد]؛ «ذهبوا اباديد تباديد»:
رفتند واز هم جدا شدند؛ «طير اباديد وتباديد»: پرندگان متفرق
واز هم جدا شده.
=أبار-
إبارة [بور] ه: او را نابود كرد، هلاك نمود.
=الأبار-
سوزن ساز، سوزن فروش، آنكه گرد نرى بر نخل خرما ريزد، كك كه
نيش مى زند.
=الأباشة-
من الناس: گروه هاى مختلف مردم، اوباش.
=أباض-
إباضة [بيض] ت المرأة: زن فرزندان سفيد زائيد.
=الإباط-
آنچه كه در زير بغل گيرند.
=أبال-
إبالة [بول] ه: او را به بول كردن واداشت.
=الإبالة-
جمعيت، گروه،- ت: يك بسته از پارچه محكم بافت كه پيچيده شده باشد. اين كلمه ايتاليائى است.
=الإبالة-
يك پشته از گياه وهيزم؛ «ضغث على ابالة»: بلائى كه روى بلائى آيد.
=أبان-
إبانة [بين] الشي ء: آن چيز را بريد وجدا كرد؛ «ضربه فأبان
رأسه من جسده»: با يك ضربه سر از بدنش جدا كرد، آن چيز را توضيح داد،- الشي ء: آن چيز روشن وآشكار شد.
=الإبان-
وقت، زمان؛ «هو فى ابان شبابه»: او در دوران جوانى است.
=أبأس-
إبئاسا [بأس]: سختيها بر او وارد آمد،- ه: سختيها را بر او
وارد كرد.
=ابتاض-
ابتياضا [بيض]: كلاه خود بر سر نهاد.
=ابتاع-
ابتياعا [بيع] الشي ء: آن چيز را خريد.
=أبت-
إبتاتا [بت] ه: آن را بريد،- الامر: آن كار را انجام داد،-
الرجل: آن مرد را خسته كرد.
=ابتأس-
ابتآسا [بأس]: بدبين واندوهگين شد؛ «لا تبتئس بما كانوا يعملون»: از آنچه كه
পৃষ্ঠা ৪