কামুস আরবি ফার্সি

ফুআদ আফ্রাম বুস্তানি d. 1324 AH
100

কামুস আরবি ফার্সি

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

জনগুলি

=الأغبى-

م غبياء ج غبي [غبي] من الأغصان:

شاخه هاى در هم پيچيده ى درخت.

=اغباس-

اغبيساسا [غبس] الليل: شب تاريك شد.

=اغبث-

اغبثاثا [غبث]: رنگ آن خاكسترى شد.

=الأغبث-

[غبث]: آنچه كه به رنگ خاكسترى باشد.

=أغبر-

إغبارا [غبر]: به رنگ تيره در آمد، گرد وخاك برانگيخت،- فى الأمر: به آن كار شتافت ودر آن كوشيد،- ت السماء: آسمان سخت باريد.

=اغبر-

اغبرارا [غبر]: به رنگ تيره در آمد،- اليوم: گرد وغبار روز

بسيار شد.

=الأغبر-

م غبراء، ج غبر [غبر]: آنچه كه به رنگ تيره باشد، رونده،- (ح):

گرگ، آنچه كه در وصف گرسنگى سخت باشد؛ «الجوع الأغبر والموت الأحمر»: قحطى سخت ومرگ سرخ.

=أغبس-

اغباسا [غبس] الليل: شب تاريك شد،- الشي ء: آن چيز به رنگ تار وسياه در آمد.

=اغبس-

اغبساسا [غبس] الليل: شب تاريك شد.

=الأغبس-

م غبساء، ج غبس [غبس]: آنچه كه به رنگ تاريك باشد؛ «ليل اغبس»:

شب تاريك.

=أغبش-

إغباشا [غبش] الليل: پايان تاريكى شب با سفيدى سپيده دم آميخته شد.

=الأغبش-

م غبشاء، ج غبش [غبش]: تاريك.

=اغتاب-

اغتيابا [غيب] ه: او را غيبت كرد وبديهايش را بر شمرد.

=اغتاظ-

اغتياظا [غيظ]: بر افروخته از خشم شد.

=اغتال-

اغتيالا [غول] ه: او را بگونه اى پنهانى كشت، او را ناگهان

گرفت ونابود كرد.

=اغتبط-

اغتباطا [غبط]: شادمان ونيكو حال شد.

=اغتبط-

[غبط]: مترادف (اغتبط) است.

=اغتبق-

اغتباقا [غبق]: در شامگاه نوشيد،- الخمر: مى را شبانگاه

نوشيد،- الناقة: ماده شتر را در آغاز شب نوشيد،- الناقة: ماده شتر را در آغاز شب دوشيد.

=اغتبن-

اغتبانا [غبن] الشي ء: آن چيز را زير بغل پنهان كرد.

=اغتث-

اغتثاثا [غث] ت الخيل: اسبان از ويژگيهاى بهار كمى برخوردار شدند.

=اغتدى-

إغتداء [غدو] عليه: در آغاز بامداد نزد او رفت.

=اغتدر-

اغتدارا [غدر] الرجل: آن مرد گيسوى خود را بافت.

=اغتدف-

اغتدافا [غدف] منه: از او چيز بسيار گرفت،- الثوب: جامه را بريد.

=اغتذى-

اغتذاء [غذو]: اين كلمه مطاوع (غذا وغذى) است.

=اغتر-

اغترارا [غر] بكذا: به چيزى فريب خورد،- ه: ناگهان بر او آمد،

خواستار غفلت وى شد.

=اغترب-

اغترابا [غرب]: از شهر خود مهاجرت كرد ودور شد، با غير از

خويشاوندان خود ازدواج كرد.

=اغترز-

اغترازا [غرز] في الشي ء: در آن چيز داخل شد،- الراكب رجله فى

الغرز: سوار پاى خود را در ركاب كرد،- السير: راه نزديك شد،- فلان السير: فلانى سوار شد وبراه افتاد، راه او نزديك شد.

=اغترض-

اغتراضا [غرض] فلان: فلانى در جوانى مرد،- الشى ء: آن چيز را

هدف قرار داد.

=اغترف-

اغترافا [غرف] الماء بيده: با كف دست آب برداشت.

=اغترق-

اغتراقا [غرق] النفس: نفس عميق بيرون داد،- الفرس الخيل: آن

اسب به درون اسبان رفت واز آنها پيشى گرفت؛ «فلان يغترق العين»: زيبائى فلانى چشمها را بخود خيره مى كند بگونه اى كه به چيز ديگر نگاه نكنند.

=اغترم-

اغتراما [غرم]: دادن غرامت را بر خود واجب كرد.

=اغتز-

اغتزازا [غز] بفلان: فلانى را از ميان ياران خويش بخود اختصاص داد.

=اغتزى-

اغتزاء [غزو] فلانا: آهنگ فلانى كرد،- به: فلانى را از ميان

يارانش بخود اختصاص داد.

=اغتزل-

اغتزالا [غزل] الصوف: پشم را تافت واز آن ريسمان ساخت .

=اغتسل-

اغتسالا [غسل]: بدن خود را شست،- بالطيب: خود را با عطر خوشبو

كرد،- الفرس: اسب عرق كرد.

=اغتش-

اغتشاشا [غش] الرجل: به آن مرد بد گمان شد يا او را خائن شمرد،

اين واژه ضد (انتصح) است.

=اغتص-

اغتصاصا [غص] المكان بهم: آن مكان براى آن قوم تنگ شد.

=اغتصب-

اغتصابا [غصب] الشي ء: با زور وستم آن چيز را گرفت،- المرأة

نفسها: با آن زن به زور زنا كرد.

=اغتطى-

اغتطاء [غطو]: پنهان شد.

=اغتف-

اغتفافا [غف] ت الدابة: ستور علف خورد،- فلانا: چيز كمى باو داد.

=اغتفر-

اغتفارا [غفر] الله ذنبه: خداوند گناه او را بيامرزد؛ «لا

يغتفر»: از او نتوان در گذشت، عذرى ندارد؛ «هذا عمل لا يغتفر»: اين كار غير قابل بخشودن است.

=اغتفل-

اغتفالا [غفل] ه: او را غافل پنداشت، مراقب غفلت او شد.

=اغتل-

اغتلالا [غل] الثوب: آن جامه را زير جامه ها پوشيد،- بالغالية:

خود را با مشك وعنبر خوشبو ساخت،- الضيعة: غله ى آن مزرعه را برداشت كرد.

=اغتلى-

اغتلاء [غلو] البعير: شتر در راه خود شتاب كرد.

=اغتلب-

اغتلابا [غلب] الرجل: بر آن مرد چيره شد وبزرگى كرد.

=اغتلف-

اغتلافا [غلف]: آن چيز در نيام رفت،- بالغالية: خود را عطر

آگين كرد.

=أغتم-

اغتاما [غتم] الزيارة: در ديدار با ديگران چندان زياده روى كرد كه خسته شدند.

পৃষ্ঠা ১০০